گنجور

 
ناصر بخارایی

چون کعبهٔ وصل تو مقامست صفا را

در قبلهٔ خود آی، تا بپرستیم خدا را

چون غنچه کسی یافت هوای سر کویت

کاندر دل تنگش نبود راه هوا را

تو تازه بهاری و به سودای تو چون گل

ما زر به در آورده ز دل تازه بها را

با مشک خطا نسبت زلف تو خطا رفت

خط در کشم از خط تو این خط خطا را

بی مطرب و ساقی نشود مجلس ما گرم

از بلبل و گل یافت چمن برگ و نوا را

مستظهرم از بلبل خوش نغمه که در فقر

بی صوت و مغنی نتوان یافت غنا را

ناصر به نظر آب روان دارد و هرگز

نگرفت کناری چو قد سرو تو ما را