ساقی ز پی عشق روان است روانم
لیکن ز ملولی تو کند است زبانم
می پرم چون تیر سوی عشرت و نوشت
ای دوست بمشکن به جفاهات کمانم
چون خیمه به یک پای به پیش تو بپایم
در خرگهت ای دوست درآر و بنشانم
هین آن لب ساغر بنه اندر لب خشکم
وانگه بشنو سحر محقق ز دهانم
بشنو خبر بابل و افسانه وایل
زیرا ز ره فکرت سیاح جهانم
معذور همیدار اگر شور ز حد شد
چون می ندهد عشق یکی لحظه امانم
آن دم که ملولی ز ملولیت ملولم
چون دست بشویی ز من انگشت گزانم
آن شب که دهی نور چو مه تا به سحرگاه
من در پی ماه تو چو سیاره دوانم
وان روز که سر برزنی از شرق چو خورشید
ماننده خورشید سراسر همه جانم
وان روز که چون جان شوی از چشم نهانی
من همچو دل مرغ ز اندیشه طپانم
در روزن من نور تو روزی که بتابد
در خانه چو ذره به طرب رقص کنانم
این ناطقه خاموش و چو اندیشه نهان رو
تا بازنیابد سبب اندیش نشانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر عاشقانه، شاعر از عشق و شور و شوق خود سخن میگوید. او میگوید که به عشق روان است و زبانش از ملولی که دارد، کند میشود. او مانند پرندهای است که به طرف شادی پرواز میکند و از دوستش میخواهد که با بیرحمیاش کمان عشقش را نشکند. شاعر میخواهد در کنار دوستش باشد و از او میخواهد که محبتش را به او بنمایاند. او داستانهای عاشقانه و خاطرات شیرین را روایت میکند و ابراز میکند که عشقش او را به شور و جوش میآورد. شاعر به شدت عاشق است و از نور و زیبایی معشوقش یاد میکند، همچنین تمایل دارد که در سایه محبت او آرامش یابد. این شعر ابراز احساسات عمیق و شور عشق به معشوق است.
هوش مصنوعی: ساقی به خاطر عشق، جانم به تپش افتاده است، اما از آنجا که از تو دلمردهام، زبانم به سختی سخن میگوید.
هوش مصنوعی: من همچون تیر به سمت شادی و لذت پرواز میکنم، اما ای دوست، با بیرحمی و سختگیریهایت کمانم را نشکن.
هوش مصنوعی: وقتی خیمهام را به یک پا بستهام، ای دوست، مرا به چادر خود راه بده و بنشان.
هوش مصنوعی: بیا و آن لیوان را نزدیک لبهای بیآب من بگذار، سپس جادوی واقعی را از سخنانم بشنو.
هوش مصنوعی: خبر از بابل و داستان وایل را بشنو، چون من در مسیر تفکر خود مانند یک سیاح به جستجو در جهان پرداختهام.
هوش مصنوعی: اگر شور و شوق من از حد بگذرد، مرا ببخش، چون عشق مثل شراب، هر لحظه به من آرامش نمیدهد.
هوش مصنوعی: زمانی که از ناشادی و کسالت خسته میشوم، اگر دستم را بشوی و از من جدا شوی، مانند انگشتهایم که از هم تفکیک میشوند، دلسردیام دوچندان خواهد شد.
هوش مصنوعی: آن شبی که مانند ماه، دهکده پر از نور بود، من تا صبح در جستجوی تو مانند سیارهای در حال حرکت بودم.
هوش مصنوعی: آن روزی که تو از شرق مثل خورشید سر برآوری، همه وجود من شبیه خورشید روشن و تابناک خواهد بود.
هوش مصنوعی: روزی خواهد رسید که وقتی از دنیا بروی و به دلایلی که خود نمیبینی، من مانند پرندهای که از فکر و خیال آشفته است، در درونم به تپش درخواهم آمد.
هوش مصنوعی: وقتی نور تو از روزنه به داخل خانه تابید، من مانند ذرهای به شوق و شادی شروع به رقصیدن میکنم.
هوش مصنوعی: این سخنگو خاموش است و مانند اندیشهای پنهان، بنابراین تو باید بروی و به دنبال دلیلی که فکر را نمایان کند، نباشی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
هر گه که به تو در نگرم خیره بمانم
من روی ترا ای بت مانند ندانم
هر گه که برآیی به سر کو به تماشا
خواهم که دل و دیده و جان بر تو فشانم
هجرانت دمار از من بیچاره برآورد
[...]
جانا ز غم عشق تو امروز چنانم
کاندر خم زلف تو توان کرد نهانم
بر چهره عیان گشت به یکبار ضمیرم
وز دیده نهان کرد به یکبار نشانم
زین بیش ممان در غم خویشم که از این پس
[...]
چون آینه رازنما باشد جانم
تانم که نگویم نتوانم که ندانم
از جسم گریزان شدم از روح بپرهیز
سوگند ندانم نه از اینم نه از آنم
ای طالب بو بردن شرط است به مردن
[...]
ماهی رود و من همه شب خواب ندانم
وه این چه حیات است که من می گذرانم
گفتی که «چسانی، ز غمم باز نگویی؟»
من با تو چه گویم، چو ندانم که چسانم؟
یک شب ز رخ خویش چراغیم کرم کن
[...]
درهجر تو درمان دل خسته ندانم
زان پیش که روزی به غمت میگذرانم
گفتی که: به وصلم برسی زود، مخور غم
آری، برسم، گر ز غمت زنده بمانم
بر من ز دلست این همه، کو قوت پایی؟
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.