گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

گر دماغت تر نشد ای شیخ شهر از جام عشق

بر زبان تکرار کن تا میتوانی نام عشق

هست در خاطر مرا از قول میر عاشقان

نام عشق آخر کشد دل را بسوی جام عشق

عقل و دین در سایه دیوار عشق افتاده پست

میزند طبل و علم خورشید جان بر بام عشق

عقل را باید بریدن سر بجای گوسفند

ای خلیل جان، گر از دل بسته ای احرام عشق

در ره عشق آنچه آید عاشقانرا باک نیست

کز دم ابلیس افتد آدم اندر دام عشق

میزند دریای خون، موج از گلوی عاشقان

بر نیامد باز از این عاشق کشیها کام عشق

از لب و چشم بتان رمزی بگو با عاشقان

خوش کن این دلها بنقل پسته و بادام عشق

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode