چون دلت شد واقفِ اسرارِ حق

خویشتن را وقف کن بر کارِ حق

آن محمد مظهر انوار حق

آن محمد دیده خوددیدار حق

گر شوی ابن عطا در کار حق

ور چو ابراهیم رقی یار حق

گشته ظاهر زو همه اسرار حقّ

دیده‌ام در وی همه انوار حق

بوده از خود واقف اسرار حق

گشته ظاهر از رخش انوار حق

پیش ما باشد همه اسرار حقّ

پیش ما باشد همه دیدار حقّ

دید در هر ذره‌ای انوار حق

موج می‌زد جزو جزو اسرار حق

اصل کار خاکست در اسرار حق

میشود آنجا همه انوار حق

دل چه باشد مخزن اسرار حق

خلوت جان بر سر بازار حق

گشته هر یک واقف اسرار حق

جان هر یک غرقۀ انوار حق

دل چه باشد مطلع انوار حق

دل چه باشد منبع اسرار حق

گشت جانم واقف اسرار حق

در دلم تابنده شد انوار حق

ترنم اگر نیست ز اسرار حق

چرا منع مطرب کند یار حق؟

چو عز ما بود ازعز سبحان اللّه العزّة

عزیز ما عزیز حق و خوار ماست خوار حق

یداللّه را چو دست قدرت ما آستین باشد

مکن جزکارماکاری که کار ماست کار حق

جلال ماست نار اللّه موقد در جلال ما

[...]

ای رخت آئینه انوار حق

ای دلت گنجینه اسرار حق

نیست درعالم به غیر از مهر تو

هیچ نقدی رایج بازار حق

حق بنای خلق عالم چون نمود

[...]

مورگفت ای عارف اسرار حق

ره ندارم بیش از این دربار حق

گشته‌ام بی‌یار کبود یار حق‌

ترک سر گوید شود سردار حق‌

آشنای کوی جانان بلبل گلزار حق

عاشقان نام خدا گنجینه ی اسرار حق

قبله گاه هر دل و آیینه ی دیدار حق

سرخوش از جام تجلی، مظهر انوار حق