گنجور

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۸

 

زمانی برق پر خنده، زمانی رعد پر ناله

چنان مادر ابر سوک عروس سیزده ساله

و گشته زین پرند سبز شاخ بید بنساله

چنان چون اشک مهجوران نشسته ژاله بر لاله

رودکی
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۲

 

گشت جهان کودکی دوازده ساله

از سمنش روی وز بنفشه گلاله

آمد نازان ز هند مرغ بهاری

روی نهاده به ما جغاله جغاله

بی‌سلب و مفرش پرندی و رومی

[...]

ناصرخسرو
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین

 

به رویِ دوست بر دو گّونه لاله

بُتان را از نکُویی وَز پیاله.

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۵ - عروسى کردن رامین با گل

 

ز بس بر دستها پُر مر پیاله

تو گفتی بود یکسر دشت لاله

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۰ - نامهٔ دهم اندر دعاکردن و دیدار دوست خواستن

 

درود از من بدان خود روی لاله

که دارد چشمم آگنده به ژاله

فخرالدین اسعد گرگانی
 

مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۷۸ - صفت دلبر گریان گفته

 

چون ابر مکن دیده را نگارا

بر روی خود از اشک همچو ژاله

لاله ست رخ تو و زیانش دارد

گردد تبه از ژاله برگ لاله

مسعود سعد سلمان
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۹

 

از عشق آن دو نرجس وز مهر آن دو لاله

بی خواب و بی‌قرارم چون بر گلت کلاله

خدمت کنم به پیشت همچون صراحی از جان

تا برنهی لبم را بر لبت چون پیاله

تا روز ژاله بارد از چشم همچو رودم

[...]

سنایی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قطعات » شمارهٔ ۴۴ - سعد ملک

 

سعد ملک ای وزیر دریا دل

کف راد تو ابر پر ژاله

روید از ژاله کف رادت

پر رخ سائلان تو لاله

بهر گاوی خجندی رواق

[...]

سوزنی سمرقندی
 

عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۲۶

 

چون در آمد وصال را حاله

محو شد گفت و گوی دلاله

عین‌القضات همدانی
 

مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۶۵

 

می خورد به پاییز درخت از ژاله

شد مست و شکوفه می‌کند یک ساله

از بهر شکوفه کردنش بین که چمن

بنهاد هزار طشت لعل از لاله

مهستی گنجوی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۱ - آغاز داستان

 

چون شد به قیاس هفت ساله

آمود بنفشه گرد لاله

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۷ - آمدن سلیم عامری خال مجنون به دیدن او

 

چندانکه در او نمود ناله

زان سفره نخورد یک نواله

نظامی
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۹) حکایت ابوبکر سفاله

 

چنین گفتست بوبکر سفاله

که با او هست پیوسته حواله

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۸) حکایت آن درویش با ابوبکر ورّاق

 

کسی را دین بوَد هفتاد ساله

بکفرش چون توان دیدن حواله؟

عطار
 
 
۱
۲
۳
۶
sunny dark_mode