گنجور

 
سنایی

از حل و از حرام گذشتست کام عشق

هستی و نیستی ست حلال و حرام عشق

تسبیح و دین و صومعه آمد نظام زهد

زنار و کفر و میکده آمد نظام عشق

خالیست راه عشق ز هستی بر آن صفت

کز روی حرف پردهٔ عشقست نام عشق

بر نظم عشق مهره فرو باز بهر آنک

از عین و شین و قاف تبه شد قوام عشق

چندین هزار جان مقیمان سفر گزید

جانی هنوز تکیه نزد در مقام عشق

این طرفه‌تر که هر دو جهان پاک شد ز دست

با این هنوز گردن ما زیر وام عشق

برخاست اختیار و تصرف ز فعل ما

چون کم زدیم خویشتن از بهر کام عشق

اندر کنشت و صومعه بی‌بیم و بی‌امید

درباختیم صد الف از بهر لام عشق

برداشت پرده‌های تشابه ز بهر ما

تا روی داد سوی دل ما پیام عشق

مستی همی کنم ز شراب بلا ولیک

هر روز برترست چنین ازدحام عشق

آزاده مانده‌ایم ز کام و هوای خویش

تا گشته‌ایم از سر معنی غلام عشق

دامست راه عشق و نهاده به شاهراه

بادام و بند خلق سنایی به دام عشق

زان دولتی که بی‌خبران را نصیبه‌ایست

کم باد نام عاشق و گم باد نام عشق

چون یوسف سعید بفرمودم این غزل

بادا دوام دولت او چون دوام عشق

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ادیب صابر

پیوسته گشت سوی دل من پیام عشق

پیوسته باد خطبه دلها به نام عشق

گل بشکفد چو سوی گل آید پیام ابر

دل بشکفد چو سوی دل آید پیام عشق

ما را سلام عشق رسانید نوبهار

[...]

حکیم نزاری

مستیم از مبادیِ فطرت ز جامِ عشق

آری مدام مست شدیم از مدامِ عشق

بر بویِ تبعثون شب و روزم خراب و مست

تا مست سر ز خاک بر آرم به کامِ عشق

ببینی نهاده سویِ لحد اندرونِ خاک

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه