ز دل کردی فراموشم تو یارا
مگر عادت چنین باشد شما را؟
ز شوق نقطهٔ خالت چو پرگار
چرا سرگشته میداری تو ما را
بترس از آه زار دردمندان
که تأثیری بود بی شک دعا را
طبیب من تویی رنجور عشقم
به جان و دل همی جویم دوا را
به درد دل گرفتارم ولیکن
به درمان میدهی ما را مدارا
بگو کی غم خورد سلطان حسنش؟
به لب گر جان رسد هر دم گدا را
ندارد مهربانی آن ستمگر
مگر دارد دلی از سنگ خارا؟
اگر در راه عشقش خاک گردم
بگو آخر چه نقصان کیمیا را؟
جهان پیشم ندارد اعتباری
که با کس کی به سر برد او وفا را؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از یاری خود که او را فراموش کرده، گلایه میکند و از شوق و محبتش میگوید. او به درد و رنج خود اشاره کرده و از معشوقش میخواهد که به او توجه کند و درمانی براش بیابد. همچنین، به تنهایی و غمهایش و بیمهری دیگران اشاره میکند و میگوید که هیچ ارزش و اعتباری در این دنیا برایش باقی نمانده است. در نهایت، شاعر به قدرت عشق و تأثیر آن بر زندگیاش تأکید میکند.
هوش مصنوعی: آیا تو به راحتی میتوانی مرا فراموش کنی، یا این برای تو عادی شده است؟
هوش مصنوعی: از شوق و علاقه به خال تو، چرا مثل پرگاری سرگردان و حیران ما را نگهداشتهای؟
هوش مصنوعی: از ناله و آه کسانی که در درد و رنج هستند بترس، زیرا این نالهها تأثیر مستقیمی بر دعا و درخواستهای ما دارند.
هوش مصنوعی: ای طبیب من، من که عاشق و بیمار عشق تو هستم، به جان و دل به دنبال درمانی برای دردهایم میگردم.
هوش مصنوعی: من در غم و دردهای خود به شدت گرفتارم، اما تو با مهربانی و صبوری به ما کمک میکنی تا از این مشکلات عبور کنیم.
هوش مصنوعی: بگو چه کسی نگران حال سلطان حسنش است؟ آیا هر لحظه که جان به لبش میرسد، نیازمند کمک یک گدا است؟
هوش مصنوعی: مهربانی از آن ستمگر برنمیآید، مگر اینکه دلش سخت و غیرقابل نفوذ باشد.
هوش مصنوعی: اگر در مسیر عشقش به خاک و خاکستر تبدیل شوم، پس بگو که چه چیزی از کیمیا کم خواهد شد؟
هوش مصنوعی: این جهان برای من ارزش زیادی ندارد، چون هیچکس در زندگیاش به وفاداری و صداقت نمیرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به حق نالم ز هجر دوست زارا
سحرگاهان چو بر گلبن هَزارا
قضا گر داد من نستاند از تو
ز سوز دل بسوزانم قضا را
چو عارض برفروزی میبسوزد
[...]
خداوندا بگردانی بلا را
ز آفتها نگه داری تو ما را
سپاس و آفرین آن پادشا را
که گیتی را پدید آورد و ما را
سر و سرهنگْ میدان وفا را
سپهسالار و سر خیلْ انبیا را
نصیبی ده ز گنج خود گدا را
نوائی ده بلطفت بی نوارا
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.