گنجور

خواجه عبدالله انصاری » مناجات نامه » مناجات شمارهٔ ۲۲۵

 

چشمم همی بخواهد دیدارت

گوشم همی بخواهد گفتارت

همت بلند کردند این هر دو

هر چند نیستند سزاوارت

خواجه عبدالله انصاری
 

خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۲۳۳

 

چشمم همی بخواهد دیدارت

گوشم همی بخواهد گفتارت

همت بلند کردند این هر دو

هر چند نیستند سزاوارت

خواجه عبدالله انصاری
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۸ - جواب دادن ویس رسول شاه موبد را

 

نه هرگز ویس باشد دوستدارت

نه هرگز راستی جوید به کارت

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۱ - دیدن رامین ویس را و عاشق شدن بر وى

 

ببخشایاد بر تو کردگارت

که بس دشوار و آشفته‌ست کارت

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۳ - رفتن ویس از مرو شاهجان به کوهستان

 

نبد در هجر یک روزه قرارت

چگونه باشد اکنون روزگارت

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را

 

اگر رامین نبودی غمگسارت

نبودی نیم روز آنجا قرارت

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۶ - مویه کردن شهرو پیش موبد

 

به که شاید پرند پر نگارت

قبا و عقد و تاج و گوشوارت

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۶ - مویه کردن شهرو پیش موبد

 

شود امسال خونین جویبارت

بلا روید ز کوه و مرغزارت

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۰ - نصیحت کردن به‌گوى رامین را

 

ندانم چون بود فرجام کارت

چه نیک و بد نماید روزگارت

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۵ - عروسى کردن رامین با گل

 

به نیکی آفتاب آمد شکارت

گل خوبی شکفت اندر کنارت

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید

 

همایون باد بر تو روزگارت

همیشه کام راندن باد کارت

فخرالدین اسعد گرگانی
 

باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۷

 

نپرسی حال یار دلفکارت

که هجران چون کند با روزگارت

ته که روز و شوان در یاد مویی

هزارت عاشق با مو چه کارت

باباطاهر
 

امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۵

 

جهاندار شد صدر دین در وزارت

سپهدار شد شمس دین در امارت

ز جد و پدر یادگار اند هر دو

یکی در امارت یکی در وزارت

امیر معزی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۲

 

صدبار به بوسه آزمودم پارت

بس بوسه دریغ یافتم هر بارت

گفتم که کنون کشید خواهم بارت

با این همه هم به کار ناید کارت

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۳۰ - دَعْ نَفْسَکَ وَ تَعال

 

چون تو غافل نشینی از کارت

نبود لطف ایزدی یارت

سنایی
 
 
۱
۲
۳
۱۲