گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

زاهدان را نرسد غیبت رندان کردن

عیب باشد بر ما غیبت ایشان کردن

بزم ما مجلس عشق است حریفان سرمست

نتوان مجمع این قوم پریشان کردن

خود گرفتم توانی که دلم آزاری

این چنین کار خطرناک نَبتوان کردن

دل ما کعبهٔ عشق است و مقام محمود

باد ویران که دلش داده به ویران کردن

برو ای عقل و مکن سرزنش عاشق مست

بد بود سرزنش سید نیکان کردن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

چیست آن زلف بر آن روی پریشان کردن

طرف گلزار به زیر کله پنهان کردن

زلف را شانه زدی باز چه رسم آوردی

کفر درهم شده را پردهٔ ایمان کردن

ای گل باغ الاهی ز که آموخته‌ای

[...]

حزین لاهیجی

نامه ات خواندم و می بایدم افشان کردن

قطره ای چند سرشک از مژه غلتان کردن

بعد ازین شکوه کنم پیشه که معلومم شد

در دلت کرده اثر، شکوهٔ هجران کردن

زده ای طعنه به حالم که چرا صبرت نیست؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه