گنجور

 
واعظ قزوینی

به این سامان چه ساز عیش دیگر می‌توان کردن؟

که باید دستگردان خنده را از زعفران کردن!

ز ما با این عصا و پشت خم، دیگر چه کار آید؟

به این تیر و کمان، صید چه مطلب می‌توان کردن؟!

جوانی چشم نگشوده است، کآمد موسم پیری

درین گلزار گل ناکرده می‌باید خزان کردن

بلندی دارد از بس رتبه افتادگی پیشم

نشاید خاکساران را تلاش آستان کردن

اگر خواهی نبیند بد، تلاش بی‌وجودی کن

که در بی‌مایگی، هرگز نمی‌باشد زیان کردن

جواب انتقامت باید آخر داد، ای ظالم

وگرنه با ضعیفان هرچه خواهی، می‌توان کردن

ز احوال من زار حزین، یک شمه این باشد

که: از احوال خود یک شمه نتوانم بیان کردن

ز کم گشتن فزون کن، در دو عالم قیمت خود را

درین بازار نبود مایه‌ای غیر از زیان کردن

نباشد جای ما لب‌بستگان واعظ در آن محفل

که باید عرض حال خویشتن را با زبان کردن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
قطران تبریزی

خداوندا ترا زیبد خداوندی جهان کردن

که تو دانی ز بدخواهان جهان جان جهان کردن

تو دانی بدسگالان را نشان تیر کردن دل

تو دانی دشمنان را تن بکردار کمان کردن

ندانم هیچ بندی را که نتوانی گشادن تو

[...]

امیرخسرو دهلوی

بهار آمد، ولی سرو گلستان چون توان کردن

که بی یاران خود، حیف است گشت بوستان کردن؟

گسسته سلک صحبت دوستانم باز و من زنده

بدین خواری نه از راهست یاد دوستان کردن

مرا گویی «فراموشش کن و آزاد شو از غم »

[...]

خواجوی کرمانی

زبان خامه نتواند حدیث دل بیان کردن

که وصف آتش سوزان بنی مشکل توان کردن

در آن حضرت که باد صبح گردش در نمی یابد

دمادم قاصدی باید ز خون دل روان کردن

شبان تیره از مهرش نبینم در مه و پروین

[...]

سلمان ساوجی

مطول قصه‌ای دارم که گر خواهم بیان کردن

به صد طومار و صد دفتر نشاید شرح آن کردن

به معنی صورتی امشب نمودی روی و این صورت

نمی‌یارم عیان گفتن نمی‌شاید نهان کردن

من این صورت کجا گویم من این معنی کرا گویم؟

[...]

صائب تبریزی

چه باشد جان که نتوان صرف راه دلستان کردن؟

ازان جان جهان نتوان کنار از بیم جان کردن

خوشا سودای یکجا گر چه باشد سر به سر نقصان

که سودایی شدم ز اندیشه سود و زیان کردن

گرفتم باغبان سنگدل مانع نمی گردد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه