گنجور

 
۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۵
۱۶
۳۴
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

چه رها کنی به شوخی سر زلف دلربا را

که ازو بهم برآری همه وقت حلقه ها را

به دوصد ادب برآن در چو خطاست برگذشتن

حرکات نامناسب ز چه رو بود صبا را

نشود ز گرد فتنه سر کوی دوست خالی

[...]

۷ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

طاقت درد تو زین بیش ندارم یارا

چاره ای کن به نظر درد دل شیدا را

هوس روی توأم کرد پریشان احوال

زلفت انداخت مگر در دل من سودا را

هر کسی را ز لبت لذت جان حاصل شد

[...]

۶ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰

 

طبیب شهر چه نقدی میدهد ما را

که کس نیافت به حکمت علاج سودا را

ز خاک پات گرم شتر به تیغ بردارند

نهم مرو ننهم از سر این تمنا را

سهی قدان بهشت ار به سرو ما برسند

[...]

۵ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

طریق عشق میورزی رها کن دین و دنیا را

خلاص خویش میجوئی مجو ناموس و دعوا را

به نور عقل نتوان رفت راه عشق ای عاقل

زمجنون پرس اگر داری طریق حی لیلا را

زآه سینه عشاق ظلمانی شود روضه

[...]

۷ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۴

 

ز بنده خسرو فخار اجازتی می‌خواست

که در غزل ببرم نام آن دلارا را

رقیب گفت زنم مشت و بشکنم زنخش

مزن به جان تو گفتم چنین زنخ‌ها را

۲ بیت
کمال خجندی
 

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

آیینهٔ‌ خدائی رخسار توست یارا

بگذار تا ببینم در آینه خدا را

در کعبهٔ وصالت گر باشدم مقامی

از زمزم دو دیده آبی زنم صفا را

ای گل به تازه روئی بنشین در آب چشمم

[...]

۷ بیت
ناصر بخارایی
 

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

چون کعبهٔ وصل تو مقامست صفا را

در قبلهٔ خود آی، تا بپرستیم خدا را

چون غنچه کسی یافت هوای سر کویت

کاندر دل تنگش نبود راه هوا را

تو تازه بهاری و به سودای تو چون گل

[...]

۷ بیت
ناصر بخارایی
 

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

ای چشم تو بر هم زده حال دل ما را

زلف تو بر آشفته من بی سر و پا را

آن چشم سیه دل که کمان دارد از ابرو

ترکی‌ست که پیوسته زند راه خطا را

زنجیر نهد طرهٔ‌ تو آب روان را

[...]

۱۰ بیت
ناصر بخارایی
 

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

ببین به دیدهٔ ما، روی خویشتن یارا

که حکم آینه شد، آب دیده ما را

تو سرو ناز منی، سر چه می‌کشی از ناز

گذر به جانب آب روان تماشا را

مباش در غم فردا و شاد باش امروز

[...]

۷ بیت
ناصر بخارایی
 

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

نگارا، دلبرا، چابک سوارا

بتا، کافردلا، بی رحم یارا

مکن دوری، مجوی از ما جدائی

که هجرانت پریشان کرد ما را

فراق دوستان ناخوش بلائی‌ست

[...]

۹ بیت
ناصر بخارایی
 

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

خلاف عهد نکردم به حسن عهد تو یارا

خلاف عهد تو کردن مرا چه زَهره و یارا

اگر ز زلف تو دستم رسد به حلقهٔ کعبه

به آب زمزم دیده صفا دهم صفا را

هزار نکتهٔ شیرین به وعده از لب لعلت

[...]

۹ بیت
ناصر بخارایی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

تو سر بر من گران داری نگارا

نگویی از چه رو آخر خدا را

مکن بر من جفا و جور از این بیش

که طاقت طاق شد زین جور ما را

ز حد بیرون مبر کز درد مردیم

[...]

۹ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

رحمی بکن آخر به من خسته خدا را

از حد مبر آخر به دلم جور و جفا را

زین بیش نمانده‌ست مرا طاقت هجران

آخر نظری کن به من از لطف، خدا را

یک شب ز سر لطف، تو بر وعده وفا کن

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

ز دل کردی فراموشم تو یارا

مگر عادت چنین باشد شما را؟

ز شوق نقطهٔ خالت چو پرگار

چرا سرگشته می‌داری تو ما را

بترس از آه زار دردمندان

[...]

۹ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

مستغرق بحر غم عشقیم نگارا

خود حال نپرسی که چه شد غرقهٔ ما را

ای دوست به فریاد دل خستهٔ ما رس

بفرست نوایی من بی‌ برگ و نوا را

ای نور دو چشمم به غلط وعده وفا کن

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳

 

اگر آن تُرکِ شیرازی به‌‌ دست‌ آرَد دلِ ما را

به خال هِندویَش بَخشَم سَمَرقند و بُخارا را

بده ساقی مِیِ باقی که در جَنَّت نخواهی یافت

کنارِ آبِ رُکناباد و گُل‌گَشتِ مُصَلّا را

فَغان! کاین لولیانِ شوخِ شیرین‌کارِ شهرآشوب

[...]

۹ بیت
حافظ
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴

 

صبا به لُطف بگو آن غزالِ رَعنا را

که سَر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را

شِکر فُروش که عُمرَش دراز باد چرا

تَفَقُّدی نَکُنَد طوطیِ شِکرخا را؟

غرورِ حُسنت اجازَت مَگَر نداد اِی گُل

[...]

۸ بیت
حافظ
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵

 

دل می‌رود ز دستم صاحب‌دلان خدا را

دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

کشتی‌شکستگانیم ای بادِ شُرطِه برخیز

باشد که باز بینم دیدارِ آشنا را

ده‌روزه مِهرِ گردون افسانه است و افسون

[...]

۱۳ بیت
حافظ
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶

 

به مُلازِمانِ سلطان، که رساند این دعا را؟

که به شُکرِ پادشاهی، زِ نظر مَران گدا را

ز رقیبِ دیوسیرت، به خدای خود پناهم

مَگَر آن شهابِ ثاقِب مددی دهد، خدا را!

مُژِه‌یِ سیاهت اَرْ کرد به خونِ ما اشارت

[...]

۷ بیت
حافظ
 

شاه نعمت‌الله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۳

 

فیضی که به تو رسید از ما

آن رحمت حق شناس ما را

تو نیز رسان به دوستانت

اسرار معانیش خدا را

۲ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 
 
۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۵
۱۶
۳۴
 
تعداد کل نتایج: ۶۷۱