عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۷ - سؤال کردن در علم تفسیر فرماید رحمةاللّه
دل من واصلست این لحظه جانم
یکی اینجا است درعین العیانم
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۸ - داستان شاه کشمیر با پیلبان
گر تنگ شکر خرید می نتوانم
باری مگس از تنگ شکر می رانم
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۸ - داستان شاه کشمیر با پیلبان
گر تنگ شکر خرید می نتوانم
باری مگس از تنگ شکر می رانم
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۲ - داستان مرد لشکری با معشوقه و شاگرد
تو دانی که من جز تو کس را ندانم
تویی یار پیدا و یار نهانم
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۴۲ - و قال ایضاً
بعهدهای گذشته امین من آن بود
که شعر خوانم بر آنکه سیم بستانم
بقحطسالی افتادم از هنرمندان
که گر بیان کنم آنرا بشرح نتوانم
اگر بیابم آنرا که شعر دریابد
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷
ای راحت روانم، دور از تو ناتوانم
باری، بیا که جان را در پای تو فشانم
این هم روا ندارم کایی برای جانی
بگذار تا برآید در آرزوت جانم
بگذار تا بمیرم در آرزوی رویت
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸
جانا، نظری که ناتوانم
بخشا، که به لب رسید جانم
دریاب، که نیک دردمندم
بشتاب، که سخت ناتوانم
من خسته که روی تو نبینم
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹
کجایی، ای دل و جانم، که از غم تو بجانم
بیا، که بی رخ خوب تو بیش مینتوانم
بیا، ببین، نه همانا که زنده خواهم ماندن
تو خود بگوی که: بی تو چگونه زنده بمانم؟
چگونه باشد در دام مانده حیران صید
[...]
عراقی » عشاقنامه » فصل هشتم » بخش ۶ - مثنوی
من خود این درد را دوا دانم
لیکن از شرم گفت نتوانم
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱۴
درخت و آتشی دیدم ندا آمد که جانانم
مرا می خواند آن آتش مگر موسی عمرانم
دخلت التیه بالبلوی و ذقت المن و السلوی
چهل سال است چون موسی به گرد این بیابانم
مپرس از کشتی و دریا بیا بنگر عجایبها
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳۷
چو رعد و برق می خندد ثنا و حمد می خوانم
چو چرخ صاف پرنورم به گرد ماه گردانم
زبانم عقدهای دارد چو موسی من ز فرعونان
ز رشک آنک فرعونی خبر یابد ز برهانم
فروبندید دستم را چو دریابید هستم را
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۶
در عشق سلیمانی من همدم مرغانم
هم عشق پری دارم هم مرد پری خوانم
هر کس که پری خوتر در شیشه کنم زوتر
برخوانم افسونش حُراقه بجنبانم
زین واقعه مدهوشم باهوشم و بیهوشم
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۷
این شکل که من دارم ای خواجه که را مانم
یک لحظه پری شکلم یک لحظه پری خوانم
در آتش مشتاقی هم جمعم و هم شمعم
هم دودم و هم نورم هم جمع و پریشانم
جز گوش رباب دل از خشم نمالم من
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸۶
چون آینه رازنما باشد جانم
تانم که نگویم نتوانم که ندانم
از جسم گریزان شدم از روح بپرهیز
سوگند ندانم نه از اینم نه از آنم
ای طالب بو بردن شرط است به مردن
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸۸
ای خواجه بفرما به کی مانم به کی مانم
من مرد غریبم نه از این شهر جهانم
گر دم نزنم تا حسد خلق نجنبد
دانم که نگویم نتوانم که ندانم
آن کل کلهی یافت و کل خویش نهان کرد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸۹
ساقی ز پی عشق روان است روانم
لیکن ز ملولی تو کند است زبانم
می پرم چون تیر سوی عشرت و نوشت
ای دوست بمشکن به جفاهات کمانم
چون خیمه به یک پای به پیش تو بپایم
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۵
چه نزدیک است جان تو به جانم
که هر چیزی که اندیشی بدانم
از این نزدیکتر دارم نشانی
بیا نزدیک و بنگر در نشانم
به درویشی بیا اندر میانه
[...]