فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور ذوالاکتاف » بخش ۱۴
چنین گفت کاینست فرجام ما
ندانم کجا باشد آرام ما
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۷
بر ایشان بگردد همه کام ما
برآید به خورشید بر نام ما
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۶۶ - رسیدن شهریار به بیشه پنجم و رزم او با شیران گوید
بدانند ایشان همه نام ما
دگر آنکه باشد سرانجام ما
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷
بار دگر شور آفرید این پیر درد آشام ما
صد جام برهم نوش کرد از خون دل پر جام ما
چون راست کاندر کار شد وز کعبه در خمار شد
در کفر خود دین دار شد بیزار شد ز اسلام ما
پس گفت تا کی زین هوس ماییم و درد یک نفس
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۹ - قصهٔ آدم علیهالسلام و بستن قضا نظر او را از مراعات صریح نهی و ترک تاویل
حاصل آن آمد حقیقت نام ما
پیش حضرت کان بود انجام ما
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۴ - حسد کردن حشم بر غلام خاص
قابل خوردن شود اجسام ما
چون بر آید از تفرج کام ما
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۵
خیز ای غلام باده درافکن به جام ما
کز وصل توست گردش گردون غلام ما
گر لایق است چشمة خورشید را فلک
خورشید باده را فلکی کن ز جام ما
آن قاصد است باده که جان است مقصدش
[...]
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۴۷ - غزل خواندن سام بر در حرمسرای پریدخت
یکی گفت چوبک زن بام ما
مگر گشته عاشق به ایام ما
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱
ساقی به نورِ باده برافروز جامِ ما
مطرب بگو که کارِ جهان شُد به کامِ ما
ما در پیاله عکس رخِ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لَذَّتِ شُربِ مُدامِ ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳
باده می ریزند صافی دم بدم در جام ما
تا چه خواهد شد ز جام یار ما انجام ما؟
ما همه مستیم از آن دولت که بنمودی جمال
همچو دولت ناگهان مست آمدی بر بام ما
چون سر از خاک لحد در حشر بردارم ز خواب
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۰
ساقی بیا که دور فلک شد به کام ما
خورشید را فروغ ده از عکس جام ما
گلگون می درآر به میدان کنون که هست
رخش سپهر و توسن ایام رام ما
آن ترک را به یک دو قدح مست کن چنان
[...]
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۲ - مناجات و استدعا به متابعت امر ادعونی استجب لکم و اشارت به بعضی از احوال و اطوار صوری و معنوی سالکان راه طریقت کثرهم اللّه تعالی بین الانام
از شراب نیستی ده جام ما
محو کن از لوح هستی نام ما
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱
مستی ربوده از کف هستی زمام ما
مطرب نمی دهد خبری از مقام ما
تا گشته ایم غافل ازو دور مانده ایم
پدرام می شویم که وحشی است رام ما
دانی که نور مردمک چشم عالمیم
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶
صبح گدا و شام ز خورشید روشن است
گر قادری ببخش چراغی به شام ما
ما را به کام خویش بدید و دلش بسوخت
دشمن که هیچ گاه مبادا به کام ما
در خلوتی که دختر رز نیست، عیش نیست
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹
ای خامه حرف زن که پس از ما کلام ما
شاید به اهل راز رساند سلام ما
آن صید پیشه ایم که تا بگذرد همای
چون مسطر از غرور دهد کوچه، دام ما
از زنده رود آب بقا، خضر همچو موج
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷
تا به کی آن آهوی وحشی نگردد رام ما
ز انتظار او غبار آورد چشم دام ما
عمر رفت و روزگار هجر او آخر نشد
انتظار صبح محشر می کشد این شام ما
در محبت بیش ازین خواری نمی باشد که دل
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹
از نصیحت خامتر گردد دل خودکام ما
از نمک سنگین شود خواب کباب خام ما
هر که دولت یافت، شست از لوح خاطر نام ما
اوج دولت طاق نسیان است در ایام ما
قسمت ما زین شکارستان به جز افسوس نیست
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۳
هرگز تهی ز خون جگر نیست جام ما
داغ است آفتاب ز ماه تمام ما
آسوده از خمار و ز خوابیم بی خبر
مستی چشم یار ندارد دوام ما
ما را نظر به می نبود، چون دهان شیر
[...]