بخش ۶۰ - نادری کازرونی
اسم شریف آن جناب حاجی میرزا محمد ابراهیم عاشقی است. عارف و فاضلی است حکیم. به انواع کمالات صوری و معنوی آراسته و از نقایص و رذایل صفات انسانی پیراسته، مدتهای مدیده به اتفاق والد ماجد در عتبات عالیات عرش درجات، در تحصیل علوم متداوله کوشش نموده و وجود محمود خود را مجموعهٔ کمالات ظاهری و باطنی فرموده. در حکمت عقلی سینهاش مخزن اشراق و در حکمت طبیعی، وجودش معروف آفاق. از مبادی شباب به صحبت اصحاب حال راغب و معاشرت و مجالست ارباب کمال را طالب. بسیاری از اهل سلوک و معرفت را ملاقات کرده و در تزکیه و تصفیهٔ قلب وقالب، روزگاری به سر آورده. اجداد کبارش از سادات عالی درجات و حاوی کمالات ودر کازرون توطن داشته و در آن بلده نظر مراعات و الطاف گماشته، عمّش در زمان سلاطین زندیه حکیم باشی بوده و به حسب اسم و رسم، دم مسیحی در معالجات ظاهر مینموده و جناب معزی الیه نیز اقتباس علوم حکمت طبیعی از وی نموده و مدتهای مدید در آن بلد به نظم ونسق مزارعات منسوبه به خود توجه مینموده. پس مسافرت هندوستان گزیده و ارباب کمال آن کشور را دیده و دیگرباره به ایران مراجعت و در شیراز در کمال منزلت و اعزاز متوطن و اخلاص و ارادت به خدمت جناب عارف مجرد و شیخ موحد الحاج میرزا ابوالقاسم شیرازی نوراللّه روحه ورزیده و از همت آن جناب به درجات عالیهٔ توحید و معرفت رسیده. غرض، حکیمی است واقف و سالکی است عارف. رندی است خانه برانداز و عاشقی است پرنیاز.
طبعش به محبت اهل کمال و جمال مایل و گرد تعلقات دنیوی از ذیل همت بلندش زایل. مدتهاست که صحبتش دست داده و ابواب معاشرت و ملاطفت با فقیر گشاده و الآن کماکان آن جناب را در فنون نظم نیز طبعی است سریع الخیال و قادر، و اشعار بسیار از هر مقوله ازوی صادر. قصاید و غزلیات و ترجیعات بسیار دارد و اکنون مدتی است که طریق مثنوی گویی را به پای بلاغت میسپارد و نظر به عدم مبالات در جمع و ضبط خیالات، بسیاری از افکار ابکارش مفقود گشته وجمعی که باقی مانده نیز هنوز به ترتیب ننوشته. جنابش را مثنویات متعدده است. بعضی تمام و برخی بی انجام مِنْجمله مثنوی موسوم به گلستان خلیل و مثنوی موسومه به مشرق الاشراق و مثنوی موسوم به انفس و آفاق و مثنوی موسوم به منهج العشاق و مثنوی موسوم به شایق و مشتاق و مثنوی موسوم به چهل صباح و تیمّناً و تبرّکاً از اشعار و مثنویاتش برخی نوشته شد:
مِنْقصایده فی التوحید و الحکمه
جمال خویش را تا جلوه داد آن شاهد یکتا
ز یک معنی هویدا شد هزاران صورت زیبا
چوجاندرتنبهصورتگشتهمعنیمخفی و پنهان
چوبو از گل زصورت گشته معنی ظاهر و پیدا
فروغ لم یزل در ماسوی شد ماسوی افروز
جمال بی جهت در شش جهت آمد جهت آرا
شوی گردیده ور از دیده، معنی عیان بینی
چو بی همتایی مظهر، مظاهر جمله بی همتا
نزول اشیاءوحدت کرده سوی کثرت و زین رو
ز کثرت سوی وحدت میروند آشفته و شیدا
زرفتن تا به رفتن فرقها شد درطریق حق
کجا رفتار دانشور، کجا رفتار نابینا
ای دل چنان که بی خبران چند در هوس
ای جان طفیل بی هنران چند در هوا
کامل ز گاه ناموری کی کشیده دست
عاقل به راه بی خبری کی نهاده پا
عفریت دهر کش نبود شغل، جز ستم
فرتوت چرخ کش نبود کار، جز جفا
فرزانه خوان، کسی که فروبست زان نظر
دیوانه دان، کسی که فروجست زان وفا
شو غرقهٔ محیط هویت گرت هواست
گردی ز بند و قید هوا و هوس رها
خواهی که ماسوی همه زانت شوند شو
در عالمی که نیست در آن راه ماسوا
بر نقش خویش زیب ده از نقش معرفت
بر نفس خویش بهره ده از نفس از کیا
زهد است دفع علت اسقام آثمین
تقوی است زیب و زینت اندام اتقیا
از عز عزلتت برسد عزّت ابد
وز فر فقر رو دهدت فر اولیا
ای گشته از خُذْؤهُ فَغُلُّوهُ مطمئن
هان تا ندای ارجعیت باد رهنما
نه دیده در ره طلب و چشم دل ببند
زین دامگه که دانهٔ او نیست جز بلا
چهار شرط بود شرط انعکاس صور
سزای ناظر مرآت در بر دانا
یکی تقابل و ثانی صفا سیم ظلمت
چهارمین عدم قُرب و بُعد حین لقا
ازین چهار یکی گر قصور یافت نگشت
گه مشاهدهٔ عکسش، رخ شهود نما
چو شد ضمیر تو جای تجلی انوار
چو گشت باطن تو طور آتش موسی
چرا به صیقل نام خدا صفا ندهی
دلت که آمده مرآت شاهد اسما
بکش ز قید علایق چو رادمردان دست
بنه به راه هدا از پی هدایت پا
که تا به منزل اقصی رسی بری ز خطر
که تا به مقصد اصلی رسی عری ز خطا
و لَهُ ایضاً فی النّصیحة
خرم دلی که از مدد طالع جوان
بگزید گوشهای ز جهان و جهانیان
خواهی اگر فراغ، برون کن تو ازدماغ
سودای دهر، کش نبود سود جز زیان
درکوی بی نشانی و گمنامی آورد
تا بو که یابی ای دل غافل ز حق نشان
همچون هوس همی چه روی سوی رنگ و بو
همچون مگس همی چه روی گرد این و آن
عنقاصفت ز جملهٔ عالم کناره گیر
سیمرغ وار از همه کس گم کن آشیان
نی سوی دنیا امیدم و نه به عقبا
داشته چرخم درین میانه معطل
آمده دهر عجوز بهر فریبم
چهره به شکل عروس کرده مشکل
باطنش از هر قبیح آمده اقبح
ظاهرش از هر جمیل ساخته اجمل
مهر کند وعده کوشدم به ره کین
شهد دهد جلوه و ببخشد حنظل
گر سزد شوری ز شور عشق بر سرداشتن
کی سزد جز شور عشقت شور دیگر داشتن
محضری آمد قوی در پاک دامن بودنم
در غمت ای پاک دامن دامن تر داشتن
پختگان غمِ عشق تو زغیرت سوزند
که زنند از چه دم از عشق رخت خامی چند
مِنْ غزلیّات
در همه ذرات جز خورشید روی یار نیست
لیک چشم احولان شایستهٔ دیدار نیست
بی حضورت از حضورت نیستم یک دم جدا
کز حضورت با غیاب و با حضورم کار نیست
ذات است کز مجالی اوصاف رونماست
یک ذات پاک وصاف، کدر این همه صفات
یک قطره از محیط جلال تو ماسوا
یک ذره ز آفتاب جمال تو کاینات
ای نادری تو ممکن و اسرار واجب است
بیرون ز حد وسعت ادراک ممکنات
دل به جستجوی یار و یار را جا در دل است
هستآسان وصلش اما تا تو هستی مشکل است
تو ز محفل خارجی نه داخل بزم وصال
ورنه او هم محفل آرای دل و هم محفل است
وصل جانان ای که گفتی میدهند از ترک جان
ترک جان اندر ره جانان نخستین منزل است
شد ربوبیت او کنه عبودیت تو
ترک خود گیر و نگر نبودت ار آگاهی
راه او رو جز ازو پا بکش و دست بدار
خود به خود آی وزخود بین که که را میخواهی
رباعیّات
دلبر بسیار و دل نگه دار کم است
وز همدهی جمله جهان رنج و غم است
گر اهل دلی تو دل به دلداری ده
کو همدم هر دم تو و عین دم است
ای از تو همه پر و توخالی ز همه
بنموده جمال تو مثالی زهمه
تو عین خیال و از خیال این همه را
آری و برآوری خیالی ز همه
ما بود نماینده نمودیم همه
نابود نمودار ز بودیم همه
مرآت جمال غیب مطلق گشته
آیینهٔ شاهد شهودیم همه
مِنْ مثنوی گلستان خلیل
ای ز بی رنگی نموده رنگها
جز تو آگه کس نه زین نیرنگها
جمله اعیان را به هم آمیخته
در لباس خاک طرحی ریخته
دیده ور داند که سرّ خاک چیست
گرد خاک این گردش افلاک چیست
ای کمون خاک را از تو بروز
آفتاب حکمت تو وهم سوز
آتشم را سر به سر انوار کن
نار جانم محو نور یار کن
عشق کان ماهیت عالم بود
حسن او را آینه آدم بود
آدمی مجموعهٔ هر شیء بود
آفتاب است و نهان در فیء بود
معنیاش مسجود و صورت ساجداست
معنیش معبود و صورت عابد است
کوشش اشیا سراسر سوی او
سر به سر اشیا به جستجوی او
ظل مبدأ نفس انسانی بود
کان نظیر نفس رحمانی بود
نفس رحمانی که شارق آمده
نفس انسانش مطابق آمده
همچنان که نفس انسان هر نفس
میشود از باطنش ظاهر نفس
فیض رحمان آن که باشد لایزال
اقتضای آن کند در جمله حال
کان حقایق وان صور کش هست سر
بارزش گردد ز رحمت مستمر
عقل اول آن حقایق را محیط
منبسط از وی مرکب هم بسیط
او بود عرش مجید مستطاب
او بود روح القدس اُمّ الکتاب
نفس کلی کان محیط هرشی است
آفتاب او مبرا از فی است
او محیط و سر به سر اشیاء محاط
دارد او با روح اعظم ارتباط
او بود لوح قدر عرش کریم
لوح محفوظ آمد و علم قدیم
آن کتابی را که گویندش مبین
نیست جز او پیش ارباب یقین
پس طبیعت را که خوانندش غراب
حبّذا از آن غراب مستطاب
معنی روحانی از باری بود
در جمیع ماسوا ساری بود
گرچه نفسانی و عقلانی بود
یا مجرد یا که جسمانی بود
قوّتی باشد قوی و نام او
گشته جاری در همه اجسام، او
اوست در اجسام جاری لامحال
تا برد اجسام را رو در کمال
پس هبا نی جوهری کان قاهر است
صورت اجسام در وی ظاهر است
این چنین گویند ارباب عقول
عارفان یافته ره در وصول
کاین طبیعت را هبا در خور بود
آن برادر وین دگر خواهر بود
از یکی والد تولد یافته
در نکاح یکدگر بشتافته
جسم کل مولود از آنها شده
ز ازدواج آن دو این پیدا شده
شکل میباشد مناسب با حکیم
سرّآن فهمی اگر هستی فهیم
اسم اللّه است انسان را نصیب
حبذا فرد کمال بی حسیب
ز اسمها اللّه اعظم آمده
زآن مناسب آن به آدم آمده
آدم آمد مصطفی آن عین جود
آدم آمد مرتضی آن اصل بود
عالم آدم همایون عالم است
باخبر زان هر که گردد آدم است
بگذر از اندازهٔ فوجی حکیم
راه بی اندازه می پو ای سلیم
دیدهای آور به کف دیدار جو
دیده جز از یار نبود یار جو
عقل در مصنوع صانع دیده است
عشق خود این هر دو مانع دیده است
عقل گه کفر آید و گه دین بود
عشق مرآت حقایق بین بود
فکر پیش آور که فکرت حکمت است
حکمت الحق بازدیده فکرت است
هر دنی کش شد ز فکرت پر و بال
پرگشاید تا به کریاس جلال
فکر یک دم مصطفی دیده قرین
با ثواب اولین و آخرین
ای خدا ای رازدان ای کارساز
بنده را یار از خود و دمساز ساز
و له ایضاً
پیشتر ز ایجاد این بی حصر دیر
عشق در خود حسن را میکرد سیر
ز آن نظر نور محمدؐجلوه کرد
ذات او از نور سرمد جلوه کرد
محو حسن خویشتن نقاش شد
سر حسن عشقبازی فاش شد
عشق را نازش نیازآموز ساخت
حسن را هم عشق بازآموز ساخت
گفت پیغمبر که چون آید اجل
نیست همراهی ترا غیر از عمل
آن عمل چه بود خیال غالب است
ز آن که هر مطلوب سر طالب است
چیست تقوی رستن از قید خودی
محو گشتن در جمال سرمدی
خویشتن بین چون شود بی خویشتن
خویش جان گردد دهد از خویشتن
عالم افسرده جز کثرت مدان
عین بهجت عالم وحدت بدان
بگذر از خود بینی و خواری طلب
یار را از خواری و زاری طلب
خاک شو تا مظهر اشیا شوی
گم شوی از خود ز خود پیدا شوی
پوست چه بود این خودی و بخردی
مغز چه بود بی خودی در بی خودی
ذرّهای بی آفتاب دوست نیست
قطرهای دور از حباب دوست نیست
در نظرها سیر کن تا بنگری
اختلافی از ثریا تا ثری
هر که در عشق خدا گردد فنا
ذات یکتایش بود خود خون بها
خاک بودی و گل و ریحان شدی
تا به حیوان آمدی و جان شدی
جذبهٔ لطف ازل از تیره خاک
بار دادت در جهان جان پاک
محرم اسرار حی لا یَمُوْت
رمز مُوتُوا گفت قَبْلَ اَن تَمُوت
هان رحیق مصطفی را نوش کن
هوش گر خواهی وداع هوش کن
مطلق از قید علایق شو تمام
تا به مطلق راه یابی والسلام
گر نمایی این سجنجل صیقلی
اول و آخر ترا گردد علی
صد هزاران شکل از اوراق بین
جمله را در طور وحدت طاق بین
صد هزاران صورت و رنگ آمده
جمله از نیرنگ بی رنگ آمده
صورت انسان که مرآت حق است
مستعد قُرب حق مطلق است
عالمی کان کلُّ فی الکُلِّ آمده
خارها گردیده تا گل آمده
هرچه سر از پردهٔ غبرا کشد
پرده از راز بت یکتا کشد
نکتهٔ توحید گویا میکند
شاهد پنهان هویدا میکند
ای به صورت والهٔ صورت شده
میل صورت را سبب شهوت شده
رو سوی عشاق کن اسرار جو
هم از آن اسرار وصل یار جو
الرّیا شرکُ و ترکُ کُفْرُهُ
زین حدیث آمد هویدا راز هو
آن ریا باشد که هنگام نماز
باشدت منظور الا بی نیاز
بی ریایی آن که پیش کبریا
در تو نبود هیچ چیز الا خدا
با خدا گر جز خدا رازت بود
مشرکی و شرک انبازت بود
الرّیا شِرْکُ دُری کان سفته است
تَرْکُهُ کُفْرٌ پس از او گفته است
شرک باشد هر که اشیاء ای فتی
ننگرد جز حسن بی چون خدا
کفر دان کان چت درآید در خیال
بنگری در وی جلال ذوالجلال
مِنْ مثنویِّ مشرق الاشراق
اول هر نامه سزد نام عشق
اول و آخر همه الهام عشق
معنی کل صورت کل ذات او
معنی و صورت همه آیات او
نقش نگارندهٔ نقش وجود
پرده گشاینده ز غیب از شهود
در رخ که؟ در رخ خوب بشر
از پی چه؟ جلب قلوب بشر
گوهر یکتا گهرآرا شده
معنی مطلق صورآرا شده
ای همه تو وی همه دور از جوار
از تو فروزنده بود نور و نار
نار مرا والهٔ نورت نما
جان مرا محو حضورت نما
احمد مرسل شه آخر زمان
اول و آخر گهرش ترجمان
دیده بحق دیدهٔ آن دیده ور
شاهد معنی ز ظلال صور
عین ولا راست ولی بوتراب
سر خفی را ز جلی بوتراب
بر ده و دو، معنی حق شد تمام
بر ده و دو باد هزاران سلام
ذات خدا عین صفات خداست
رو به صفات آر که ذات خداست
عشق چو از عشق تنزل نمود
بر رخ خود باب تعقل گشود
عشق به عقل آمد و اجمال یافت
نفس به تکمیل وی اکمال یافت
عشق طبیعت شد و شد ساریه
گرمی آن زیر و زبر جاریه
عشق عیان شد ز هبایی گهر
عشق رخ آورد به زیر و زبر
عشق به شکل آمد و اشکال یافت
شکل پذیر آمد و اکمال یافت
عشق بشد عرش و به کرسی نشست
عشق به هم بست و ز هم برشکست
عشق مجرد به بساطت رسید
در حرکت رفت و عبادت گزید
عبد شد و روی به معبود کرد
چهرهٔ مقصود به مقصود کرد
مظهر عشق است صفات علی
عشق ز عشق آمده ذات علی
خالق هستی شد و مخلوق حق
عاشق حق آمده معشوق حق
شاهد وحدت رخ کثرت نمود
بر رخ وحدت در کثرت گشود
لطف هوا در دم هر جانور
روح مجرد شده نیکو نگر
زآنچه به جسم آمده حیوان شده
در دم او عین هوا جان شده
لطف خدا کرده لطیف این هوا
تا شده جان بخش ز لطف خدا
کثرتی از وحدت او خواسته
وان نه فزوده شده نه کاسته
با همه و بی همه بی پا و سر
کوی به کو جای به جا دربه در
لطف هوا دیده و دمسازیش
در همه دم کار هوا بازیش
ذات هوا متحد و منفرد
آدمه در حیّز خود مستبد
زیر و زبر آنچه نمودار تست
دور نه از حضرت دادار تست
بی همه و از همه نبود جدا
بندهٔ او این همه و او خدا
با همه و بی همه و این همه
داشته اندر طلبش همهمه
هان به هوا در نگر و راز جو
کثرت و وحدت ز هوابازجو
روی به علم آر و عمل پیشه کن
از پس و از پیش خود اندیشه کن
علم و عمل گشت چو سرمایهات
برتر از اندازه شود پایهات
با تو خدای تو و تو دربه در
جسته خدا را تو ز زیر و زبر
هیچ نه خارج ز تو ای مرد راه
شو ز خودی فارغ و دریاب شاه
ساده شو و ساده که جز سادگی
نیست ترا مایهٔ آزادگی
زیر و زبر یک شد و شد ذات تو
ذات تو بس از پی مرآت تو
نفس شناس آی که آگه شوی
وارهی از بندگی و شه شوی
دیو دنی آدم نامحرم است
دیو به معنی به صور آدم است
بیش ز شیطان به سه حد آمده
خوب نماینده و بد آمده
نفس کل آمد چو طبیعت پذیر
از زبرش جذبه کشاندی به زیر
سر طبیعت شده ساری شده
گوهر آن در همه جاری شده
عالم اکبر تو و این اصغر است
گرچه به صورت ز تو بس اکبر است
زیر و زبر این همه اسرار نغز
قشر بود قشر وجود تو مغز
در تو سراسر همه ذرات کون
ذات تو شد جامعهٔ ذات کون
عقل نخستین چه تحول نمود
بهر تو از فوق تنزل نمود
آنچه ز بالا و ز زیر آمده
ذات تواش عکس پذیر آمده
گوهر دل را ز صفا نور بخش
نفس بکاه و به خود زور بخش
نفس تو شد لمعهای از نفس کل
راه نورد آمده در هر سبل
آنچه هویداست ز خاک نژند
جلوه گر از تست ز پست و بلند
ای تو خود آینده خدایی تراست
از همه جا جلوه نمایی تراست
زیر و زبر پرتوی از روی تو
از همه پیدا رخ نیکوی تو
حاوی و محویش فراز و نشیب
لیک ز اندازهٔ خود بی نصیب
ای ز وجود تو وجود همه
بود تو شد عین نمود همه
من کیام و کیستم و چیستم
هم به تو سوگند که من نیستم
جلوه ده زیر و زبر ذات تو
زیر و زبر آمده مرآت تو
خاک کدر سبزهٔ تو کردهای
در همه جا با همه سر کردهای
بی کم و کیفت کم و کیفم ربود
نقد شتا مایهٔ صیفم ربود
نقد شتا مایهٔ صیفم تویی
بی کم و کیف و کم و کیفم تویی
گلخن جسمم ز غمت گلشن است
دیدهٔ جانم به رخت روشن است
لاله ستان این دل صد داغ من
باغ اگر سیر کنی باغ من
دم مزن از خود که دم از دیگری است
این همهٔ بیش و کم ازدیگری است
جل جلاله چه جلال است این
عم نواله چه نوال است این
ای تو حبیب دل دیوانهام
پر ز می عشق تو پیمانهام
ای شنوا از همه گوش آمده
در همه گوش از توسروش آمده
ای تو بصیر آمده از هر بصر
روی تو منظور تو از هر نظر
ای رخ جان محو جمال خوشت
رهزن دل غنج و دلال خوشت
ز آنچه بجز روی تو رخ تافتم
در همه رخ روی ترا یافتم
جز غم عشق تو حبیبیم نه
در غم تو صبر و شکیبیم نه
مِنْ مثنوی مُسَمَّی به اَنْفُس و آفاق
نامه آرا که نامه آغازد
مبدء گفت نام او سازد
اول هر سخن سزد نامت
ای که کونین سرخوش ازجامت
زان چه آید به فکر بیرونی
بی کم و کیف و بی چه و چونی
آسمان و زمین بنا کردی
زین میان عالمی به پا کردی
تا که جانها به هم فراآری
تا که مرآت حق نما آری
آینهٔ روی خویش آرایی
روی خود را ز روش بنمایی
آدم آری زهی خجسته سرشت
بر گزینیش در ریاض بهشت
بازش از خلد وصل سازی دور
سوی ظلمت کشانیش از نور
عقل و نفسش دهی و طبع وکمال
سازیش مظهر جلال و جمال
بنمایی جلال برباییش
نا فزایی کمال بزداییش
صیقلی سازیش به فضل و کمال
در کمالش کشی به وجد و به حال
وجد و حالش دهی و سیر و سلوک
با خبر سازیش ز سیر ملوک
پس نمایی جمال افروزیش
پای تا سر ز عشق خود سوزیش
چون که افروختیش ز آتش عشق
دل و جان کردیش مشوش عشق
عاریش ساختی ز عقل و شعور
تا که شد از خودی خود هم دور
تو و او از میان جدا کردی
گوهرش مظهر خدا کردی
فاش کردی که جز تو نبود هیچ
هیچ را دادهای تو پیچاپیچ
ای جمالت ز سر به سر ظاهر
آفتابت ز هر مدر ظاهر
نادری را ز سر به سر برهان
فرع او را به اصل او برسان
سرخوشش کن ز جام لاریبی
در دهش جام ساقی غیبی
مِنْ مثنویّ منهج العشّاق
به نام آنکه بی نام و نشان است
نهان از جمله در جمله عیان است
نهان از هرچه چه پنهان چه پیدا
عیان از هرچه چه زشت و چه زیبا
عیان یک ذره بی خورشید او نیست
هویدا هیچ بی تأیید او نیست
بود خورشیدش از هر ذره پیدا
جمال او هویدا در هویدا
تعالی کیستی و چیستت کار
ز نابودی چه ما بودت نمودار
ز خود تا خود ز اعلا و ز ادنا
به خود تا خود ز نابینا و بینا
فراهم کرده جمع الجمع کردی
به بزم هستی آن را شمع کردی
ز عقل و نفس و طبع و شکل ز انوار
ز عرش و کرسی و افلاک دوار
ز انوار مجرد تا بسایط
ز عنصر آنچه از مربوط و رابط
سراسر را فراهم ساخت جودت
نمودی تا شود مرآت بودت
ز دست قدرتت در اربعینی
عجین گردیده و نعم العجینی
ز بهر آدمیش همدم نمودی
چو آدم ساختی محرم نمودی
رخش مرآت روی خویش کردی
پرساری خویشش کیش کردی
نمودی آینهٔ روی خوش خویش
وز آن دیدی جمال دلکش خویش
فروزان مهرو روشن ماه از او
غم و وجد و گدا و شاه از او
هویدا هرچهمان از ظلمت و ضوء
ز خورشید جمالش نیم پرتو
یک چه دینم چه شرک جلی شد
جمالش از سرسرّ منجلی شد
محیط او سراسر شد محاطش
بود او باسط یک سر بساطش
بروز کل کمون کل ز جودش
نمودش آمده مرآت بودش
ز رویش آیتی صبح منور
ز مویش سایهای شام مکدر
مِنْ مثنوی شایق و مشتاق
عشق اعظم نام ایزد پاک
زان محو و به وجد خاک و افلاک
افلاک به وجد ز انبساطش
خاک است به وجد از نشاطش
فیضی همه عین بسط رازش
ناز آمده مایل نیازش
ناز آری کار بی نیاز است
شایستهٔ بی نیاز ناز است
ای در تو نیازمند هستی
بر تو رخ هر بلند و پستی
ای چهره طراز روی آدم
وی سلسله تاب و موی درهم
از چهره چو پرده برگشودی
رخ از رخ آدمی نمودی
سبحان اللّه چه حیرت است این
کثرت انباز وحدت است این
خاک آمده ظل عقل اول
مجمل بایست ظلّ مجمل
نفس کلیش کرده تفصیل
کز نقص کشاندش به تکمیل
نقصی ز چه حال سوی حالی
افزوده کمال بر کمالی
تا مغز بری ز پوست سازد
مرآت جمال دوست سازد
آن نفس که شد مفصّل عقل
معنی بد و شد به صورتش نقل
از خاک طلب چو نفس نامی
زان آمده در نمو تمامی
اشکال پذیر زان نباتات
یک نفس فزون ز حصر آیات
یک نفس هزار گونه حیوان
یک آب و هزار رنگ الوان
از معنی نفس و آب دریاب
خود معنی آب و صورت آب
در مغرب خاک گشته غارب
اسرار سپهر بر کواکب
هان فصل بهار و بوستانها
در جلوه چنان که آسمانها
خوش صورت و جوهر هبایی
افکنده نقاب خود نمایی
اشجار فزون ز حصر و اثمار
بی حصر نموده رخ ز اشجار
اطفال نبات را به عادت
او دایهٔ عاریه رضاعت
تا نامیهاش جمال بخشد
گلها شکفد کمال بخشد
آرند حبوب بی شماره
بهر که ز بهر رزق خواره
این کثرت لاتُعَدُّ و تُحْصَی
زنده شده جسته سر اولی
وارسته ز تنگنای کثرت
پویا شده سوی راه وحدت
بنهاده کدورت از نهادش
هادی شده مرشد رشادش
مرده ز نبات و یافته جان
مرده ز نما و گشته حیوان
جان یافته مختلف صورها
خوش داشته سمعها بصرها
اجمال پذیر رنگ و بو شد
مجمل چون گشت خلق و خو شد
از رجعت رنگ و بو ز مجمل
شد آیت خلق و خو مفصل
تفصیل تمام شد در اجمال
آدم شد ویافت حد اکمال
مجموعهٔ کل صفات آدم
مرجوع جمیع ذات آدم
مِنْ مثنوی چهل صباح
به نام پدیدآور هرچه هست
جمالش هویدا ز بالا و پست
جمالش ز هر ذره افروخته
به هر ذره خورشیدی اندوخته
ز یک سر امم انبیا خوبتر
وز آن جمله محمود محبوب تر
رسول و علی هر دو یک نور پاک
بر ایشان عیان سر افلاک و خاک
چو شد از ده و دو مدار جهان
ده و دو سزد تاجدار جهان
چو زیر و زبر نیست جز این عدد
بجو زین عدد را ز فرد صمد
عیان در عیان جلوهٔ یار بین
ز هر ذره بی پرده دیدار بین
چو آگاه گشتم ز اسرار کون
فنا یافتم آخر کار کون
نه آن را بقا و نه پایندگی
بود مرگ پایان هر زندگی
بود روی یک سر به سوی فنا
بجز روی آن دل که باشد خدا
بباید تفکر نمودن به کار
به اوضاع گیتی ز درد و ز خار
همه در بر چشم اهل کمال
نمودی است مانند خواب و خیال
چو پاینده نبود به کس هیچ چیز
ز هر چیز اولی و انسب گریز
بدان ای خردمند باهوش و هنگ
که دنیا نباشد مجال درنگ
کسی کان ز دانش نشد بهره ور
ندانست اسرار زیر و زبر
بلی متصف آن که شد با صفات
صفاتش شد آیینهٔ حسن ذات
حقیقت حق و هستی مطلق است
ذوات آینه ذات پاک حق است
بدان سان که از پرتو آفتاب
عیان شوره بومت نماید سراب
نماید چو دریات صحرای شور
چو آبت سراب آید از راه دور
غلطهای حست نماید سراب
یمِ آب از جلوهٔ آفتاب
جهان نیز در چشم اهل شهود
سرابی است کش بود نه جز نمود
بدان سان که اصل نمود سراب
نباشد جز از پرتوِ آفتاب
نموده جهان ز آفتاب حق است
تعین پذیرندهٔ مطلق است
مظاهر ز مطلق تعین پذیر
به دیدار از آن قید بالا و زیر
تعین چو صورت پذیر آمده
بسی قیدها ناگزیر آمده
قیود سراسر ز مطلق بود
مظاهر همه آینه حق بود
بجز حق مطلق همه اعتبار
ز ذرات تابنده خورشید یار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: حاجی میرزا محمد ابراهیم عاشقی، فردی عارف و حکیم است که دارای کمالات صوری و معنوی متنوعی است. او مدت زمان زیادی را در عتبات عالیات تحت تعلیم علوم مختلف به سر برده و به تزکیه و تصفیه نفس پرداخته است. این شخصیت از خاندان سادات بزرگ و متعالی برخاسته و در شیراز به زندگی مشغول بوده است. او به تحصیل علوم طبیعی و حکمت پرداخته و در این زمینه شهرتی یافته است. میرزا محمد ابراهیم نه تنها در حکمت و عارفیت بلکه در ادبیات نیز دستی توانا دارد و اشعار متعددی از خود به یادگار گذاشته است. او آثار مثنوی مختلفی در موضوعات عرفانی، توحید و عشق نوشته است که حاکی از تفکر عمیق و آگاهی او نسبت به حقایق معنوی و وجودی است. این آثار بیانگر حس عمیق عشق و ارتباط او با خداوند و حقیقت هستی هستند. شخصیت او نماد عشق و معرفت در فرهنگ اسلامی است.
هوش مصنوعی: حاجی میرزا محمد ابراهیم عاشقی، فردی عارف و فاضل است که به کمالات ظاهری و باطنی آراسته شده و از نقصها و رذایل انسانی دوری جسته است. او سالهای زیادی را در کنار پدرش در عتبات عالیات به تحصیل علم مشغول بوده و توانسته است وجود خود را مملو از کمالات کند. در حکمت عقلی دارای بصیرت خاصی بوده و در حکمت طبیعی نیز شناخته شده است. از جوانی به معاشرت با افرادی که در حال و کمال بودند علاقهمند بوده و با بسیاری از اهل سلوک و معرفت دیدار کرده و در پاکسازی دل و جان خود کوشیده است. اجداد او از سادات با کمال بوده و در کازرون زندگی میکردند. عمویش در زمان سلاطین زندیه حکیم باشی بوده و در معالجات مهارت داشته است. حاجی میرزا محمد ابراهیم مدتی به هند سفر کرده و از بزرگان آن دیار بهرهمند شده و پس از بازگشت به ایران در شیراز به مقام و جایگاه عالی رسیده و خالصانه به خدمت عارف بزرگ شیخ موحد میرزا ابوالقاسم شیرازی پرداخته و از این ارتباط به درجات بالایی از توحید و معرفت دست یافته است. در کل، وی فردی حکیم، سالک و عارف است که در عشق و نیاز به حق تعالی غرق است.
هوش مصنوعی: او به محبت افرادی که کمال و زیبایی دارند متمایل است و از وابستگیهای دنیوی دور است. مدتی است که به گفتگو و معاشرت با فقرا پرداخته و اکنون همچنان در رشتههای نظم، ذهنی خلاق و توانمند دارد و اشعار زیادی از هر نوعی از او صادر میشود. او قصیدهها و غزلهای زیادی دارد و اخیراً به سرودن مثنویهای بلاغی نیز پرداخته است. اما به دلیل عدم توجه به گردآوری و ساماندهی خیالهایش، بسیاری از افکارش ناپدید شده و باقیمانده آنها هم به ترتیب نوشته نشدهاند. او چندین مثنوی دارد که برخی کامل و برخی ناتمام هستند؛ از جمله مثنویهایی به نامهای گلستان خلیل، مشرق الأشراق، انفس و آفاق، منهج العشاق، شایق و مشتاق، و چهل صباح. همچنین به عنوان یادگاری از اشعار و مثنویهایش، برخی نیز نگارش شده است.
هوش مصنوعی: وقتی آن معشوق بینظیر زیبایی خود را نمایان کرد، معانی بسیاری از زیبایی آشکار شد و چهرههای زیبا و متفاوتی در این نمایش دیده شدند.
هوش مصنوعی: هرچند که درون تو به صورت تغییریافته و پنهان است، اما مانند چوبی از گل که به وضوح و نمایانی درمیآید، معنیات را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: نور و روشنایی همواره در موجودات دیگر وجود داشت و زیبایی بیدلیل او در هر سمت و سو خود را نشان میدهد و به زیبایی جهان ارزش میبخشد.
هوش مصنوعی: وقتی که در میان جمع گم شدهای و از نظر دور شدهای، میتوانی معنای واقعی را مشاهده کنی. زمانی که به زیباییها و خوبیها نگاه میکنی، هر چیزی که میبینی، بینظیر و منحصر به فرد به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: اشیاء از یک منبع واحد نشأت میگیرند و به سمت کثرت و تنوع میروند. اما این تنوع به نوعی ناآرام و مشتاق است که در نهایت دوباره به سمت همان یکپارچگی اصلی بازگردد.
هوش مصنوعی: در مسیر حقیقت، بین رفتن و زود رفتن تفاوتهایی وجود دارد؛ رفتار عاقل و دانشمند با رفتار کسی که بینا نیست بسیار متفاوت است.
هوش مصنوعی: ای دل، مانند کسانی که بیخبرند، در آرزوی چه چیزهایی هستی؟ ای جان، چرا در پی جذب افرادی هستی که هیچ هنری ندارند؟
هوش مصنوعی: هیچ عاقلی چه زمانی دست به فساد و نادانی میزند و چه زمانی در بیخبری قدم میگذارد؟
هوش مصنوعی: زمانه در حق انسانها ظالم است و تنها کارش ستمگری و نابرابری است. دوران کهن نیز هیچ کاری جز آزار و ظلم انجام نمیدهد.
هوش مصنوعی: آدم عاقل و دانا کسی است که از نگاه دیگران دوری میکند، در حالی که فردی که احمق است، به وفاداری و روشنایی مینگرد و به آن پایبند است.
هوش مصنوعی: اگر در فضایی از وجود خود غرق شوی و احساس آزادی کنی، به خاطر آن است که از قید و بندها و آرزوهای ناپایدار رها شدهای.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که همه چیز جز خودت به سوی تو بشتابند، باید در دنیایی وارد شوی که در آن راهی برای جز تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: خودت را با ویژگیهای خوب و معرفت واقعی زینت بخش و از روحانیت و معرفت به خود بهرهمند شو.
هوش مصنوعی: رهبانیت و زهد، علت بیماری گناهکاران را از میان میبرد و تقوا، زینت و زیبایی بدن پرهیزکاران است.
هوش مصنوعی: از مقام و جایگاه خود، به عزت و بزرگی همیشه دست پیدا خواهی کرد و از فقر و نیازمندی، به مقام و مقامتی که اولیاء و نیکان دارند، دست یابی.
هوش مصنوعی: ای آن که فریب خوردهای، به یاد داشته باش که تا زمانی که صدای بازگشتی در کار است، خود را از آن وضعیت دور نگهدار.
هوش مصنوعی: اگر در جستجوی حقیقت هستی، بهتر است چشم دل را ببندی و از این مکان پر از دام دوری کنی، زیرا نتیجهٔ آن چیزی جز درد و رنج نخواهد بود.
هوش مصنوعی: چهار شرط وجود دارد که برای بازتاب تصویر در آینه، لازم است تا ناظر به درستی آن را ببیند.
هوش مصنوعی: در اینجا به تضادها و تناقضاتی اشاره شده است. یکی از آنها نشاندهنده تقابل است، که در آن دو چیز مخالف کنار هم قرار دارند. دومی نشاندهنده صفا و روشنی است، اما در مقابل آن، یک عالم تاریکی وجود دارد. در نهایت، اشاره به فاصله و عدم نزدیکی در زمان ملاقات است، که میتواند به معنای دوری از یکدیگر نیز تفسیر شود. در مجموع، این جملات به تضادهای وجودی و احساسی در زندگی اشاره دارند.
هوش مصنوعی: اگر یکی از این چهار نفر دچار کمبود یا نقصی شود، در آن صورت دیگر نمیتوانند تصویر او را ببینند و اجازهٔ دیدن حقیقت و واقعیت را ندارند.
هوش مصنوعی: زمانی که درون تو محل نورافشانی تجلیات الهی شد و باطن تو همچون کوه طور، در آتش معرفت موسی قرار گرفت، امکان درک و تجربه حقیقت را پیدا میکنی.
هوش مصنوعی: چرا دل خود را با یاد خدا پاک و روشن نمیکنی، در حالی که روح تو آینهای از صفات خداوند است؟
هوش مصنوعی: از بند وابستگیها رهایی یاب و مانند انسانهای بزرگوار، قدم در مسیر هدایت بگذار و به دنبال راهنمایی بگرد.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به دورترین مقصد، خود را از خطرات دور نگهدار؛ تا به هدف اصلی برسی، از اشتباهات خود دوری کن.
هوش مصنوعی: دل شاد و خوشحالی دارد کسی که با یاری سرنوشت جوان، گوشهای از این دنیا و آدمها را رها کرده است.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از خیال و اضطراب دنیوی رها شوی، باید آنها را از ذهنت بیرون کنی؛ چون هیچ سودی در این افکار نیست و فقط آسیب و زیان به همراه دارد.
هوش مصنوعی: در محلهای که هیچ نشانی از نام و نشانی نیست، بیا و جستجو کن تا شاید بتوانی از حقیقت نشانهای بیابی، ای دل غافل!
هوش مصنوعی: انسان در جستجوی لذت و زیباییهایی است که به چشم میآید، مثل مگسی که مدام به دنبال جاذبهها میچرخد و به این سمت و آن سمت میرود.
هوش مصنوعی: دور از دیگران باش و مانند سیمرغ، که موجودی افسانهای است، خود را از همه چیز دور کن و جایگاه خود را فراموش کن.
هوش مصنوعی: نه به دنیای اینجا امیدی دارم و نه به آخرت. در این میان، زمان من بیهوده میگذرد.
هوش مصنوعی: زمانه به مانند یک زن پیر با ترفندها و نیرنگها در تلاش است تا ما را فریب دهد، به طوری که چهرهای زیبا و جذاب به خود گرفته و کار را برایمان دشوار کرده است.
هوش مصنوعی: در درون او هر وخیم و زشتی وجود دارد، اما ظاهرش به گونهای زیبا و دلپذیر است که از هر زیبایی دیگر نیز زیباتر به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: عشق مرا به سفر واداشت تا با وجود تلخیها و سختیها، طعم شیرین زندگی را تجربه کنم و از زیباییها بهرهمند شوم.
هوش مصنوعی: اگر مجاز باشد از شوق عشق دلی پرشور داشته باشیم، آیا جز عشق تو شوری دیگر میتواند وجود داشته باشد؟
هوش مصنوعی: شخصی قوی و معتمد به من در مورد پاکدامنیام صحبت کرد و گفت که در غم تو، ای پاکدامن، حالتی از اندوه و آسیب پذیری پیدا کردهام.
هوش مصنوعی: عاشقان با تجربه و زبردست به خاطر عشق تو احساس سوز و غم میکنند و ناراحتاند که چرا هنوز از عشق تو کسانی بیتجربه و خام به زبان میآورند.
هوش مصنوعی: در تمام جهان تنها خورشید عشقِ محبوب وجود دارد و غیر از آن چیز دیگری نیست، اما چشمهای کور و ناتوان نمیتوانند زیبایی او را ببینند.
هوش مصنوعی: در نبود تو، حتی یک لحظه هم از وجود تو دور نیستم، زیرا با حضور و غیاب تو هیچ کار نکردهام.
هوش مصنوعی: این عبارت به معنی این است که یک وجود مقدس و خالص وجود دارد که ویژگیها و صفات مختلفی در آن نمایان میشود. این وجود با وجود تمامی ویژگیها و صفات گوناگون، در اصل خود، پاک و بیآلایش است.
هوش مصنوعی: یک ذره از عظمت و شکوه تو، قابل مقایسه با هیچ چیز دیگر نیست. حتی یک ذره از زیبایی تو مانند یک قطره از نور خورشید در مقایسه با کل عالم است.
هوش مصنوعی: ای نادر، وجود تو ممکن است و رازهای لازم و ضروری در فراسویUnderstanding ما از موجودات قرار دارد.
هوش مصنوعی: دل در جستجوی محبوب است و محبوب نیز در دل جا دارد. وصالش آسان به نظر میرسد، اما تا تو در میان هستی، این کار دشوار است.
هوش مصنوعی: تو در جمعی که دور و برت هست، حضور نداری و از بزم عشق دوری. اگر همزمان در آن بزم زندگی میکردی، آن جمع هم میتوانست دل را شاد کند و هم محفل دلها باشد.
هوش مصنوعی: ای محبوب، تو که گفتی در عشق به معشوق، ترک نفسانیات و خودخواهیهای زندگی باید کرد؛ بدان که در این راه، مرحلهی اولیه و اصلی همین ترک کردن جان است تا به وصال محبوب دست یابیم.
هوش مصنوعی: آنگاه که خداوند حقیقت ربوبیت خود را به کمال میرساند، تو باید عمق بندگیات را بشناسی. از خود رهایی کن و به وجود خود نگاه کن تا ببینی آیا وجودی داری یا خیر!
هوش مصنوعی: از تلاش و تقلید بیفایده دست بردار و اجازه بده خودت به سمت او بیایی. بر خویش نگاهی بینداز و ببین که در جستوجوی چه کسی هستی.
هوش مصنوعی: محبت و دلربایی بسیار است، اما کسی که در دل نگهاش داریم، کم است. در میان همه افراد، این دنیا پر از درد و رنج است.
هوش مصنوعی: اگر انسانی اهل محبت هستی، باید دل خود را به کسی بسپاری که همیشه همراه توست و در هر لحظه به تو نزدیک است.
هوش مصنوعی: ای آنکه همه چیز از تو نشأت گرفته و خالی از توست، زیباییات را به همه نشان دادهای و نمونهات بر همهجا سایه افکنده است.
هوش مصنوعی: تو مثل یک خیال هستی و از همین خیال، این همه چیز را میسازی و به وجود میآوری.
هوش مصنوعی: ما خود را به عنوان نماینده نشان دادیم و تمام نشانههای وجود خود را از بین بردیم.
هوش مصنوعی: آینهای که زیباییهای دنیای غیب را نشان میدهد، تصویر ما هستیم که همگی به شهود و مشاهده آن زیباییها میپردازیم.
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر نداشتن رنگ و شکل، رنگها را به وجود آوردهای، هیچکس از این بازیهای فریبندهی دنیا خبر ندارد جز تو.
هوش مصنوعی: تمام موجودات را در دنیای مادی به هم پیوند زده و در قالبی زمینی به شکلی زیبا و منسجم طراحی کردهاند.
هوش مصنوعی: کسی که چشم باز دارد میفهمد حقیقت خاک چیست و دلیل چرخش این دنیا و آسمانها را درک میکند.
هوش مصنوعی: ای خاک که از تو نور آفتاب علم و حکمت تابید، در تو معنا و خیال درهم میتنند.
هوش مصنوعی: آتش وجودم را کاملاً پر از نور کن و جانم را با تابش یار روشن کن.
هوش مصنوعی: عشق، اساسیترین ویژگی جهان است و زیبایی او مانند آیینهای است که صورت انسان را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: انسان ترکیبی از تمام موجودات است، مانند خورشید که در سایهای نهفته است.
هوش مصنوعی: این عبارت به بیان معنایی عمیق میپردازد، به طوری که «معنیاش» به مفهوم مورد ستایش و پرستش اشاره دارد و نشاندهندهی ذات معبود است. در حالی که «صورت» به شکل و نمای ظاهری عابدی اشاره میکند که در حال عبادت است. به عبارت دیگر، این گفتار به تمایز میان باطن و ظاهر در عمل عبادت و پرستش میپردازد.
هوش مصنوعی: تمامی موجودات و اشیاء به طور کامل در تلاشند تا او را یافته و به سوی او حرکت کنند.
هوش مصنوعی: سایهاش، منبع نفس انسانی است که شبیه نفس رحمانی است.
هوش مصنوعی: نفس رحمانی که به ظهور رسیده، نفس انسانیاش با آن همخوانی دارد.
هوش مصنوعی: نفس انسان به طور مداوم و به تدریج از درونش نمود مییابد.
هوش مصنوعی: نعمت رحمت الهی همواره در دسترس است و در هر شرایطی به وجود میآید.
هوش مصنوعی: حقیقتها و اشکال مختلف، آنچه ارزشمند است، نتیجهی رحمت و لطفی همیشگی است.
هوش مصنوعی: عقل نخستین، تمامی حقایق را در خود جا داده و گسترش یافته است، و نیز آن حقیقت ساده و یکپارچه را در بر دارد.
هوش مصنوعی: او خود عرش بلند و با ارزش است؛ او همان روحالقدس و اصل همه کتابهاست.
هوش مصنوعی: جانِ کل، به نوعی همهچیز را در برمیگیرد و مانند آفتابی است که از هرگونه نقص و عیبی دور است.
هوش مصنوعی: او همه چیز را احاطه کرده و به هر چیزی پیوند دارد و با روح بزرگ ارتباط دارد.
هوش مصنوعی: او همان لوحی است که سرنوشتها در آن نوشته شده است، همانند لوح محفوظ که در عرش بلند محفوظ است و معرفت و دانش ازل را در خود دارد.
هوش مصنوعی: کتابی که دربارهاش گفته میشود تنها درک آن برای افرادی ممکن است که یقین و ایمان واقعی دارند.
هوش مصنوعی: طبیعت را که به آن غراب میگویند، بسیار مطلوب است و ارزش بالایی دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وجود روحانی و معنوی خداوند در تمام موجودات و جهان پراکنده است و هیچکجا از تأثیر و حضور او خالی نیست. خداوند به عنوان منبعی بزرگ و اصلی، در همه چیز به شکلهای مختلف جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: این گفته بیانگر این است که هر موجودی ممکن است ویژگیهای مختلفی داشته باشد؛ ممکن است دارای روح و روان باشد، یا عقل و تفکر، یا اینکه به عنوان موجودی مادی و جسمانی وجود داشته باشد. به عبارتی، همه موجودات ممکن است در یکی از این دستهها قرار بگیرند، بدون اینکه به یک نوع خاص محدود شوند.
هوش مصنوعی: یک نیرویی وجود دارد که قوی است و نامش در تمام موجودات و اجسام تجلی پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: او در تمام موجودات وجود دارد و نمیتواند درک شود، و از طریق او تمام موجودات به کمال میرسند.
هوش مصنوعی: پس حقیقتی وجود دارد که برتر از همه چیز است و شکل اجسام در آن نمایان میشود.
هوش مصنوعی: این طور میگویند که عقلمندان و عارفان، راهی را برای رسیدن به هدف خود پیدا کردهاند.
هوش مصنوعی: این طبیعت را باید با توجه به شرایط خود پرورش داد، همانگونه که یک برادر به تربیت خاصی نیاز دارد و خواهر نیز به نوعی دیگر.
هوش مصنوعی: از یک والد زاده شدهاند و در ازدواج با یکدیگر متصل شدهاند.
هوش مصنوعی: تمام موجودات و جانداران از ترکیب و پیوند دو عنصر اصلی به وجود آمدهاند. این پیوند موجب خلق و پیدایش کل عالم جسمانی شده است.
هوش مصنوعی: شکل و ظاهر با ویژگیهای یک حکیم تناسب دارد. اگر درک و فهمی داری، پس به عمق این مضمون توجه کن.
هوش مصنوعی: انسان به نام خدا شناخته میشود و خوشا به حال کسی که به کمال میرسد و هیچ محدودیتی ندارد.
هوش مصنوعی: خداوند بزرگترین نامها را دارد و از همین رو، این نام مناسب آفرینش انسان و وجود او قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: آدم به دنیا آمد و در وجود محمد، نمونه بخشش و فداکاری را مشاهده کرد. همچنین در وجود علی، اصل و ریشه کمک و عدالت را یافت.
هوش مصنوعی: آدمی که به مقام علم و آگاهی رسیده است، در واقع برترین موجودات جهان است و هر کس که به این درجه برسد، میتواند به درستی از جهان و واقعیتهای آن آگاه شود.
هوش مصنوعی: از مرزهای سنت و قوانین سختگیرانه عبور کن و به دنبال آگاهی بیپایان و حقیقتی پاک و خالص باش.
هوش مصنوعی: اگر چشمی برای دیدار محبوب بیافریده شده باشد، آن چشم جز محبوب را نمیبیند و هیچ چیز دیگری را نمیجوید.
هوش مصنوعی: عقل در اثر خالق، عشق خود را مشاهده کرده است و همین باعث شده که نتواند هر دو را بهطور همزمان ببیند.
هوش مصنوعی: عقل گاهی به کفر (عدم ایمان) میرسد و گاهی هم به دین (ایمان)؛ ولی عشق، مانند آینهای است که حقایق را واضح و روشن نشان میدهد.
هوش مصنوعی: فکر کن که اندیشهات، دانایی است و دانایی حقیقی نتیجهی اندیشهات میباشد.
هوش مصنوعی: هر فردی که با فکر و اندیشه خود به رشد و تعالی برسد، میتواند بال و پر خود را بگشايد و به مقام و جایگاهی والا دست یابد.
هوش مصنوعی: به یادآوری یک لحظه از تفکر درباره پیامبر، پاداشی معادل با ثواب همه انسانها از آغاز تا پایان تاریخ دارد.
هوش مصنوعی: ای خداوند دانای رازها و کارساز، به من یاری عطا کن که همدم و همنشینم باشد.
هوش مصنوعی: قبل از آن که این عشق بیپایان به وجود آید، زیبایی را در خود به تماشا مینشست.
هوش مصنوعی: از آن نگاه، نور محمد(ص) درخشید و ذات او از نور جاودانه نمایان شد.
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت خود را فراموش کرده و به هنرمندی در عشق تبدیل شدم و راز عشقبازی بهطور آشکار فاش شد.
هوش مصنوعی: عشق به خاطر زیبایی و محبت، ناز و لطافت را به وجود آورد و از طرفی، زیبایی نیز از عشق یاد گرفت و زیبایی بیشتری پیدا کرد.
هوش مصنوعی: پیامبر فرمود که هنگامی که مرگ فرا برسد، هیچ چیزی جز اعمالت نمیتواند کمکت کند.
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که اعمال و رفتارهای ما تحت تأثیر افکار و آرزوهای غالب در ذهنمان قرار دارد. به عبارت دیگر، آنچه که ما انجام میدهیم به نوعی به خواستههای اصلی و آرزوهای درونمان مرتبط است. به همین دلیل، باید به افکار و تمایلات خود توجه کنیم، زیرا آنها میتوانند مسیر زندگی و کارهایمان را شکل دهند.
هوش مصنوعی: تقوا به معنای رهایی از محدودیتهای خود و واگذار شدن به زیباییهای ابدی است.
هوش مصنوعی: وقتی که انسان از خود و تمام محدودیتهایش فاصله بگیرد و به معنای عمیقتری از وجود دست پیدا کند، روح و جان او به زندگی و انرژی تازهای دست مییابند که از ذات او سرچشمه میگیرد.
هوش مصنوعی: عالم ناراحت را به خاطر تعداد زیاد موجوداتش دست کم نگیر، زیرا حقیقت شادی در عالم واحدت همان است.
هوش مصنوعی: از خودخواهی و احساس حقارت عبور کن و به دنبال دوست و یاری باش، نه از روی ضعف و زاری بلکه با اراده و قدرت.
هوش مصنوعی: برای اینکه به ماهیت واقعی اشیا پی ببری، باید خودت را فراموش کنی و در دل رازها محو شوی. با دوری از خود و نفی آن، به حقیقت وجود دست پیدا میکنی و به ذات و زیبایی های زندگی نزدیکتر میشوی.
هوش مصنوعی: این مصرع به این معناست که ظاهری که ما از خود داریم، نهایتاً ارزش چندانی ندارد و آنچه واقعاً مهم است عمق وجود و خویشتن ماست. به عبارت دیگر، اگر فقط به ظاهر خود بپردازیم و از عمق وجود خود غافل شویم، به نوعی در جهل و نادانی زندگی میکنیم. انسان باید به درون خود نظر کند و از خودآگاهی و خرد واقعی بهرهمند شود.
هوش مصنوعی: اگر دوستی نباشد، وجود کوچکترین چیزی هم بیفایده است؛ همانطور که قطرهای بدون حباب نمیتواند وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: به دنیا نگاه کن و ببین که چگونه تفاوتها و تنوعها از بالاترین نقطه تا پایینترین سطح وجود دارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در عشق خداوند فنا شود، به حقیقت به یگانگی او میرسد و خود را فدای آن عشق میکند.
هوش مصنوعی: تو ابتدا از خاک بودی و سپس به گل و ریحان تبدیل شدی، و وقتی به موجود زندهای چون حیوان رسیدی، روح و جان پیدا کردی.
هوش مصنوعی: جذابیت و الطاف الهی از ابتدا، تو را از دنیای مادی پرورش داد و در این دنیا روح پاکی به تو بخشید.
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این است که وقتی به اسرار زندگی و مرگ پی ببریم و به حقیقت وجودی خود آگاه شویم، میتوانیم قبل از اینکه جسم ما از بین برود و به مرگ روی آوریم، به درک عمیقتری از زندگی و هدف وجودیمان دست یابیم. زندگی واقعی و درک عمیق از آن، میتواند موجب تحول در نگرش ما شود.
هوش مصنوعی: ای دل، اگر میخواهی از دنیای خود بیخبر شوی و به حقیقت پی ببری، باید از نوشیدن خاصیت و صفای روحانی نبی (ص) بهرهمند شوی. اگر این را بخواهی، باید از همه چیزهایی که حواس تو را پرت میکند، فاصله بگیری و به آنچه که واقعی و معنوی است، توجه کنی.
هوش مصنوعی: از تمام وابستگیها و attachments خود رها شو تا بتوانی به حقیقت مطلق دست یابی.
هوش مصنوعی: اگر این دُر و سنگ صیقلی را نشان دهی، آغاز و انجام کار تو به علی خواهد رسید.
هوش مصنوعی: در میان شکلهای مختلفی که در این کاغذها وجود دارد، همه آنها در یک وحدت و هماهنگی خاص قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: بسیاری از اشکال و رنگها به وجود آمدهاند، ولی همه اینها به خاطر تزویر و فریب است و در واقع هیچ رنگی حقیقی ندارند.
هوش مصنوعی: چهره انسان که نمایانگر حقیقت الهی است، زمینهساز نزدیکی به ذات باریتعالی میباشد.
هوش مصنوعی: شخصی که تمام دانشها را در خود دارد، مانند گلی است که پس از تودهای خار به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: هر چیزی که از پردهٔ پنهان بیرون بیاید، پرده از راز معبود یگانه برمیدارد.
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که نکتههای مربوط به خداوند و یگانگی او، حقیقتهایی را روشن میسازد که در ابتدا پنهان بودهاند و باعث میشود آنچه که مخفی است، نمایان شود.
هوش مصنوعی: تو که به زیبایی خیرهکنندهای دقت کردهای، میرود که این زیبایی سبب اشتیاق و هوس در دلها شده است.
هوش مصنوعی: به عشقورزان روی کن و از رازها بهره ببر و همچنین از اسرار وصال معشوق نیز بهرهمند شو.
هوش مصنوعی: ریا چیزی است که به طور ناخودآگاه باعث شرک میشود و ترک آن، نشانهای از دوری از کفر است. این موضوع به روشنی بیان شده است.
هوش مصنوعی: اگر برای نشان دادن خود و به خاطر دیگران نماز بخوانیم، این نماز واقعی نیست و نشاندهنده نیاز به تأیید از سوی مردم است. در واقع، اگر نماز بخوانیم به خاطر رضای خدا و از روی نیاز روحی، ارزش بیشتری دارد.
هوش مصنوعی: آن که در برابر عظمت خداوند، جز او را نبیند و خود را بیریا و بیادعا بداند، حقیقی و خالص است.
هوش مصنوعی: اگر با خدا غیر از خدا را در دل و ذهن خود داشته باشی، در واقع شریکپرستی کردهای و از حقیقت شرک دور نشدهای.
هوش مصنوعی: ریا، نوعی شرک است و ترک کردن آن نشاندهندهی کفر است. به این معنا که اگر کسی به خاطر نشان دادن خود، کار نیکو انجام دهد، در واقع در حال شرک به خداست و ترک کردن این عمل، از باورهای درست به حساب میآید.
هوش مصنوعی: هر کسی فقط به زیباییهای خدا ننگرد و به چیزهای دیگر توجه کند، در واقع دچار شرک شده است.
هوش مصنوعی: اگر به کافر نگاه کنی و در خیال او بیندیشی، میتوانی در وجود او عظمت و جلال خداوند را ببینی.
هوش مصنوعی: هر نامهای که نوشته میشود، باید با نام عشق شروع شود؛ زیرا عشق، همه چیز را در ابتدا و انتها در بر میگیرد و الهامبخش است.
هوش مصنوعی: تمامی شکل و وجود او، تفسیر و نمایانگر تمامی نشانههای اوست.
هوش مصنوعی: نقاشی که وجود را به تصویر میکشد، پردههای پنهان از عالم غیب را برمیدارد و به ما نشان میدهد.
هوش مصنوعی: در چهره زیبای انسان، چه جاذبهای وجود دارد؟ هدف از این جذابیت، جذب دلهای دیگران است.
هوش مصنوعی: گوهر بینظیر به جواهر زیبا تبدیل شده و معنی آن به شکل مطلق و واقعی جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: ای همه چیز، تویی و همه چیز از دوری تو میسوزد و روشن است. نور و آتش، از توست.
هوش مصنوعی: عشق من را مجذوب نور تو کن و جانم را در حضور تو غرق کن.
هوش مصنوعی: احمد، پیامبر خدا، در آخر الزمان میآید و خود و رسالتش دو گوهر از معانی عمیق و زندگیبخش هستند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که از واقعیتها و معانی عمیق آگاه است، میتواند به درستی آنچه را که در دنیای ظاهری وجود دارد، درک کند. به عبارت دیگر، او قادر است از پشت ظواهر و تصاویر، به عمق و حقیقت امور دست یابد.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی نشان میدهد که در ظاهر ممکن است همه چیز روشن و واضح به نظر برسد، اما در عمق موضوع، رازهایی نهفته است که تنها به دقت و آگاهی میتوان به آنها پی برد. در واقع، بعضی از چیزها در سطح خود قابل مشاهدهاند، اما برای درک عمیقتر نیاز به دقت بیشتری داریم.
هوش مصنوعی: سلام و درودهای فراوان بر کسانی که به حقیقت و معنای واقعی دست یافتهاند. تمام فهم و درک حق و حقیقت در این عدد خاص خلاصه شده است.
هوش مصنوعی: خداوند و صفاتش یکی هستند؛ بنابراین وقتی به صفات او توجه میکنی، در واقع به ذات او نیز توجه کردهای.
هوش مصنوعی: وقتی عشق از حالت واقعی خود پایین میآید، بر چهرهاش دروازهای برای اندیشه و تفکر باز میکند.
هوش مصنوعی: عشق به عقل نزدیک شد و به طور کلی درک شد، در حالی که نفس با این درک به کمال رسید و کامل شد.
هوش مصنوعی: عشق به طبیعت ایجاد شده و گرما و زندگی آن به طور مداوم در جریان است و همهجا را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: عشق به وضوح آشکار شد و جواهر عشق، نمایان گشت. این عشق طوری ظاهر شد که همه چیز را دگرگون کرد.
هوش مصنوعی: عشق به گونهای ظاهر شد و صورتهای مختلفی به خود گرفت؛ به گونهای که قابلیت تغییر و تکامل پیدا کرد.
هوش مصنوعی: عشق به اوج و شکوه خود رسید و مانند یک پادشاه بر تخت نشسته است. این عشق هم به هم پیوست و هم از هم جدا شد.
هوش مصنوعی: عشق خالص و بیآلایش به سادگی و صفا دست یافت و در حال حرکت، به عبادت و بندگی روی آورد.
هوش مصنوعی: بندهای به خداوند خود روی آورد و با توجه به هدف نهایی خود، به آن معبود توجه کرد.
هوش مصنوعی: علی نماد عشق است و ویژگیهای او از عشق نشأت میگیرد. ذات علی خود از عشق برخاسته است.
هوش مصنوعی: خدای جهان به وجود آمد و موجودات خلق شده، عاشق او هستند و محبوب حقیقی نیز در میان آنها حاضر است.
هوش مصنوعی: زیبایی یکپارچگی را در تنوع نمایان ساخت و در میان تنوع، چهره یکپارچگی را روشن کرد.
هوش مصنوعی: لطافت هوا در نفس هر موجود زنده باعث میشود که روح آزاد و پاکی را به وضوح ببینی.
هوش مصنوعی: هر چیزی که به بدن وارد میشود، به مانند حیوانی در آن قرار میگیرد و نفس او به مانند روحی در هوا جریان پیدا میکند.
هوش مصنوعی: هوای لطیف و دلپذیر برکت و نعمت خداوند است که جان را تازه و شاداب میکند.
هوش مصنوعی: او از یک وجود واحد، کثرت و تنوع را به وجود آورده است، اما نه به این کثرت افزوده شده و نه از وحدت او کم شده است.
هوش مصنوعی: در کوی معشوق، بدون هیچ تعلقی و فارغ از هر چیزی، به طور بیوقفه در حال گشت و گذار هستم، از جایی به جای دیگر و از دری به در دیگر میروم.
هوش مصنوعی: لطافت هوا و هماهنگی آن در هر لحظه نشاط و بازی را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: جنس هوا همواره یکسان و یکتا است و در محدوده خود به صورت مستقل عمل میکند.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در این دنیا به نمایش گذاشته میشود، نه از سوی خداوند است، بلکه از زیر و زبر و واقعیات زندگی ناشی میشود.
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ چیز از وجود خدا جدا نیست و همه موجودات در حقیقت بندگان او هستند. حتی اگر به نظر برسد که ما از هم و از خدا جدا هستیم، در واقع همه چیز تحت نظر و کنترل اوست.
هوش مصنوعی: با وجود تمام مشکلات و کمبودها، همه جا در تلاش برای به دست آوردن او هستیم و این تلاشها بسیار پر سر و صدا و پر جنب و جوش است.
هوش مصنوعی: به آسمان نگاه کن و سراغ راز کثرت و یگانگی را بگیر، تا از اسرار آن آگاه شوی.
هوش مصنوعی: به دانش روی بیاور و به انجام کارهای خوب مشغول شو، سپس به گذشته و آینده خود فکر کن و در موردشان تأمل کن.
هوش مصنوعی: اگر علم و عمل تو به اندازهای برسد که ارزشمند و با اهمیت باشد، جایگاه و اعتبار تو نیز بالاتر خواهد رفت.
هوش مصنوعی: با تو که حضور خداوند را در زندگیات جستجو میکنی و در تلاش برای درک معانی عمیق هستی، به خودت و به جستجوهایت نگاه کن، چه بیوقفه در حال درک و آموختن هستی.
هوش مصنوعی: هیچ چیزی از تو جدا نیست، ای مرد! از خودت رها شو و قدرت و عظمت را درک کن.
هوش مصنوعی: ساده و بیپیرایه باش، چرا که تنها با سادگی میتوان به آزادی رسید.
هوش مصنوعی: زیر و رویی وجود ندارد و ذات تو با ذات تو یکی شده است، این به خاطر آینه توست که نشاندهنده حقیقت است.
هوش مصنوعی: به خود آگاه باش و آگاهی پیدا کن، که با این شناخت میتوانی از قید بندگی رهایی یابی و به جایگاه ملوکانهای دست یابی.
هوش مصنوعی: دنیا برای انسان مانند یک موجود غریب و ناشناس است و ما در واقع مقابل آن نمیتوانیم کاملاً خود را معرفی کنیم. در حقیقت، جنبههای خبیث و منفی وجود آدمی میتوانند به گونهای ظاهر شوند که او را به چالش بکشند.
هوش مصنوعی: در اینجا منظور این است که انسان میتواند به سه مرحله یا حد برسد. در این مراحل، هم وجود خوبیها و هم بدیها در او مشاهده میشود. به عبارتی، رفتار و ویژگیهای او تحت تأثیر دو جنبه خوب و بد قرار دارد و ممکن است درکهای مختلفی از شخصیتش وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: با آمدن نفس و روح، طبیعت به پذیرش وام مینشیند و از بالای خود، جذابیت و کششی به پایین ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: طبیعت به شکلی قشنگ و زنده در همه جا حضور دارد و زیبایی آن در هر لحظه و مکان احساس میشود.
هوش مصنوعی: جهان بزرگتر از توست و این جهان کوچکتر است، هرچند به ظاهر تو بزرگتر به نظر میرسی.
هوش مصنوعی: وجود تو مانند پوستهای است که در زیر آن اسرار و رموز زیادی نهفته است. از این رو، ظاهر تنها یک قشر است و عمق و حقیقت واقعی در باطن تو وجود دارد.
هوش مصنوعی: در وجود تو، تمامی ذرات جهان به گونهای جمع شدهاند که نشاندهندهٔ وجود خودت هستند.
هوش مصنوعی: عقل نخستین برای تو چه تغییری کرد، از مرتبهای بالا به پایین آمد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که از بالا و پایین آمده، در حقیقت تجلی و انعکاسی از ذات توست.
هوش مصنوعی: دلتان را با خلوص و پاکی پر کنید و با نفس خودتان به آن جان ببخشید و قدرت و انرژی لازم را برای خودتان به ارمغان آورید.
هوش مصنوعی: وجود تو مانند درخشش روحی است که به هر مسیری که انتخاب شود، راهنمایی میکند.
هوش مصنوعی: آنچه از خاک و زمین نمایان است، چه در بلندیها و چه در پستیها، از وجود تو سرچشمه میگیرد.
هوش مصنوعی: تو که خود آیندهای، تمام وجودت از هر جا نمایان است و جلوه میکند.
هوش مصنوعی: زیبایی و جلوهی چهرهی تو به گونهای است که بر روی همه چیز تاثیر میگذارد و به وضوح دیده میشود.
هوش مصنوعی: محتوی و ظاهر آن پر از تغییرات و فراز و نشیب است، اما هر چیز در اندازهٔ خود از آن بهرهای نمیبرد.
هوش مصنوعی: وجود تو، سبب وجود تمام چیزهاست و تو نمایانگر حقیقت همه چیزها هستی.
هوش مصنوعی: من نمیدانم که کی هستم و چه ویژگیهایی دارم؛ به تو قسم میخورم که من وجود ندارم.
هوش مصنوعی: جلوهگری و زیبایی ذات تو به گونهای است که در آن تضاد و تنوع وجود دارد و این زیبایی در آینهای از وجود تو نمایان شده است.
هوش مصنوعی: خاکی که ناشی از سبزه و گیاه توست، همهجا را تیره کرده و با همه چیز در ارتباط است.
هوش مصنوعی: چیزی از من کم شد که کیفیت زندگیام را تحت تأثیر قرار داد و در این وضعیت، احساس شادی و لذت من نیز از بین رفت.
هوش مصنوعی: تو اصل و اساس تمام خوشیها و زیباییهام هستی، بدون هیچ نقصی و با تمام ویژگیهایی که دارم، تو دلیل و انگیزهی آنها هستی.
هوش مصنوعی: درد و غم درونم مانند گلی سرسبز و زیباست، و چشم روح من به زیبایی تو روشنایی میبخشد.
هوش مصنوعی: دل من پر از غم و درد است و اگر بخواهی میتوانی به راحتی به این احساسات آزاردهنده پایان دهی و آرامش را به آن بازگردانی.
هوش مصنوعی: هیچ وقت از خودت صحبت نکن، زیرا آنچه دربارهٔ تو گفته میشود، در واقع تاثیرات و شاخ و برگهای دیگران است.
هوش مصنوعی: خداوند چه عظمت و جبروتی دارد و چه بخشش و کرم بزرگی از خود نشان میدهد.
هوش مصنوعی: ای محبوب من که دل بیخودم به تو تعلق دارد، من سرشار از عشق تو هستم.
هوش مصنوعی: ای کسی که در هر جا صدای تو را میشنود، بدان که صدا و روح تو از درون تو برخاسته و به همه جا نفوذ کرده است.
هوش مصنوعی: تو که دیدگانت از هر نگاه روشنتر است، زیباییات هدف هر نظری میباشد.
هوش مصنوعی: ای چهره جان، خود را در زیباییات غرق کردهای، دلی که به خاطر زیباییات دچار فریب و شیفتگی شده است.
هوش مصنوعی: از هر چه دیدم و تجربه کردم، فقط زیبایی تو را در همه جا و در همه چهرهها پیدا کردم.
هوش مصنوعی: به جز درد عشق تو، هیچ غم دیگری ندارم و در غم تو نیز تحمل و صبری ندارم.
هوش مصنوعی: نامهای که آغازش به نام اوست، به نویسندهاش هویت و ماهیت میدهد.
هوش مصنوعی: هر گفتاری را با نام تو آغاز میکنم ای کسی که جهانیان از نعمت وجود تو خوشحال و خرسندند.
هوش مصنوعی: این معانی به ذهن میآید که از چه چیزی میتوان به شناخت یا فکر رسید؛ بدون آنکه آن چیز کم و کاستی داشته باشد یا مشخصات خاصی داشته باشد.
هوش مصنوعی: تو با خلق آسمان و زمین، جهانی را به وجود آوردی و زندگی را در آن به جریان انداختی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که جانها را به یکدیگر متصل کنی و نور واقعی را به نمایش بگذاری.
هوش مصنوعی: به خودت رسیدگی کن و زینت خود را نشان بده تا زیباییات را به نمایش بگذاری.
هوش مصنوعی: انسانی با سرشت نیکو و خوشبخت است که در انتخابش از باغهای بهشت بهرهمند میشود.
هوش مصنوعی: او را از بهشت وصال دور میکنی و در دامن تاریکی میکشی، در حالی که باید به نور و روشنی برود.
هوش مصنوعی: اگر به عقل و نفس او بپردازید و به تربیت طبع و ویژگیهای او اهمیت دهید، او تجلی زیبایی و عظمت خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر زیبایی خود را نشان دهی، جلال و شکوهی که داری از بین میرود و کمال و فضیلت تو کم میشود.
هوش مصنوعی: زیبایی و کمال او را با لطف و مهارت صاف و یکدست کن، آنگاه در حالتی سرشار از شادی و هیجان و در عالیترین شکلش، او را درک خواهی کرد.
هوش مصنوعی: انسان در جستجوی معنای زندگی و حال درونی خود است و باید با آگاهی از رفت و آمدها و تجربیات سران و بزرگان، مسیر رشد و پیشرفت را نشانهگیری کند.
هوش مصنوعی: او زیبایی خیرهکنندهاش را از سر تا پا به نمایش میگذارد و همه اینها از شدت عشقش به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: زمانی که عشق در دل ایجاد میشود، روح و جان آدمی را به هم میزند و پریشان میکند.
هوش مصنوعی: تو به گونهای او را از عقل و درک تهی کردی که حتی از خود واقعیاش هم فاصله گرفت.
هوش مصنوعی: تو و او را از هم جدا کردی و زیبایی او را تجلی خداوند قرار دادی.
هوش مصنوعی: به وضوح نشان دادی که هیچ چیزی جز خودت وجود ندارد و تو همه چیز را به هم پیچیدهای.
هوش مصنوعی: تو زیباییات به اندازهای درخشان است که نور خورشید را تحتالشعاع قرار میدهد و از هر جا تابش میکنی.
هوش مصنوعی: نادری را از همهجا آزاد کن و اصل او را به ذات واقعیاش برسان.
هوش مصنوعی: او را خوشحال کن با جامی از شراب، که ساقی پنهان و غیبی، جامی به او میدهد.
هوش مصنوعی: به نام کسی که بدون نام و نشان است و در عین حال از همه چیز پنهان و در عین حال در همه چیز آشکار است.
هوش مصنوعی: همه چیزهایی که نهان است، چه آنهایی که پنهاناند و چه آنهایی که آشکار هستند، از هر زیبایی و زشتی به وضوح دیده میشوند.
هوش مصنوعی: هیچ چیزی بدون تأیید او نمیتواند مشخص شود، حتی یک ذره. هر آنچه که در کائنات وجود دارد، به نور و راهنمایی او نیاز دارد تا نمایان گردد.
هوش مصنوعی: خورشید او در هر ذرهای نمایان است و زیباییاش در هر چیز به وضوح دیده میشود.
هوش مصنوعی: کیستی و چه کاری میکنی که از نابودی ما را دور کردهاید؟
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم سفر از خویشتن به حقیقت والاتر اشاره دارد. این سفر شامل حرکت از مقامهای مختلف و تجارب گوناگون است، از افراد نادیده تا بینا. در این راه، فرد باید از سطوح مختلف وجودی و شناختی عبور کند تا به خود واقعی و حقیقت نهایی دست یابد.
هوش مصنوعی: تو با جمع کردن همه چیز در کنار هم، جشنی برپا کردهای و این بزم وجود را روشن کردهای، همچون شمعی که فضا را نورانی میکند.
هوش مصنوعی: این بیت بیان میکند که همه چیزهایی که ما در زندگی مشاهده میکنیم، از جمله عقل، نفس، طبیعت و شکلها، از نور و انرژی الهی نشأت میگیرند. همچنین این مفاهیم با عرش (مقام بلند خداوند)، کرسی (حکومت الهی) و افلاک (جهانهای بالا) ارتباط دارند و همه در حال چرخش و حرکت هستند. به عبارت دیگر، هر چیزی در هستی به نوعی به وجود و قدرت الهی وابسته است و از آن تأثیر میگیرد.
هوش مصنوعی: از نورهای خالص و غیرمادی تا مواد و اشیاء مادی، هر چیزی که به هم مرتبط و مرتبط کننده است.
هوش مصنوعی: باعث شدهای که همهجا با سخاوت تو پر شود تا اینکه تصویر وجود تو در آن نمایان گردد.
هوش مصنوعی: توانایی تو در روزهای اربعین به گونهای عجیب و جالب در هم آمیخته شده و واقعاً شگفتانگیز است.
هوش مصنوعی: برای خاطر انسان، او را همراه و همدم قرار دادی، زمانی که او را خلق کردی، به او نزدیک شدی و به رازهای خود آشنا کردی.
هوش مصنوعی: تو با خوشرویی خود، چهرهات را به زیبایی نشان دادی و به همین ترتیب شخصیت و ویژگیهایت را نیز مشخص کردی.
هوش مصنوعی: تو با چهرهٔ زیبا و دلنشینت، جلوهای از خود را به نمایش گذاشتی و از آن، زیباییهای دلربای خود را مشاهده کردی.
هوش مصنوعی: نور خورشید و درخشش ماه از اوست، و به واسطهی اوست که در دلها غم و شادی، و نیز حال فقیر و پادشاه وجود دارد.
هوش مصنوعی: هرچه از تاریکی و نور پیدا است، از تابش زیبایی اوست.
هوش مصنوعی: هرچه که باشد، چه دین باشد و چه شرک، زیبایی او نمایان شد و رازها آشکار گردید.
هوش مصنوعی: محیط او تماماً در اختیارش بود و او بهطور کامل بر همهچیز تسلط داشت.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در دلها پنهان است، با بخشش او به وضوح دیده میشود، گویا که او آینهای است که آن را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: چهره زیبای او مانند صبحی روشن است و موی او سایهای تیره و غمانگیز مانند شب را به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: عشق بزرگترین نشانه و اسم خداوند پاک است و برای همین، موجودات مادّی و جهان به حیرت و شگفتی افتادهاند.
هوش مصنوعی: آسمانها به خاطر گشایشی که به وجود آمده، شاداب و خوشحال هستند و زمین نیز به خاطر این شادابی و سرزندگی، خوشحال شده است.
هوش مصنوعی: فیضی همه چیز در بسط و گسترش آن رازها است و ناز و لطافتش به نیاز او توجه کرده است.
هوش مصنوعی: زیبایی و دلربایی، نشان از بینیازی و کمال است و شایسته است که تنها کسانی که بینیاز و کامل هستند، به ناز و دلربایی بپردازند.
هوش مصنوعی: ای کسی که به تو نیازمندم، هر چه که هستی، چه عالی و چه پایین، حضور تو برای من اهمیت دارد.
هوش مصنوعی: ای چهره زیبای آدم، تو همچون موی درهم و تابدار هستی.
هوش مصنوعی: وقتی پرده از چهرهات کنار میزنی، زیباییات به قدری نمایان میشود که انسانها را به یاد خودشان میاندازد.
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ است و چه شگفتانگیز است که در این تنوع، وحدت وجود دارد.
هوش مصنوعی: خاک، اولین نشانه عقل است که به طور خلاصه وجود دارد و در زیر سایه آن، مفهوم مختصری قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: نفس، به طور کامل، توضیحاتش را ارائه داده که چگونه نقصان او را به سمت تکمیل و بهبود سوق داده است.
هوش مصنوعی: نقصی که وجود دارد، چه دلیلی دارد که به حالتی بهتر تبدیل شود؟ در حالی که کمال، بر کمال دیگری افزوده میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که مغز و درون انسان از ظاهر و پوست جدا شود، آنگاه زیبایی حقیقی دوست آشکار میشود.
هوش مصنوعی: نفس انسانی که به تفصیل و با وضوح عقل را درک کرد، به شکل و صورتش تغییراتی میدهد.
هوش مصنوعی: از خاک طلب کن که نفس برتری از آن برمیآید و باعث رشد و برداشت تمامی خوبیها میشود.
هوش مصنوعی: نباتات به دلیل محدودیتهای خود، نمیتوانند فراتر از نشانهها و آیات بروند. اما یک نفس از آنها میتواند بیشتر از این محدودیتها باشد.
هوش مصنوعی: در یک لحظه، هزار نوع حیوان وجود دارد و یک آب میتواند هزار رنگ متفاوت داشته باشد.
هوش مصنوعی: به عمق وجود خود و ذات حقیقت پی ببر، چرا که تنها با شناخت خود میتوانی به درک واقعی چیزهایی مانند آب و شکل آن نائل شوی.
هوش مصنوعی: در غرب زمین، رازهای آسمان از میان ستارهها پنهان شدهاند.
هوش مصنوعی: بهار و باغها به زیبایی و شکوهی درخشندهاند، مانند آسمانها که در اوج زیبایی خود قرار دارند.
هوش مصنوعی: زیبای خوش قیافه و باارزش، نقاب خود را بر چهره افکنده تا خود را نشان دهد.
هوش مصنوعی: درختان فراتر از محدودههایی که مشخص شدهاند رشد کرده و میوههایی تولید کردهاند که بیحد و مرز هستند و چهرهای زیبا از درختان به نمایش میگذارند.
هوش مصنوعی: کودکان گیاهان به شیوهای طبیعی از دایههایی که برای آنها پرورش داده شده، تغذیه میشوند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زیبایی او وجود داشته باشد، گلها شکوفا میشوند و کمال و زیبایی به ارمغان میآورند.
هوش مصنوعی: حبوبات به طور بیشماری برای کسانی که به دنبال روزی و معاش هستند، فراهم شده است.
هوش مصنوعی: این تعداد و کثرت قابل شمارش و اندازهگیری نیستند و دوباره از ابتدا جان گرفتهاند.
هوش مصنوعی: آزاد و رها از محدودیتهای متعدد، به سمت مسیر اتحاد و وحدت حرکت کرده است.
هوش مصنوعی: او از وجود خود کدورت و تیرگی را کنار گذاشته و به راهنمایی و هدایت صحیح رسیده است.
هوش مصنوعی: مرده از گیاه به زندگی میآید و انسان مرده از ظاهر به وجود میآید و به حیوان تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: جان انسان، وجودهای مختلف و گوناگون را دوست دارد، همانطور که گوشها صداها و چشمها تصاویر را دوست دارند.
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی و جذابیت کلی (رنگ و بو) به سادگی قابل درک و احساس میشود، میتواند به وضوح نشاندهنده شخصیت و رفتار افراد (خلق و خو) باشد.
هوش مصنوعی: از بازگشت رنگ و عطر، مبهم بودن به نشانهای از آفرینش و ویژگیهای مشخص تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: شرح و تفسیر همه چیز به پایان رسید و کلیات آدمی به کمال خود رسید.
هوش مصنوعی: تمام ویژگیهای انسان در نهایت به ذات و هویت او برمیگردد.
هوش مصنوعی: با نام خالق هر چه وجود دارد، زیباییاش در همه جا نمایان است، چه در ارتفاعات و چه در عمق زمین.
هوش مصنوعی: زیبایی او از هر ذرهای ساطع شده و در هر ذرهای انرژی خورشید را جمع کرده است.
هوش مصنوعی: از میان تمام پیامبران، من بهترین هستم و از تمام آنها، محبوبترین نیز به شمار میروم.
هوش مصنوعی: پیامبر و علی هر دو یک نور پاک هستند که در آسمان و زمین پیدا و نمایان هستند.
هوش مصنوعی: زمانی که از دایرهی دوازدهگانه فراتر برویم، تنها کسانی که دارای مقام و منزلت هستند، شایستهی حکومت بر جهان خواهند بود.
هوش مصنوعی: چون چیزی در زیر و بالا وجود ندارد جز این عدد، برای یافتن این عدد، از عدد فرد و یکتایی که بینظیر است، کمک بگیر.
هوش مصنوعی: آشکارا، به وضوح زیبایی یار را ببین و از هر ذرهای که در اطرافت هست، بیپرده و بدون حجاب، دیدار کن.
هوش مصنوعی: وقتی که به رازهای وجود و فنا پی بردم، در نهایت به حقیقت وجود رسیدم.
هوش مصنوعی: مرگ نه چیزی را جاودانه میکند و نه باعث ماندگاری میشود. در واقع، پایان هر زندگی مرگ است.
هوش مصنوعی: در این دنیا، جز روی دل که به خدا مربوط است، هر چیزی به سوی زوال و فنا میرود.
هوش مصنوعی: باید به این فکر کنیم که اوضاع دنیا چگونه است، پر از درد و مشکلات.
هوش مصنوعی: همه چیز، در نظر افرادی که به کمال رسیدهاند، مانند خواب و خیال به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: اگر چیزی پایدار نباشد، هیچ چیز به کسی تعلق ندارد؛ پس از هر چیزی بهتر است که از آن دوری کنیم.
هوش مصنوعی: ای انسان دانا و هوشمند، آگاه باش که در دنیا فرصتی برای توقف و بیکاری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: کسی که از علم و دانش بهرهمند نشود، توانایی درک رازهای زندگی را نخواهد داشت و حقیقتهای پنهان را درک نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: آری، کسی که به صفات نیکو آراسته میشود، در حقیقت آینهای از زیباییهای وجود خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: حقیقت، اصل و ماهیت واقعی است که وجودی مطلق دارد و موجودات دیگر مانند آینهای هستند که ماهیت پاک و بینقص حقیقت را منعکس میکنند.
هوش مصنوعی: به گونهای که نور خورشید میتواند تأثیرات شوری زمین را نمایان کند، بر وهم و خیال انسان نیز میتواند جلوهگری کند.
هوش مصنوعی: وقتی که دریا در بیابانِ پر شور به نظر میرسد، تصویری از آب دوردستها به وجود میآید که در واقع سراب است.
هوش مصنوعی: احساسات اشتباه تو مانند سرابی هستند که از نور آفتاب جلوهگر میشوند و جلوهای از آب را نشان میدهند.
هوش مصنوعی: جهان در نظر کسانی که به حقیقت مینگرند، مانند سرابی است که واقعیت ندارد و تنها یک نمایش ظاهری است.
هوش مصنوعی: سراب تنها به خاطر تابش نور آفتاب پدید میآید و وجود واقعی ندارد.
هوش مصنوعی: این جهان نتیجهٔ نور و وجود الهی است و همه چیز در آن به نوعی به حقیقتی مطلق وابسته است.
هوش مصنوعی: مظاهر و جلوهها از مطلقی که قابل تعیین و مشخص شدن است، به واسطهی مشاهدهی آن، قیدهایی که در بالا و پایین وجود دارند را درمییابند.
هوش مصنوعی: وقتی که چیزی شکل و صورت مشخصی به خود میگیرد، ناچار به تحمل بسیاری از محدودیتها و قیدها خواهد بود.
هوش مصنوعی: تمامی محدودیتها از مفهوم مطلق ناشی میشود و نمادهای ظاهری همه تنها بازتابی از حقیقت هستند.
هوش مصنوعی: به جز حقیقتی که بینهایت و مطلق است، همه چیز تنها نوعی اعتبار و ارزش موقتی دارد که از ذرات تابناک خورشید و عشق الهی ناشی میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.