کجایی، ای دل و جانم، که از غم تو بجانم
بیا، که بی رخ خوب تو بیش مینتوانم
بیا، ببین، نه همانا که زنده خواهم ماندن
تو خود بگوی که: بی تو چگونه زنده بمانم؟
چگونه باشد در دام مانده حیران صید
ز جان امید بریده؟ ز دوری تو چنانم
هوات تا ز من دلشده چه برد؟ چه گویم
جفات تا به من غمزده چه کرد؟ چه دانم؟
ببرد این دل و اندر میان بحر غم افگند
سپرد آن به کف صد بلا و رنج روانم
بلا به پیش خیال تو گفت دوش دل من
که: پای پیشترک نه، ز خویشتن برهانم
ز گوشهای غم تو گفت: میخورم غم کارت
ز جانبی ستمت گفت: غم مخور که در آنم
درین غمم که: عراقی چگونه خواهد مردن؟
ندیده سیر رخ تو، برای او نگرانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دلشوری و عاشقانهاش به معشوق میگوید که بدون او نمیتواند زنده بماند. او از غم و دوری معشوقش شکایت دارد و به حال دل و جانش اشاره میکند که در دام غم گیر کرده و امیدش را از دست داده است. شاعر از احساس درد و بلاهایی که ناشی از جدایی است، سخن میگوید و به عمق ناامیدیاش در نبود چهرهی زیبا و دلنواز محبوبش اشاره میکند. او به نوعی از خود بیخبر است و در عذاب و غم ناشی از دوری معشوق سرگردان مانده است و نگران از این است که نتواند به زندگی ادامه دهد.
هوش مصنوعی: کجایی، ای عزیزم، که درد فراق تو به جانم نشسته است؟ بیا، که بدون زیبایی تو دیگر تاب و توان ندارم.
هوش مصنوعی: بیا و ببین که اگر تو نباشی، چطور میتوانم ادامه زندگی دهم. خودت بگو که بدون تو چگونه ممکن است زندگی کنم؟
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است شکار بیتوجهی و بینوا در دام گیر کرده و حیران باشد، در حالی که امیدش از جانش بریده شده است؟ من از دوری تو به چنین حالتی رسیدهام.
هوش مصنوعی: عشق و حالِ درونم را از تو میپرسم، اما میدانم که هیچچیز برای گفتن ندارم. نمیدانم چقدر به من آسیب زدهای و چه بر من گذشته است.
هوش مصنوعی: دل مرا بردند و در عمق دریای غم افکنده شد. آن دل را در دستانی سپردند که پر از بلاها و رنجها بود و روانم نیز در عذاب است.
هوش مصنوعی: دیشب دل من به خاطر خیال تو گفت که از خودم دور شوم و قدمی فراتر بگذارم.
هوش مصنوعی: از جایی صدای غم تو را شنیدم و گفت: میخورم نگران تو باشم. اما از طرف دیگر کسی گفت: نگران نباش، زیرا من در این درد و غم با تو هستم.
هوش مصنوعی: در غمهای من این سوال مطرح است که عراقی چگونه به دنیا خواهد رفت. به خاطر اینکه او هنوز چهره زیبا و دلنشین تو را ندیده، برای حال او نگرانم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کجایی، ای به فدای تو گشته جان و جهانم
بیا بیا که جدا بودن از تو می نتوانم
صبا سلام تو آرد، ولی به من نرساند
که در غلط فتد از دیدنم، از آنکه نه آنم
شدم ز دست تو و هم عنان تو نگرفتم
[...]
در آی از درم ای آرزوی دل که بر آنم
که بر دو دیده روشن بمردمیت نشانم
دمی که بیتو نشینم حدیث عشق تو گویم
همان دمست اگر هست حاصلی ز جهانم
حدیث شکر میگونت از آن نفس که شنیدم
[...]
تو میروی و بر آنم که در پی تو برانم
ولیک گردش گردون گرفته است عنانم
مگو که اشک مران در پیم، بگو: من مسکین
به غیر اشک چه دارم که در پی تو برانم؟
تو رفتی و من گریان بماندهام، عجب از من
[...]
به ابرویت که نشسته به گوشهای چو کمانم
به چشم تو که چو نرگس به صورتت نگرانم
تراست بر ورق گل کشیده خط سیاهی
که من حقیقت عالم در آن سواد بخوانم
شبی میان تو دیدم که در کنار من آمد
[...]
زهی به وعده وصل تو تازه جان و جهانم
بیا که بی تو ز درد و غم فراق به جانم
غم فراق ندانم چگونه پیش تو گویم
که چون رخ تو ببینم رود ز کار زبانم
ببخش منصب فراشیم که آن سر کو را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.