بخش ۳۴ - درسرّ طلب یاری نمودن امام برحق و ناصر مطلق اباعبدﷲ الحسین علیه السلام
لاجرم در کربلا عشاق چند
بانگ حق چون شد ز نای حق بلند
کالصلا ای عاشقان جان فروش
زآن صدا کردند ترک جان و هوش
خود منادی شد خدا و زد صدا
اهل رحمت را که یاران الصلا
من لباس آدمی کردم به بر
تا مؤثر را که بیند در اثر
عاشق خود بودم و در این لباس
جلوه کردم تا که باشد حق شناس
رخت بستم، واحد از ملک وجود
آمدم تنها به میدان شهود
تا در این صحرا که گردد یار من
وز بهای جان خرد دیدار من
من همان گنج نهان استم که بود
پادشاهم مالک ملک وجود
خواستم تا خویش را ظاهر کنم
وز ظهور خویش فاش آن سرّ کنم
آمدم از ملک وحدت بیسپاه
تا که را چشمی بود بینا به شاه
وا نمودم خویش را اینسان فقیر
تا که یابد واحدی را در کثیر
چونکه بُد بی یار ذات واحدم
بیکس از وحدت به کثرت آمدم
آمدم بییار تا یارم که شد
واندرین صحرا خریدارم که شد
چون نبُد مثلی و انبازی مرا
هم نباشد یار و همرازی مرا
چونکه تنها بوده ذاتم از قدم
هم در این صحرا زدم تنها علم
هر کسی را من معین و مونسم
گرچه اینسان بیمعین و بی کسم
بیکسی مستلزم ذات من است
ذات من برهان اثبات من است
گر چنین بیمونس و یارم بجاست
بهر بییاران چو من یاری کجاست
ای خنک جانی که غم خوارش منم
او بود یار من و یارش منم
من ندارم یار و بییاری نکوست
هر که با من کرد یاری، یارم اوست
یاری من کار هر اوباش نیست
سرّ سلطانی به هر کس، فاش نیست
کو کسی کامروز یار من شود
پرده درَّد پرده دار من شود
گشتهام بییار کبود یار حق
ترک سر گوید شود سردار حق
سر که دارد؟ نوبت سر بازی است
جان چه باشد؟ وقت جان پردازی است
مرحبا جانی که جانانش منم
جان دهد بهر من و جانش منم
روز میدان داری اهل دل است
بارهای عاشقان بر منزل است
گر در اینجا باری افتد چه غم است
زآنکه زینجا تا به منزل یک دم است
اندرین منزل ز اوفوا للعهود
محمل زینب(س) بجا آمد فرود
الصلا ای عهد با حق بستگان
وز تعیّن های هستی رستگان
هرکه جانش بر سر عهد بلیٰ ا ست
گو درآید عهد را، روز وفاست
قائل قول الستم من هلا
کیست ثابت بر سر قول بلیٰ
ای بلی گویان کجا و کیستید
امتحان حق درآمد بیستید
بر سر عهد بلی گر واقفید
ذات حق را بر تجلّی عارفید
الصلا ای سالکان راه عشق
ره سرآمد گشت ظاهر شاه عشق
گر سری دارید با او حاضر است
سوی میدان بی معین و ناصر است
جز زنانی چند و اطفال صغیر
نیست یاری بهر سلطان نصیر
عترت حق بی معین و مونسند
اندرین صحرا غریب و بیکسند
عترت حق را درین صحرا کجاست
یاوری کو بر سر عهد بلی است
اهل بیت خویش را جان آفرین
خواست بییار اندرین صحرای کین
تا که گردد یارِ این جمع اسیر
حق کند زین یاریش نعم النصیر
زین اعانت عینِ اللهش کند
بر مکان و لامکان شاهش کند
جان دهد،جان آفرینِ جان شود
جانِ اهلِ جان و، هم جانان شود
جان او را ذات پاکم ضامن است
با وجود آنکه جانْ هم از من است
لیک هرکس جان به راه من دهد
بر سر و بر جان من مِنّت نهد
گرچه باشد صد هزاران مِنّتم
برکسی کو یافت جان از رحمتم
لیک دارم منّتش را هم قبول
که دهد جان در ره آل رسول
صیحه حق حضرت بیچون و چند
چون بدینسان گشت در میدان بلند
هر کسی جان داشت از جا کنده شد
طالب این نعمت پاینده شد
جان موجودات یکجا زآن خروش
گشت از جا کنده و آمد به جوش
جان موجودات یکجا زآن صدا
ز ابتدای خلق عالم تا نها
گشت حاضر از پی غمخواری اش
هر وجودی تا نماید یاری ا ش
بود بیماری اسیر بستری
حق نژادی، بیکسی، بییاوری
رفته بود از ضعف بیماری ز هوش
صیحه حق مر ورا آمد به گوش
نیم جانی بود اندر جسم او
هم ز جانبازان اسیری، قِسم او
جست از جا زآن صدا همچون سپند
شد علیل حق ز جای خود بلند
کآمدم ای دوست اینک ناتوان
هست اندر تن هنوزم نیم جان
جان نباشد آنکه از بهر تو نیست
خشک باد آبی که در نهر تو نیست
آمدم ای دوست با حال خراب
گردنم را شد غم عشقت طناب
هست عشقت بر خلایق مفترض
ترک جان را خواست کی عاشق عوض
آمدم ای دوست با جان بی دریغ
باردم گر بر سر آتش جای تیغ
کودکانی چند بر دنبال او
هر یکی آشفته تر ز احوال او
وآن زنان خسته جان پیرامنش
هر یکی بگرفته بر کف دامنش
کای علیل ناتوان بیشکیب
می روی چون از سر جمعی غریب
گفت بردارید دست از جان من
جان تمنّا می کند جانان من
از صدایش سنگ از جا کنده شد
بهر جانبازی مطیع و بنده شد
جان که نبود در تن ما بهر او
در به در باد از بلاد و شهر او
می روم تا جان کنم بر وی نثار
جان دگر در تن بود بهر چه کار
دل بر او گر خون نگردد نی دل است
از دل بیسوز بِِه سنگ و گل است
زآنکه سنگ و گل بَرو سوزد مدام
خواهد از نار غمش سوزد تمام
کرده سنگ و گل ز حد خود خروج
در غمش دارد به دل فکر عروج
نه من آخر بر خلایق داورم
در غمش از سنگ و گل نی کمترم
جان ندارد آنکه بهر عشق او
دارد از حق روح و جانی آرزو
من که دارم نیم جانی در جسد
عشق زنجیر است و جان من اسد
میکشد زنجیر عشقم بیحدید
کی از این زنجیر تانم سر کشید
نیست جانم را ز زنجیرش گله
خویش را خواهد همی در سلسله
دید چون از دور شاه آن کشمکش
شمس اجلالش به خرگه کرد رش
منعطف کرد او عنان ذوالجناح
رفع غوغا تا کند ز اهل صلاح
دید کآن بیمار بی یار علیل
عشق بر وی داده بانگ الرحیل
گفت یکجا ترک جان و نام و ننگ
شیشه جان را زند خواهد به سنگ
وآن اسیران مانعش زآن آرزو
در میانشان هست زینسان گفتگو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به توصیف حال و هوای عاشقان در کربلا میپردازد و به صدا و ندای حق اشاره میکند که عاشقان را به میدان فراخوانده است. شاعر بیان میکند که خود را در لباس انسانی به میان این صدا آورده تا عاشقانههایی از عشق و وصل را به نمایش بگذارد. او میگوید که در این میدان، او بییار و بدون همراه آمده است و به دنبال پیداکردن یار حقیقی خود است.
شاعر به وحدت و کثرت اشاره میکند و بیان میکند که بدون یار، تنها به میدان آمده است تا یاری را بیابد که به عهد خود وفادار باشد. همچنین به عترت رسول الله (ع) اشاره کرده و وضعیت دشوار آنها را در بیحامی بودن توضیح میدهد. او از عشق و جانفشانی در راه حق سخن میگوید و بیان میکند که جان خود را برای عشق میدهد و در جستجوی یاری است که وفادار به عهد باشد.
نهایتاً شاعر از بیداری جانها و صداهای عاشقانه برای احیای عشق حقیقی سخن میگوید و حجم عشق و ارادت به اهل بیت را در این میدان کربلا توصیف میکند. در اینجا، جستجوی عشق، وفاداری به حق و نثار جان در راه عشق، محور اصلی اندیشههای شاعر است.
هوش مصنوعی: پس بهراستی در کربلا، عشاقی که صداهای حق را شنیدند، مانند نای حق به شور و حال درآمدند.
هوش مصنوعی: صداهایی مانند نواهای زناشویی عاشقان به گوش میرسد، که آنها را به فراموشی جان و عقل و دل مشغول میکند.
هوش مصنوعی: خداوند خود به ندا درآمد و صدایش را به اهل رحمت رساند که دوستان و یاران صدا را پاسخ دهند.
هوش مصنوعی: من به خود لباس انسانیت پوشاندهام تا تأثیرگذار را در نشانههایش ببیند.
هوش مصنوعی: من به عشق خودم در این شکل و شمایل ظاهر شدم تا اینکه او قدردان من باشد.
هوش مصنوعی: من از این دنیا جدا شدم و به تنهایی وارد عرصه حقیقت شدم.
هوش مصنوعی: در این دشت، یار من خواهد آمد و من به خاطر دیدن او جانم را بهای این دیدار میدانم.
هوش مصنوعی: من همان گنج پنهانی هستم که مانند پادشاهی مالک همهچیز در این عالم وجودم.
هوش مصنوعی: خواستم خودم را نشان دهم و از نمایان شدن خود، آن راز را آشکار کنم.
هوش مصنوعی: از سرزمین یگانگی بدون هیچ لشکر و نیرو وارد شدم تا کسی را بیابم که چشمی بینا به حقیقت داشته باشد و بتواند به پادشاهی نگاه کند.
هوش مصنوعی: خود را به شکل فردی بینیاز نشان دادم تا کسی را در میان انبوهی از افراد پیدا کنم که با او یکپارچگی و ارتباط واقعی داشته باشم.
هوش مصنوعی: وقتی که تنها بودم و یار خاصی نداشتم، از حالت یگانگی به دنیای کثرت و تنوع وارد شدم.
هوش مصنوعی: به اینجا آمدم بدون یارم، تا ببینم او چه شده است. در این بیابان، میخواهم ببینم چه کسی خریدارم شده است.
هوش مصنوعی: زمانی که هیچ کس مانند من نیست و همنوا و همگام نیست، دیگر نه یارم هست و نه همسفر و همراهم.
هوش مصنوعی: از آنجا که وجود من به خودی خود و بدون پیشینهای است، در این دشت و بیابان تنها قدم برداشتم و دانشی را به همراه خود آوردم.
هوش مصنوعی: هر فردی در زندگیاش نیاز به همراه و همدم دارد، حتی اگر در ظاهر به نظر برسد که او تنها و بدون کسی است.
هوش مصنوعی: تنهایی جزء جداییناپذیر وجود من است و وجود من دلیل و اثباتکننده برازندگی من میباشد.
هوش مصنوعی: اگر من به اینگونه تنها و بییار هستم، برای کسانی که مانند من تنها هستند، یار و همدمی کجاست؟
هوش مصنوعی: ای خوشا به حال کسی که من دلباختهاش هستم، او بود محبوب من و من نیز محبوب او هستم.
هوش مصنوعی: من یار و همدمی ندارم، اما این بییار بودن خوب است. هر کس که با من دوستی و یاری کند، برای من دوست و یار واقعی است.
هوش مصنوعی: دوستی من کار هر فردی نیست و رازهای سلطنت به هر کسی گفته نمیشود.
هوش مصنوعی: کسی که امروز یار من است، باید پردهها را کنار بزند و به من نزدیکتر شود.
هوش مصنوعی: من بدون یار خود غمگین و غمگین شدهام، ولی یار حقیقی من، اگرچه در ظاهر دور باشد، قادر است مرا به مقام رهبری و بزرگی برساند.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که وقتی صحبت از سر و زندگی به میان میآید، باید بدانیم که چه زمانی باید از عقل و تدبیر استفاده کنیم و چه زمانی باید به دل و احساسات رجوع کنیم. به عبارت دیگر، وقتی که زمان بازی و سرگرمی فرا میرسد، دیگر نباید به مسائل جدی و سخت زندگی فکر کنیم و باید به گوشهای رفته و فعالیتهای خود را به شیوهای سبک و بینقض انجام دهیم.
هوش مصنوعی: سلام بر تو، ای جانم! محبوبی که من هستم. جان برای من میدهد و جانش هم متعلق به من است.
هوش مصنوعی: در میدان زندگی، افراد با ایمان و دلباخته به عشق حضور دارند و مسئولیتهای عاشقانه بر عهده آنهاست.
هوش مصنوعی: اگر در این راه سختی یا مانعی پیش بیاید، نگران نباشید، زیرا این مسیر تا مقصد یک لحظه بیشتر نیست.
هوش مصنوعی: در این مکان، به خاطر عواطف و وعدهها، کاروان زینب را فرود آوردند.
هوش مصنوعی: این بیت به ارتباط عمیق کسانی اشاره دارد که با حقیقت و وجود خداوند پیمان بستهاند و از محدودیتها و وابستگیهای دنیوی آزاد شدهاند. آنها به معنای واقعی به سوی حقیقت رفته و از تعصبات و قیود دنیای مادی رها شدهاند.
هوش مصنوعی: هر کسی که به وعدهاش پایبند باشد و جانش را برای آن بدهد، به سراغ این عهد و پیمان بیاید، روزی خواهد رسید که وفای به عهد را مشاهده کند.
هوش مصنوعی: کسی که میگوید: «آیا شما نبودید؟» کیست که بر حرف «بله» خود ثابت و استوار بماند؟
هوش مصنوعی: ای کسانی که فقط به زبان حرف میزنید، کجا هستید و در کجا قرار دارید؟ حالا زمان آزمایش حقیقت فرا رسیده و شما باید در آن حاضر شوید.
هوش مصنوعی: اگر به بیعت خود وفادار هستید، پس به حقیقت وجود خداوند و جلوههای آن آگاهید.
هوش مصنوعی: ای سالکان راه عشق، به پایان راه خود نزدیک شدهاید. ظاهر عشق اکنون پدیدار شده است.
هوش مصنوعی: اگر شما سر و سری با او دارید، او همیشه در دسترس است و در میدان جنگ بدون کمک و یاری آماده است.
هوش مصنوعی: به جز چند زن و چند کودک کوچک، هیچ کسی برای کمک به سلطان نصیر وجود ندارد.
هوش مصنوعی: عترت حق در این بیابان، بدون راهنما و همراه هستند و احساس تنهایی و غربت میکنند.
هوش مصنوعی: از عترت و نسل حق در این بیابان خبری نیست. آیا یاوری وجود دارد که به وعدهاش وفا کند؟
هوش مصنوعی: او خواسته است که اهل بیت خودش را در این سرزمین نبرد و جدالی که پر از آتش و کین است، تنها و بیهمراه نبیند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که یار این گروه در بند عشق شود، بهترین کمک را برای او فراهم میکند.
هوش مصنوعی: این کلام به این معناست که با کمک و یاری الهی، خداوند میتواند که هم بر عالم محسوس و هم بر عالم نامحسوس سلطنت و نفوذ داشته باشد.
هوش مصنوعی: خداوند جانساز، جان را به جانداران میبخشد و این جان، روح و زندگی بخش به اهل محبت و دوستان میشود.
هوش مصنوعی: هرچند جان او از من است، اما وجود پاک من ضمانت میکند که او همیشه در امان خواهد بود.
هوش مصنوعی: اما هر کسی که جانش را برای من فدای راه من کند، بر من منت میگذارد و بر جانم تأثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: هرچند که من صدها بار به کسی دیونتم را نشان دادهام، او کسی است که جانش را از رحمت من دریافت کرده است.
هوش مصنوعی: اما من این را میپذیرم که او جانش را در راه خاندان پیامبر فدای من کرده است.
هوش مصنوعی: صوت و فریاد حق از جانب حضرت، بدون هیچ دلیل و تردیدی، اینگونه در میدان واضح و آشکار شد.
هوش مصنوعی: هر کسی که جانش را داشت، از جایش بلند شد و به دنبال این نعمت همیشهپا رفت.
هوش مصنوعی: جان موجودات به خاطر آن سر و صدا و هیاهو، به شدت تحت تأثیر قرار گرفت و به حرکت درآمد.
هوش مصنوعی: جان موجودات از آن صدا، از شروع آفرینش جهان تا پایان آن، در یک جا قرار دارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که به فکر کمک به او است، به سرعت در کنار او حاضر میشود.
هوش مصنوعی: شخصی در حال ضعف و بیماری است که نه کسی را دارد و نه کسی به کمکش میآید.
هوش مصنوعی: او به خاطر بیماری و ضعف روانیاش بیهوش شده بود، اما ندای حق به گوشش رسید و او به هوش آمد.
هوش مصنوعی: نیمجانی در بدن او وجود داشت، او هم از جانبازان اسیری بود، به این شکل او بود.
هوش مصنوعی: از آن صدا به سمت دیگر حرکت کرد و مانند آتشافروزی مجروح و آسیبدیده، حق نتوانست از جا خود بلند شود.
هوش مصنوعی: ای دوست، من به اینجا آمدهام، در حالی که هنوز بدنم ناتوان است و جانم نیمهجان مانده.
هوش مصنوعی: زندگی حقیقی آن نیست که برای تو وجود نداشته باشد؛ همچون هوای خشک که در نهر تو آب نمیریزد.
هوش مصنوعی: به سراغ تو آمدهام، با حالی نزار و خراب. غم عشق تو مثل طنابی دور گردن من پیچیده است.
هوش مصنوعی: عشق تو بر همه انسانها ضروری و واجب است. اما جدا شدن از جان و روح را چه کسی خواسته که عاشق باشد و در عوض چیزی بگیرد؟
هوش مصنوعی: به ملاقات تو آمدم، ای دوست، با تمام وجود و بیهیچ دریغی. حتی اگر سرم در آتش باشد یا گودالی از تیغ زیر پا داشته باشم، باز هم اینجا هستم.
هوش مصنوعی: چند کودک به دنبالش میدوند و هرکدام بیشتر از دیگری و در شرایطی نگران کنندهتر به وضعیت او فکر میکنند.
هوش مصنوعی: زنان خسته و ناتوان دور او جمع شدهاند و هر کدام دامن او را در دست گرفتهاند.
هوش مصنوعی: ای ناتوان و بیتاب، چرا به زودی از میان جمعی که تنها هستی دور میشویی؟
هوش مصنوعی: میگوید که از جان من دست بردارید، زیرا جانم به شدت خواهان آن محبوب است.
هوش مصنوعی: صدایش به حدی قوی و تاثیرگذار بود که حتی سنگها از جای خود کنده شدند، و به خاطر این اثرگذاری، اطرافیانش به او خدمت کردند و اطاعتش را پذیرفتند.
هوش مصنوعی: وجود ما بدون جان هیچ ارزشی ندارد، پس برای او (عشق یا محبوب) حاضریم از سرزمین و شهر خود دور شویم و در بیابانها سرگردان باشیم.
هوش مصنوعی: به سوی محبوب میروم تا جانم را فدای او کنم. دیگر جان من در این بدن به چه کاری میآید؟
هوش مصنوعی: اگر دل نگران و متأثر از او نشود، پس دیگر دل نیست؛ در واقع، دل بیاحساس و سرد مانند سنگ و گل است.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر آن است که چنانچه دل انسان به خاطر غم و اندوه سنگین شود، مانند سنگ و گل در آتش میسوزد و تمام وجودش را تحت تأثیر قرار میدهد. به عبارت دیگر، غم عمیق و پایدار میتواند به سوزش و آزار درونی منجر شود و انسان را از درون بسوزاند.
هوش مصنوعی: در دلش غم وجود دارد و به همین خاطر از محیط خاکی و مادی خودش فراتر رفته است.
هوش مصنوعی: من نه قاضی هستم که بتوانم بر گناهان مردم حکم کنم، بلکه در غم و اندوه آنها نیز از سنگ و گل کمتر نیستم.
هوش مصنوعی: کسی که برای عشق او آرزوی روح و جان دارد، در واقع بیجان است و ارزش عشق را نمیداند.
هوش مصنوعی: من که بخشی از وجودم در عشق محبوس است، جانم همچون بُرندی نیرومند و شجاع است.
هوش مصنوعی: عشق من به قدری قوی و بیپایان است که مانند زنجیری مرا به خود بسته است. نمیدانم چه زمانی قادر خواهم بود از این زنجیر آزاد شوم.
هوش مصنوعی: جان من از زنجیر عشق گلهای ندارد و تنها در پی آن است که به پیوند دلخواستهام برسم.
هوش مصنوعی: وقتی از دور شاه را دید، شمسالاجلال به خرگاه خود رفت و این منظره را مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: او reins اسب بالدار را به سمت راست چرخاند تا سر و صدا را خاموش کند و اجازه دهد که اهل نیکی و صلاح به میدان بیایند.
هوش مصنوعی: او دید که آن بیمار، بدون یار و در درد عشق، ندا میدهد که وقت رفتن فرارسیده است.
هوش مصنوعی: گفت که در یک لحظه میتواند همه چیزش را، از جان و نام و آبرو، رها کند و روحش را به خطر بیندازد.
هوش مصنوعی: اسیران در دلهای خود مانعی دارند که به آرزوهایشان نمیرسند و به همین دلیل در مورد این موضوع با یکدیگر صحبت میکنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.