نظر چگونه توان در همه جهان کردن؟
چو نیست آن که به رویش نظر توان کردن
به هر چه بی رخ تو پیش از این نظر کردم
به جان تو که پشیمان شدم، از آن کردن
به فتوی خط تو کآیتی ست در خوبی
حلال نیست تماشای بوستان کردن
چو کعبتین شگرف است چشم تو که چنان
مقام را نتوانند از استخوان کردن
گران کنی دل، اگر گویمت که سنگدلی
اگر نه سنگدلی، چیست دل گران کردن؟
غمت که دانه دلها خورد، عجب مرغی ست
که جز به سینه نمی یارد آشیان کردن
عنان صبر شد از دست، در چه آویزم؟
که هیچ نتوان دست در عنان کردن
غلام تو شوم، ار التفات کم نکنی
خدای صبر دهادت بدین زیان کردن!
پر آب دیده شدم، کشتیی همی باید
بدین طریق مرا عمر بر کران کردن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به دشواری نگاه و توجه به محبوبی میپردازد که در او جمال و زیبایی خاصی نهفته است. او بیان میکند که هر خیالی به جز محبوب او، باعث پشیمانیاش شده و نمیتواند به هیچ زیبایی دیگری نظر افکند. همچنین، بر اثر غم و غصههایی که در دل دارد، حس میکند که صبرش در حال تمام شدن است و میخواهد غلام محبوبش باشد. در نهایت، او حس میکند که هیچ چیز نمیتواند او را از عشق به محبوبش بازدارد و دلش تنها به او تعلق دارد. شعر عواطف عمیق و عشق ماندگار به محبوب را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: چطور میتوان به همه دنیا نگریست، در حالی که هیچ چیز وجود ندارد که بتوان به روی آن نگریست؟
هوش مصنوعی: هر چیزی را که پیش از این به جز چهرهی تو دیدم، باعث شد که از عشق به تو پشیمان شوم.
هوش مصنوعی: به دلیل زیبایی خط تو که مانند آیهای از خوبیهاست، تماشای بوستان حرام است.
هوش مصنوعی: چشم تو مانند کعبهای بزرگ و پرجلال است، به طوری که هیچ کس نمیتواند به این مقام و موقعیت عمیق و والای تو دست یابد.
هوش مصنوعی: دل آدمی را سنگین و غمگین میکنی، اگر به تو بگویم که آیا واقعاً سنگدل هستی؟ اگر نیستی، پس چرا دل را اینگونه سنگین میکنی؟
هوش مصنوعی: غم تو مانند دانهای است که دلها را میخورد، و چه عجب که این مرغ غم نمیتواند جز در سینه جا بگیرد و آشیانه بسازد.
هوش مصنوعی: صبری که داشتم از دستم رفت و نمیدانم باید به چه چیزی پناه ببرم، زیرا هیچ چیزی نمیتواند مرا آرام کند.
هوش مصنوعی: من آمادهام که به خدمتت بیایم، اگر کمتوجهی نکنی. خدایا، به من صبر عطا کن تا از این آسیبها رنج ببرم!
هوش مصنوعی: من به شدت غمگین و زار شدم، حالا باید راهی پیدا کنم تا زندگیام را به پیش ببرم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ضرورت است جدایی ز دل ستان کردن
به خویشتن که تواند وداع جان کردن
مرا قبول نمی باشد ارکسی گوید
که خو زهم دم دیرینه وا توان کردن
چه خوش ترست علی رغم جان دشمن را
[...]
نظاره تو به هر دیده کی توان کردن
نظر بروی تو باید بچشم جان کردن
بخشم و ناز نگاهی بما کنی گاهی
گر این نگه نکنی هم چه میتوان کردن
اگر بخاک افتد ذره گر بعرش رود
[...]
توان به هجر تو آسان وداع جان کردن
ولی وداع تو آسان نمیتوان کردن
بسینه ناوک غم تا بکی روان کردن
چه ذوق رو دهد از آینه نشان کردن
دلا بگلشن حسن معاش می باید
بقدر پایه پرواز آشیان کردن
قفس فراخ اگر گشت گلستان نشود
[...]
ز دور تا بتوان سیر گلستان کردن
به شاخ گل ز ادب نیست آشیان کردن
چو بوی گل ز در بسته می رسد به مشام
چه لازم است تملق به باغبان کردن؟
دل تو نرم به افسون ما کجا گردد؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.