سوی طور آمد مگر روزی کلیم
خفته در ره بود مسکینی سقیم
ضعفش افکنده ز پا در رهگذار
بسترش از خاک و بالینش ز خار
چون کلیم الله را در راه دید
ناله ی جانسوز از دل بر کشید
کی کلیم حق چو سویش بگذری
هیچت افتد که ز من یاد آوری
باز گویی که در این ره یک غریب
از خود و از هر دو عالم بی نصیب
ناتوان و خسته و بیمار بود
بیکس و بی مونس و بی یار بود
ای تو پیغام آور رب جلیل
هم پیامی بر ازین عبد ذلیل
چون کلیم اله سوی میقات شد
گاه عرضه دادن حاجات شد
گفت بیماری غریبی بیکسی
نه پرستاری بسر نه مونسی
بر سر این ره بخواری خفته است
خود تو آگاهی هر آنچ او گفته است
با تو ای دانای سر هر سری
من چه گویم زانکه خود داناتری
نه تو داناتر که دانا حز تو نیست
ناتوان ما و توانا جز تو نیست
بلکه ما دانا و دانایی تویی
ما توانا و توانایی تویی
در جواب از پیشگاه کبریا
باعتاب آمد به موسی این ندا:
هان مگو بیمار و بی یار و غریب
آنکه را من هم حبیبم هم طبیب
کی غریب است آنکه در کوی منست
مسکن و مأوای او سوی منست
هم حبیب بیکسانم هم رقیب
هم دوای بی طبیبان هم طبیب
هر که بی یار است او یارمنست
وانکه گل میجوید او خارمنست
یار او باشم که او یاریش نیست
با بد و نیک جهان کاریش نیست
دوست با من در همه آفاق اوست
که نه دشمن دارد او کس را نه دوست
موسی آمد باز و گفتش آن سقیم
باز گو کز ما چه گفتی ای کلیم
باز گو کانجا چه گفتندت جواب
بر سر لطفند با ما یا عتاب
هر چه را بشنید باوی باز گفت
تا بانجام سخن ز آغاز گفت
یک به یک میگفت و یک یک میشنود
اندک اندک قوت جان میفزود
سر بسر چون آگهی از راز یافت
مرغ جانش قوت پرواز یافت
جا ز کاخ تن بشهر جان گرفت
شهر جان چه ملکت جانان گرفت
جان که با تن بود مغلوب تن است
ورنه کی تاووس شاد از گلخن است
روز و شب از این جهان تن را مدد
از طعامی و شرابی میرسد
چان چو تاووسی درین گلخن غریب
از غذاهای گلستان بی نصیب
قوت این کم وز آن افزون شود
کی تواند جان ز تن بیرون شود
قوت و قوت تن از آبست و نان
نان جان علم است و آبش عشق دان
بی عمل نه نان بدست آید نه آب
بی عمل سستی فزاید خورد و خواب
عشق آرد ذکر علم آرد عمل
غافل و کاهل نباشد جز دغل
این سخن بگذار و زین ره باز گرد
باز گرد قصه ی آغاز گرد
زان غریب راه طور و مردنش
جان ازین گلخن بگلشن بردنش
جان موسی گشت با حیرت قرین
تا برسم خویش سازندش دفین
بازگشت و قوم را آگاه کرد
چند تن بگزید و عزم راه کرد
تا بجایی شد که ویرا دیده بود
یافت کمتر هر چه بر جستن فزود
قوم با موسی بهر جانب دوان
تا مگر یابند ازو جایی نشان
این یکی میگفت گر گش برده است
وان دگر گفتی که شیرش خورده است
عقل حیران زان حبات وزان ممات
عشق خندان بود از این ترهات
حیرت موسی فزونتر هر زمان
جانب وادی ایمن شد روان
کای خدای من ازین کار شگفت
دست حیرت دامن جانها گرفت
آشکارا ساز این راز نهان
جمله را از بند حیرانی رهان
پس خطاب آمد به موسی کای کلیم
داشت نزد ما وطن او از قدیم
وقت آن شد کان غریب ممتحن
رخت از غربت برد سوی وطن
هم زمین جویای او بد هم فلک
هم شجر هم وحش وهم طیر و ملک
هم نعیمش طالب آمد هم جحیم
هم ز کوثر آب او هم از حمیم
نه فلک در خورد حملش نه زمین
نه ملک باوی روا بودی قرین
طالب ما بود هم مطلوب ما
هم حبیب ما و هم محبوب ما
باردادیمش مکان در کوی خود
ساختیمش مسکنی خوش سوی خود
نیست از اعجاز عشق این بس شگفت
کز تن عاشق خواص جان گرفت
عاشقان را تن اسیر جان بود
جان اسیر جذبه ی جانان بود
نه چو جان ما که از حرص و هوس
خاصیت از خوی تن بگرفت و بس
ما هوسناکان که مملوک تنیم
گرچه تاووسیم شاد از گلخنیم
کرده جان پاک را مغلوب خاک
ای دریغا ای دریغ از جان پاک
جسم پاکان را تو در این خاکدان
فارغ از آلایش این خاک دان
در مکانند و مکانشان لامکان
در زمینند و زمینشان آسمان
بیدلان با دلبران پیوسته اند
تن بجان و جان بجانان بسته اند
عاشقان در تن خواص جان نهند
کفر را خاصیت ایمان دهند
عاشقان را با تن و با جان چه کار
عشق را با کفر و با ایمان چه کار
عشق نه کعبه شناسد نه کنشت
عشق نه دوزخ گذارد نه بهشت
چیست جنت خاری از گلزار عشق
وان سقر خاکستری از نار عشق
سوزد از یک شعله ار باع نعیم
شوید از یک رشحه اطباق جحیم
خلد و دوزخ لقمه ای در کام عشق
کوثر و غساق در یک جام عشق
دینی و عقبی براه او دو گام
کافر و مؤمن ببزم او دو جام
من چه گویم عشق را شرح و بیان
کانچه گویم عشق افزونست از آن
وقت شد ای عشق کز روی کرم
سوی ما بگذاری از این ره قدم
ای مبارک مقدم ای فرخنده پی
تا بکی از ما نپرسی تا بکی
ای تو هم موسی و هم سیناو طور
هم انا اللهی و هم نخلی و نور
ای تو هم پیغمبر و هم خود پیام
هم تو خود بودی کلیم و هم کلام
خسته ای دارد درین وادی مقام
ای کلیم الله من زین ره خرام
تا ببینی پای تا سر خستگی
ناتوانی بینی و اشکستگی
هم بتن بیمار و هم از دل علیل
هم بدل بی یار و هم از جان ذلیل
مانده دور از یارو مهجور از دیار
در غریبی ناتوانی خوار و زار
خود سوی خود هم ببر از خود پیام
من چه گویم خود تو میدانی تمام
بندگی سرمایه ی آزادگیست
لیک شرط بندگی افتادگیست
تا بدانی راه و رسم بندگان
از نبی یمشون هونا را بخوان
وز مرح و زکبر بیزاری طلب
گر عزیزی بایدت خواری طلب
داند آن کو در خور این ذلت است
انما العزت کدامین عزت است
بندگان خواجه ی جان جهان
خواجه ی چرخند امیر اختران
لیک با یاران شفیقند و سلیم
هم عطوف و هم رؤوف و هم حلیم
گرمرایشان راز یاران کلام
با عتاب آمد همی قالوا سلام
روز اگر در جمع یاران قاعدند
شب همه شب قائمند و ساجدند
نیست از خوف جحیم آرامشان
ربنا اصرف ذکر صبح و شامشان
روز با خلقند در نظم معاش
شب ز ذکر خالق اندر انتعاش
نه حدیث ما در این روز و شب است
کاین سخن بس معجب و مستغرب است
روز را تعبیر ظاهر کرده ایم
نام باطن را ز شب آورده ایم
بندگان در بندگی مستغرقند
ظاهر اندر خلق و باطن باحقند
بندگان آنان که نگذارند اثر
با خدا در دل ز معبودی دگر
از خود و از عزم خود ببریده اند
پس خدا بر خویشتن بگزیده اند
با خدا خواند آنکه خود را، کافر است
کین مع الله الاها آخر است
جز ز حق نبود چو در آنان اثر
جز ز حق نارند در کاری نظر
نزغضب آورده بر نفسی شکست
نه ز شهوت بر زنا بگشوده دست
ور بشهو ولهوشان نبود قیام
ور بلغو افتد گذر مرد اکرام
محتر ز ازلهو و از بیهودگی
دیده در یاد خدا آسودگی
ذکر آیات خدای مهربان
کی گذاردشان چو کوران و کران
نه همین خواهند خود را رستگار
در دعا خواهند از پروردگار
طاعت ازواج و ذریات خویش
خلق را هم پیرو طاعات خویش
هب لنا گویان از آنند و ازین
ربنا اجعلنا امام المتقین
عشق بازم سر زد از سودای یار
کتم معدومش ندارد آشکار
عشق دارد جمله از سر نهان
کز نهانش عشق میباشد عیان
از جفاهای زمانه سوخته
چشم حیرت در بر او دوخته
خاک بر فرق است و باد اندر دلش
آب در چشم است و آتش درگلش
چار عنصر را نباشد امتحان
کند باشد تیغ همت بر زبان
آب و آتش اندرون جان ماست
باد و خاکش جانب دکان ماست
کاه کوهی آتش اندر آب بود
باد و خاکش بهر استصواب بود
حسرت کاهی نباشد باد را
کهربایش یاد داد استاد را
آب را خاکی فشان و سیل بند
آب بر آتش بزن تا چند چند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: داستان در مورد کلیمالله (موسی) است که در مسیر خود به سوی طور، با یک مرد بیخانمان و بیمار مواجه میشود. این مرد ناتوان و بییار در راه خواب است و از ضعف رنج میبرد. کلیمالله با دلسوزی از خدا میخواهد تا از حال این غریب آگاه شود.
خداوند به موسی پاسخ میدهد که هیچکس غریب نیست، زیرا او همیشه با کسانی که در جستجوی او هستند، نزدیک است. خداوند حبیب و طبیب غریبان است و به آنها یاری میدهد. او میگوید که هیچکس در دوستی با او بییار نیست و آنکه در محبت اوست، همواره در نزد خداوند است.
موسی پیغام خدا را به غریب منتقل میکند و او را از امید به خداوند آگاه میسازد. این غریب با شنیدن این پیغام قوت میگیرد و جانش به پرواز درمیآید. او متوجه میشود که عشق و علم، راهی به سوی زندگی و تعالی هستند.
در ادامه، خداوند رازهای عشق و بندگی را روشن میکند، و میگوید که بندگی به معنای افتادگی و پذیرش است. افراد باید از خود و هوسهایشان دور شوند تا به خداوند نزدیک شوند. عشق به خدا فراتر از رسم و رسوم دینی است و عاشقان واقعی در نزد خداوند مقام و منزلتی ویژه دارند.
اینگونه، داستان به ما یادآوری میکند که عشق و بندگی، مایه رستگاری و نزدیک شدن به حق است و انسانها باید در جستجوی این عشق باشند. خداوند با بندگان صادقش همواره نزدیک است و آنانی که در عشق او غرقند، همیشه در امن و امان خواهند بود.
هوش مصنوعی: روزی کلیم (موسى) به سمت کوه طور رفت و در مسیر، با فردی نیازمند و بیمار برخورد کرد.
هوش مصنوعی: ضعف او باعث شده است تا در راه، به زمین بیفتد و بسترش از خاک باشد و بالینش پر از خار.
هوش مصنوعی: وقتی کلیم الله را در مسیر مشاهده کرد، نالهای عمیق و دردناک از دلش بیرون آمد.
هوش مصنوعی: هرگاه به سوی خداوند میروی، هیچگاه فراموش نکن که از من یاد کنی.
هوش مصنوعی: بیا بگو که در این راه، یک فرد بیخبر از خود و از کل دنیا، چیزی نصیبش نمیشود.
هوش مصنوعی: او ناتوان و خسته و بیمار بود. هیچ کس را نداشت که به او کمک کند و در تنهایی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: ای پیامآور پروردگار بزرگ، همچنین پیامهایی نیز از این عبد حقیر به سوی تو ارسال میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که موسی (کلیمالله) به سوی مکان مقدس رفت، فرصتی برای درخواست نیازها و خواستههایش فراهم شد.
هوش مصنوعی: بیماری غریبی در حال رنج بردن است که نه کسی برای پرستاریاش وجود دارد و نه رفیقی درکنارش هست.
هوش مصنوعی: در این مسیر، کسی در حالت ضعف و ذلت خوابیده است و تو به خوبی از تمام آنچه او گفته، آگاهی داری.
هوش مصنوعی: ای دانای بزرگ، با تو چه چیزی بگویم وقتی که خودت از همه چیز آگاهتری؟
هوش مصنوعی: نه تو از نظر دانش برتر هستی، زیرا کسی جز تو در دل ما نیست، و ما ناتوانتر از آنیم که قدرتی جز تو داشته باشیم.
هوش مصنوعی: ما آگاه هستیم و تو خود علم و دانش هستی، ما قادر هستیم و تو خود قدرت و توانایی هستی.
هوش مصنوعی: خداوند متعال به موسی پیام میدهد که او موظف است رسالت خود را با ایمان و اعتقاد قوی انجام دهد. این ندا نشاندهندهی حضور و توجه خاص خدا به پیامبران و هدایت آنان در راستای وظایفشان است.
هوش مصنوعی: نگو که او بیمار و بی یار و تنهاست، که من هم عزیزش هستم و هم درمانگرش.
هوش مصنوعی: کیست آن کس که در خانه من زندگی میکند و مکان او نزد من است، اما او غریب به حساب میآید؟
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که شخصی که صحبت میکند، هم دوست و محبوبش است و هم رقیبش؛ همچنین هم درمان دردهایش هست و هم خود پزشک او. به عبارت دیگر، این فرد تمامی جنبههای زندگی و احساسات او را در بر میگیرد و به نوعی کامل است.
هوش مصنوعی: هر کسی که بدون همراه است، برای من همانند یک همراه به حساب میآید و کسی که به دنبال زیباییها میگردد، در واقع با مشکلات و دردها در ارتباط است.
هوش مصنوعی: من با یاری که هیچ کس کمکش نمیکند، همراه خواهم بود، چون او نه به خوبیها اهمیت میدهد و نه به بدیهای دنیا.
هوش مصنوعی: دوست واقعی کسی است که در تمام دنیا با من است و نه دشمنی دارد و نه دوستی دیگر.
هوش مصنوعی: موسی دوباره آمد و به بیمار گفت: بگو که از ما چه گفتی، ای کلیم.
هوش مصنوعی: بگو ببینم آنجا چه گفتند به تو؛ آیا سخنانشان با مهربانی بود یا با سرزنش؟
هوش مصنوعی: هر چیزی را که شنید، بلافاصله به او پاسخ داد تا صحبت از ابتدا به انتها ادامه یابد.
هوش مصنوعی: یک نفر به آرامی و با نرمی سخن میگوید و دیگری گوش میدهد. به تدریج این گفتگو به روح و جان او قوت و انرژی بیشتری میبخشد.
هوش مصنوعی: زمانی که مرغ جان به راز نهفتهای آگاه شد، توانایی پرواز و استقلال بیشتری پیدا کرد.
هوش مصنوعی: جایگاه بدن در شهر روح قرار گرفت، و این شهر روح، چه سرزمین زیبایی برای محبوبی است.
هوش مصنوعی: روح انسانی که در جسم قرار دارد، تحت تاثیر جسم است. اگر نه، چگونه مرغ شادی مثل طاووس از شرایط سخت و گلخن زندگی خود رهایی مییابد؟
هوش مصنوعی: در طول روز و شب، ما از این دنیای مادی نیاز خود را از غذا و نوشیدنی تامین میکنیم.
هوش مصنوعی: مانند طاووسی که در این مکان دورافتاده به سر میبرد، از نعمتهای گلستان بیخبر و بینصیب است.
هوش مصنوعی: قدرت و توانایی انسان از دو منبع حاصل میشود: از چیزهایی که کم هستند و از چیزهایی که بیشترند. هیچکس نمیتواند جان را از تن جدا کند.
هوش مصنوعی: نیروی جسمی و قدرت بدن از آب و نان تامین میشود، اما جان و روح انسان از علم و عشق رشد میکند.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به نتیجه و بهرهمندی از زندگی، باید عمل کرد و تنها با فکر و خیال به چیزی دست نخواهیم یافت. اگر بیعمل بمانیم، تنها به سستی و تنبلی دچار خواهیم شد و در نهایت نه نانی به دست میآوریم و نه آبی.
هوش مصنوعی: عشق باعث یادگیری و دانش میشود و انجام عمل را به همراه دارد. کسی که بیتوجه و تنبل باشد، جز فریب و نیرنگ چیزی ندارد.
هوش مصنوعی: این حرف را کنار بگذار و از این مسیر برگرد؛ برگرد و به داستان آغازین بازگرد.
هوش مصنوعی: از آن مکان دور و بینظیر، وقتی که جانش از آن گودال تاریک به باغ زیبا منتقل شد.
هوش مصنوعی: جان موسی با شگفتی همراه شد تا خود را در گنجینهای پنهان ببرد.
هوش مصنوعی: او به قوم خود بازگشت و به آنها خبر داد. سپس تعدادی از افراد را انتخاب کرد و آماده سفر شد.
هوش مصنوعی: تا جایی پیش رفت که او کمتر آنچه را که جستجو کرده بود، پیدا میکرد.
هوش مصنوعی: مردم به دنبال موسی در هر سو میدویدند تا شاید جایی را از او پیدا کنند.
هوش مصنوعی: یکی میگفت که آن شخص متخلف را گرفتهاند، در حالی که دیگری میگفت که او از خطر نجات پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: عقل از مشاهدهی زیباییهای زندگی و مرگ به شگفتی افتاده، اما عشق به خاطر این سخنان بیاساس و بیمعنی، مفتخر و خوشحال است.
هوش مصنوعی: هر بار که موسی به سوی درهی امن میرفت، شگفتی او بیشتر میشد.
هوش مصنوعی: ای خدای من، از این کار شگفتانگیز حیرت و شگفتی جانها را دربرگرفته است.
هوش مصنوعی: این راز پنهان را به وضوح بیان کن و همه را از گرفتار شدن در حیرت آزاد کن.
هوش مصنوعی: به موسی گفته شد: ای کسی که با ما در ارتباط هستی، تو از دیرباز در نزد ما جایگاهی داشتی.
هوش مصنوعی: زمانی فرارسیده که آن غریب آزموده، با چهرهای تازه و سرشار از امید به سوی زادگاه خود میرود.
هوش مصنوعی: هم زمین و هم آسمان، هم درختان و هم جانوران، هم پرندگان و هم فرشتگان در جستجوی او هستند.
هوش مصنوعی: نعیم و جحیم هر دو در انتظار او هستند، او هم از چشمه کوثر آب مینوشد و هم از آب داغ و سوزان.
هوش مصنوعی: نه آسمان، نه زمین و نه هیچ سلطنتی نمیتوانند بار او را تحمل کنند یا او را همراهی کنند.
هوش مصنوعی: خواسته ما، آن چیزی بود که دلمان میخواست، همانی که به آن عشق میورزیدیم و هم کسی که در دل ما جای داشت.
هوش مصنوعی: ما او را به خانه خود دعوت کردیم و برایش محلی دلپذیر در کنار خود فراهم کردیم.
هوش مصنوعی: عشق به قدری شگفتانگیز است که از وجود جسمی عاشق، ویژگیهای روح را میگیرد.
هوش مصنوعی: عاشقان، وجودشان در دستان عشق و احساس است و جانشان به خاطر کشش و魅ات محبوب در بند است.
هوش مصنوعی: نه مثل جان ما که به خاطر طمع و آرزو، تنها ویژگیای که دارد از طبیعت جسمانیاش است و بس.
هوش مصنوعی: ما نیز که به خواستههای جسمانیمان وابستهایم، هرچند که مانند طاووسها درخشان و زیبا هستیم، اما از دنیای دنج و تاریک خود لذت میبریم.
هوش مصنوعی: دل پاک و ناتمامی به دام خاک افتاد، افسوس! افسوس بر این جان پاک که گرفتار شد.
هوش مصنوعی: جسم پاکان را در این زمین میتوانی بیهیچ آلودگی و زشتی مشاهده کنی.
هوش مصنوعی: آنها در جایی هستند که هیچ مکان مشخصی ندارد، در حالی که بر روی زمین قرار دارند ولی آسمان آنها را در بر میگیرد.
هوش مصنوعی: دلباختگان همواره به معشوقان خود پیوند خوردهاند؛ بدن با روح در ارتباط است و روح نیز به معشوقان وابسته است.
هوش مصنوعی: عاشقان در زندگی خود ویژگیهای روح را میگذارند و به باورهای متفاوتی ارزش میدهند.
هوش مصنوعی: عاشقان به عشق و حال خود مشغولاند و در واقع به مسائلی مانند کفر و ایمان اهمیتی نمیدهند. آنان تنها به زیبایی و احساسات خود میپردازند و به دنیا و اعتقادات توجهی ندارند.
هوش مصنوعی: عشق مرزها و مکانهای مقدس را نمیشناسد و فراتر از مفاهیم بهشت و جهنم است. این حس عمیق و واقعی به هیچکدام از دستهبندیهای مذهبی و معنوی وابسته نیست.
هوش مصنوعی: بهشت چه زیباییای دارد که در آن خاری از گلهای عشق وجود دارد و دوزخ چه تاریکیای دارد که از شعلههای عشق میسوزد.
هوش مصنوعی: اگر یک شعله آتش روح او را بسوزاند، میتواند به راحتی از یک نشانهای بهشتی هم لذت ببرد.
هوش مصنوعی: بهشت و جهنم همچون لقمهای در دهن عشق هستند؛ خوشی و ناخوشی در یک جرعه از عشق به دست میآید.
هوش مصنوعی: در این دنیا و در عالم باقی، هم کافر و هم مؤمن باید در مسیر ایمان پیش بروند و با دستاوردهای خود به حقایق دینی و اخلاقی نزدیک شوند. در این مسیر، هر کدام میتوانند سرنوشتی متفاوت داشته باشند، اما تلاش و گامهایشان در راه حقیقت اهمیت دارد.
هوش مصنوعی: من چه چیزی درباره عشق بگویم؟ آنچه بگویم در وصف عشق، کمتر از خود عشق است و نمیتواند حقایق آن را به خوبی توضیح دهد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که زمان آن رسیده است، ای عشق، که با لطف و محبت خود به سمت ما بیایی و از این مسیر وارد شوی.
هوش مصنوعی: ای خوش آمدی، ای نیکو و سعادتساز، تا کی باید منتظر باشی و از ما نپرسی که تا چه زمانی انتظار بکشیم؟
هوش مصنوعی: تو هم مانند موسی هستی و هم مانند کوه طور. تو هم تجلی الهی هستی و هم مانند نخل و نور.
هوش مصنوعی: تو هم رسول و پیامآور هستی و هم خود پیام. تو خود موسای کلیم و سخنگو هم هستی.
هوش مصنوعی: ای موسی، در این سرزمین خستهای، آرام بگیر و قدمهای خود را به آرامی بردار.
هوش مصنوعی: تا آنجا که میتوانی خستگی و ناتوانی را در تمام وجودم ببینی و در چهرهام نشانههای شکست را احساس کنی.
هوش مصنوعی: من هم خودم بیمار هستم و هم از دل ضعيف و ناتوان. بدون یارم و جانم نیز در وضعیت خوار و ذلیل قرار دارد.
هوش مصنوعی: دور از رفیق و تنها ماندهام، در میان غریبتی که ناتوانم و حالورزیدم.
هوش مصنوعی: به خودت توجه کن و پیامی که دارم را از درون خودت بگیر، من چه حرفی بزنم که خودت از قبل همه چیز را میدانی.
هوش مصنوعی: خدمت به دیگران و بردگی، در واقع نشانهای از آزاده بودن است، اما برای اینکه بتوانیم خدمتگزار واقعی باشیم، باید humble و فروتن باشیم.
هوش مصنوعی: برای آنکه از روش زندگی بندگان آگاه شوی، داستان نبی را به دقت بشنو.
هوش مصنوعی: اگر خواهان عزت و مقام هستی، باید از نشانههای تکبر و شرابخواری دوری کنی و در عوض، به خضوع و فروتنی روی بیاوری.
هوش مصنوعی: کسی که توانایی پذیرش ذلت را دارد، میداند که عزت واقعی چیست و کجا میتوان آن را یافت.
هوش مصنوعی: بندگان، خدمتگزاران و پرستندگان کسی هستند که جان و جهان را در دست دارد. او کسی است که بر افلاک و ستارهها سلطنت میکند و امیر ستارههاست.
هوش مصنوعی: ولی یاران او مهربان و دوستانه هستند، هم دلسوز و رحیم و هم بردبار و آرام.
هوش مصنوعی: اگر سخن در مورد دوستان با نرمی و دلجویی گفته شود، ایجاد جو ناخوشایند و دلخوری نخواهد کرد و به جای آن سلام و احوالپرسی خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر روزها در کنار دوستان حضور دارند، شبها همه به عبادت و سجده مشغولند.
هوش مصنوعی: آنها به خاطر ترس از جهنم آرامش ندارند و همهاش در دل و زبانشان ذکر خداوند را در صبح و شام تکرار میکنند.
هوش مصنوعی: روزها به کار و زندگی مردم میگذرد و شبها با یاد خداوند خوشی و آرامش میآورند.
هوش مصنوعی: گفتن داستان ما در این روز و شب ممکن نیست، زیرا این سخن بسیار عجیب و شگفتانگیز است.
هوش مصنوعی: ما روز را با ظاهر آن شناختهایم و برای باطنش، نام شب را به کار بردهایم.
هوش مصنوعی: مردم در خدمت و بندگی غرق شدهاند، در ظاهر به کارهای دنیوی مشغولاند اما در باطن با خداوند ارتباط دارند.
هوش مصنوعی: کسانی که اجازه نمیدهند محبتی غیر از محبت خدا در دلشان شکل بگیرد، بندگان واقعی خداوند هستند.
هوش مصنوعی: آنان که از خود و ارادهشان فاصله گرفتهاند، در واقع خدا را بر خود انتخاب کردهاند.
هوش مصنوعی: کسی که به خداوند ایمان ندارد و خود را از درک حقیقت محروم میکند، به واقع خود را به کفر متهم کرده است، زیرا هیچ معبودی نیست جز خداوند یکتا.
هوش مصنوعی: فقط از حق است که در وجود افراد تأثیر دارد و جز حق هیچ چیزی در کار آنها نقش ندارد.
هوش مصنوعی: غضب من را به شکست انداخته و نه از روی شهوت، بلکه دست به زنا زدهام.
هوش مصنوعی: اگر جمعی از خوشیها و جشنها برقرار نباشد، ایستادگی و قیام جایز نیست و اگر به بیحالی بیفتد، دیگر مردان بزرگ و ارجمند هم در آنجا از بین میروند.
هوش مصنوعی: از بیهودگی و frivolity دوری کن و با یاد خدا آرامش خاطر را تجربه کن.
هوش مصنوعی: آیا ذکر آیات خداوند مهربان میتواند انسانها را مانند کوران و کران بیتفاوت و بیاحساس کند؟
هوش مصنوعی: آنها فقط به دنبال نجات خود هستند و در دعا از خداوند طلب کمک میکنند.
هوش مصنوعی: اگر به مسئولیتها و وظایف خود نسبت به همسران و فرزندانتان به درستی عمل کنید، دیگران نیز از شما الگو خواهند گرفت و به طاعت و اطاعت از شما خواهند پرداخت.
هوش مصنوعی: ای پروردگار، ما را رهبران پرهیزگاران قرار ده.
هوش مصنوعی: عشق دوباره از خاطر یار به جانم افتاده است، اما عشق من هیچ نشانی از او ندارد و دست نیافتنی است.
هوش مصنوعی: عشق در دل همه پنهان است و کسانی که عاشق هستند، از عمق وجودشان عشق آشکار میشود.
هوش مصنوعی: به خاطر ظلمها و سختیهای زمان، چشمانم از حیرت به او دوخته شده و هیچ چیز دیگر نمیبینند.
هوش مصنوعی: این شعر به حالتی اشاره دارد که نشاندهنده تضاد و تناقض در احساسات و وضعیت درونی یک شخص است. فردی که به ظاهر تحت فشار و مشکلاتی است، در درونش احساسات مختلفی را تجربه میکند. در بیرون، زجر و رنج او مانند خاک بر سرش است و در درونش ترکیبی از غم و آتش ناشی از احساسات شدید وجود دارد. این یعنی او در تلاش است تا با مشکلاتش کنار بیاید، در حالی که احساساتش متلاطم و پر از شدت است.
هوش مصنوعی: اگر انسان اراده و همت داشته باشد، میتواند حتی سختترین و پیچیدهترین عناصر و شرایط را نیز امتحان کند و از آنها عبور کند.
هوش مصنوعی: درون وجود ما ترکیبی از احساسات و انرژیهای متضاد وجود دارد، در حالی که عناصر طبیعی مانند باد و خاک، محیط و اطراف ما را شکل میدهند.
هوش مصنوعی: کاه که به ظاهر بیاهمیت و سبک است، در واقع درون خود آتش را پنهان کرده و با آب ترکیب میشود. این نشان میدهد که گاه چیزهای کوچک میتوانند تاثیر گذار باشند و عناصر مختلفی مانند باد و خاک در شکلگیری آن نقش دارند.
هوش مصنوعی: باد شیرین و خوشبو به یاد روزهای خوبش به استادش یاد میدهد که حسرت چیزهای بیارزش را نداشته باشد.
هوش مصنوعی: آب را روی خاک بریز و با سیل آب، آتش را خاموش کن. تا کی این کارها ادامه خواهد داشت؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.