خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸
ای از پی آشوب ما از رخ نقاب انداخته
لعل تو سنگ سرزنش بر آفتاب انداخته
مه با خیال روی تو، گمگشته اندر کوی تو
شب با جمال موی تو، مشکین حجاب انداخته
ای عاقلان را بارها بر لب زده مسمارها
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هشتم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل
بر رخ چون مه نقاب انداخته
آتشی در آفتاب انداخته
ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۹
آمد آن سرو سهی بر رخ نقاب انداخته
سایه شعر سیه بر آفتاب انداخته
بر کشیده لاله گلبوی را نیل صبوح
سنبل سیراب را در پیچ و تاب انداخته
عارضش غرق عرق از می ولی با رنگ و بوی
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸۶
نور رویش پرتوی بر ماهتاب انداخته
جعد زلفش سایبان بر آفتاب انداخته
سنبل زلفش پریشان کرده بر رخسار گل
بلبل شوریده را در پیچ و تاب انداخته
ساقی سرمست ما رندانه جام می به دست
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷
باز آمد آن خورشید جان در رخ نقاب انداخته
وز عنبر تر برقعی بر آفتاب انداخته
شیرین لب جان پرورش بشکسته بازار شکر
سودای چشمش مستی ای اندر شراب انداخته
ای سنبلت روز مرا از چهره چون شب ساخته
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۵
ای ز سنبل خط تو برگل نقاب انداخته
زلف شبرنگت بر اوج مه طناب انداخته
جعدتر داری به رخ یا راقم خط لبت
شسته مشکین لیقه و بر آفتاب انداخته
از لبت دل در خیال آب حیوان تشنه ایست
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۶
شاهد گل باز زنگاری نقاب انداخته
بلبل دلداده را در اضطراب انداخته
نرگس و لاله به روی سبزه پنداری به خواب
مستی افتاده ز کف جام شراب انداخته
چادر کافوری خود را شکوفه شست و شوی
[...]
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۸
بر رخت گل گل که تأثیر شراب انداخته
هست برگی چند گل بر روی آب انداخته
کرده مهد از لاله و گل نرگس رعنای تو
زیر مشکین سایه بان خود را به خواب انداخته
نیست آن غنچه فراز شاخ در بستان که گل
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۵
چشم او می خورده و خود را خراب انداخته
تا نبیند سوی من، خود را بخواب انداخته
چیست دانی پردهای غنچه بر رخسار گل؟
جلوه حسن تو او را در حجاب انداخته
چون نگردد عمر من کوته؟ که آن زلف دراز
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۰۸
در محیطیکز فلک طرح حباب انداخته
کشتی ما را تحیر در سراب انداخته
با دو عالم شوق بال بسملی آسودهایم
عشق بر چندین تپش از ما نقاب انداخته
بر شکست شیشهٔ دلهای ما رحمی نداشت
[...]
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۹
عکس رخ آن ماه در جام شراب انداخته
کرده نیکوئی ولیکن اندر آب انداخته
چهره را افروخته است از تاب می چون آتشی
اتشی از غم به جان شیخ وشاب انداخته
جوشن طوس است یا پرچین کمند اشکبوس
[...]
افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵
یار ما، برماه از عنبر نقاب انداخته
ماه ما، سنبل به روی آفتاب انداخته
گر جهان در جام جم پیدا، مهم از لعل لب،
یک جهان یاقوت، در جام شراب انداخته
از لب چون سلسبیلش سوخت جانم، ای عجب
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۱۱۴ - برگ گل
تا به رخ آن سیمتن رنگین نقاب انداخته
سایه ای از برگ گل، بر آفتاب انداخته
تا گشوده از سر زلفین پرتابش گره
عاشقان را سر به سر، در پیچ و تاب انداخته
مردم چشمم ز هجر خال هندوی لبش
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۸
باد نوروزی ز روی گل نقاب انداخته
زلف سنبل را همی در پیچ و تاب انداخته
در رکاب فرودین بر رغم اسفندار مذ
خون سرما را همی اندر رکاب انداخته
سایه سرو جوان بر طرف باغ و جویبار
[...]