ضرورت است جدایی ز دل ستان کردن
به خویشتن که تواند وداع جان کردن
مرا قبول نمی باشد ارکسی گوید
که خو زهم دم دیرینه وا توان کردن
چه خوش ترست علی رغم جان دشمن را
نظر به روی دل آرای دوستان کردن
عذاب دوزخ اهل دل ار بدانی نیست
مگر مفراقت یار مهربان کردن
بگویمش که دوا چیست هر که می خواهد
که رو به دوست کند پشت بر جهان کردن
مرا مگوی که بستان خوش است و بلبل مست
خموش باز نمی باشد از فغان کردن
غنیمت است تو باری برو که خاطر ما
نمی رود به تماشای بوستان کردن
کسی رود به تفرج که رغبتش باشد
نظر به یاسمن و باغ و ارغوان کردن
هزار بار بگفتم نزاریا که سفر
نه کار توست نباید که امتحان کردن
مجال زور نباشد به لاف گاه قوی
خطاست دست به سر پنجه در میان کردن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نظر چگونه توان در همه جهان کردن؟
چو نیست آن که به رویش نظر توان کردن
به هر چه بی رخ تو پیش از این نظر کردم
به جان تو که پشیمان شدم، از آن کردن
به فتوی خط تو کآیتی ست در خوبی
[...]
نظاره تو به هر دیده کی توان کردن
نظر بروی تو باید بچشم جان کردن
بخشم و ناز نگاهی بما کنی گاهی
گر این نگه نکنی هم چه میتوان کردن
اگر بخاک افتد ذره گر بعرش رود
[...]
توان به هجر تو آسان وداع جان کردن
ولی وداع تو آسان نمیتوان کردن
بسینه ناوک غم تا بکی روان کردن
چه ذوق رو دهد از آینه نشان کردن
دلا بگلشن حسن معاش می باید
بقدر پایه پرواز آشیان کردن
قفس فراخ اگر گشت گلستان نشود
[...]
ز دور تا بتوان سیر گلستان کردن
به شاخ گل ز ادب نیست آشیان کردن
چو بوی گل ز در بسته می رسد به مشام
چه لازم است تملق به باغبان کردن؟
دل تو نرم به افسون ما کجا گردد؟
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.