تا دل من صید شد در دام عشق

باده شد جان من اندر جام عشق

آن بلا کز عاشقی من دیده‌ام

باز چون افتاده‌ام در دام عشق

در زمانم مست و بی‌سامان کند

[...]

از حل و از حرام گذشتست کام عشق

هستی و نیستی ست حلال و حرام عشق

تسبیح و دین و صومعه آمد نظام زهد

زنار و کفر و میکده آمد نظام عشق

خالیست راه عشق ز هستی بر آن صفت

[...]

پیوسته گشت سوی دل من پیام عشق

پیوسته باد خطبه دلها به نام عشق

گل بشکفد چو سوی گل آید پیام ابر

دل بشکفد چو سوی دل آید پیام عشق

ما را سلام عشق رسانید نوبهار

[...]

ای بداده ارمیارا جام عشق

یافت از یوشع بلندی نام عشق

اول معنیم داده جام عشق

آخر معنیم بند و دام عشق

مستیم از مبادیِ فطرت ز جامِ عشق

آری مدام مست شدیم از مدامِ عشق

بر بویِ تبعثون شب و روزم خراب و مست

تا مست سر ز خاک بر آرم به کامِ عشق

ببینی نهاده سویِ لحد اندرونِ خاک

[...]

ای خطبۀ سعادتِ کلّی به نامِ عشق

وی آفتابِ عالمِ هستی نظامِ عشق

در عشقم از سیاستِ سلطان نهیب نیست

سلطان چه کس بود که نباشد غلامِ عشق

کس را به دستِ عقل میسّر نمی شود

[...]

صبحدم بر کف نهادم جام عشق

تا شدم سرمست و بی آرام عشق

جمله وحش و طیر مست جام عشق

جان هر یک گشته درد آشام عشق

نوش کن یک جرعه ای از جام عشق

همچو ما آزاده شو در دام عشق

کی شود هشیار مست جام عشق

عقل مجنون گشت از پیغام عشق

خلد و دوزخ لقمه ای در کام عشق

کوثر و غساق در یک جام عشق

خوشا یاد عشق و خوشا نام عشق

خوشا صبح عشق و خوشا شام عشق

اول هر نامه سزد نام عشق

اول و آخر همه الهام عشق

آری آنکو پا نهد دردام عشق

تر کندلب گه گهی از جام عشق

جمله را دادی شراب از جام عشق

جز مرا، کِم تَر نشد زان کام عشق

گر دماغت تر نشد ای شیخ شهر از جام عشق

بر زبان تکرار کن تا میتوانی نام عشق

هست در خاطر مرا از قول میر عاشقان

نام عشق آخر کشد دل را بسوی جام عشق

عقل و دین در سایه دیوار عشق افتاده پست

[...]

چون گریزد شیخ شهر از نام عشق

کی تواند نوش کرد از جام عشق

خاکیانرا برتری ز افلاکیان

نیست جز از فضل و از انعام عشق

عقل را چبود نهایات الکمال

[...]

خیز و اندر گردش آور جام عشق

در قهستان تازه کن پیغام عشق