تا به رخ آن سیمتن رنگین نقاب انداخته
سایه ای از برگ گل، بر آفتاب انداخته
تا گشوده از سر زلفین پرتابش گره
عاشقان را سر به سر، در پیچ و تاب انداخته
مردم چشمم ز هجر خال هندوی لبش
همچو زنگی بچه ای خود را در آب انداخته
پای از سر باز نشناسم یاران همتی
این چه افیونی است ساقی در شراب انداخته
زان شراب آتشین کافکنده در جام چو لب
آتشی گویا به جان شیخ و شاب انداخته
خال بر رخساره اش دانی چرا باشد سیاه؟
بسکه خود را در میان آفتاب انداخته
خوف «ترکی» ز آفتاب گرم روز محشر است
خویش را در زیر ظل بوتراب انداخته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جاذبه معشوق اشاره میکند که با نقاب رنگینش و سایه برگ گل، آفتاب را تحت تأثیر قرار میدهد. او از زلف معشوق میگوید که عاشقان را در پیچ و تاب میاندازد. شاعر همچنین به درد و غم از دست دادن عشق اشاره میکند و احساسات خود را با تصاویری چون زنگی بچهای که در آب میافتد، بیان میکند. او به تاثیر شراب و افیون ساقی که بر یاران میزند، اشاره دارد و از حرارت شراب آتشین و تأثیر آن بر روح و جان سخن میگوید. در نهایت، شاعر به سیاهی خال معشوق و ترس از روز قیامت اشاره میکند و حالتی از ناامیدی و غم را منتقل میکند.
هوش مصنوعی: تا به چهره آن کسی که موهایش مانند سیم میدرخشد، نقابی رنگین قرار داده و سایهای از گل بر نور خورشید انداخته شده است.
هوش مصنوعی: تا وقتی که از میان گیسوانش، موی خود را رها میکند و گرههای عشق را به هم میپیچد و آنها را در دنیای عشق درگیر میکند.
هوش مصنوعی: چشم من به خاطر دوری از لب خالدارش مثل بچهای است که زنگی، خود را در آب انداخته و بیتابی میکند.
هوش مصنوعی: من از سر با پای خود فاصله نمیگیرم، دوستانی دارم که ارادهای قوی دارند. این چه نوع خوشگذرانی و فریبی است که ساقی در شراب به ما داده است؟
هوش مصنوعی: شراب آتشینی که در جام ریخته شده، به مانند لبهایی در آتش، جان شیخ و جوان را به شدت تحت تاثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: زیبایی او را با دلیلی سیاه توصیف کردهاند: چونکه او خود را خیلی در برابر نور خورشید قرار داده است.
هوش مصنوعی: ترس از روز قیامت و گرمای آن، او را وادار کرده که خود را در سایهی خاک پنهان کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آمد آن سرو سهی بر رخ نقاب انداخته
سایه شعر سیه بر آفتاب انداخته
بر کشیده لاله گلبوی را نیل صبوح
سنبل سیراب را در پیچ و تاب انداخته
عارضش غرق عرق از می ولی با رنگ و بوی
[...]
نور رویش پرتوی بر ماهتاب انداخته
جعد زلفش سایبان بر آفتاب انداخته
سنبل زلفش پریشان کرده بر رخسار گل
بلبل شوریده را در پیچ و تاب انداخته
ساقی سرمست ما رندانه جام می به دست
[...]
ای ز سنبل خط تو برگل نقاب انداخته
زلف شبرنگت بر اوج مه طناب انداخته
جعدتر داری به رخ یا راقم خط لبت
شسته مشکین لیقه و بر آفتاب انداخته
از لبت دل در خیال آب حیوان تشنه ایست
[...]
چشم او می خورده و خود را خراب انداخته
تا نبیند سوی من، خود را بخواب انداخته
چیست دانی پردهای غنچه بر رخسار گل؟
جلوه حسن تو او را در حجاب انداخته
چون نگردد عمر من کوته؟ که آن زلف دراز
[...]
در محیطیکز فلک طرح حباب انداخته
کشتی ما را تحیر در سراب انداخته
با دو عالم شوق بال بسملی آسودهایم
عشق بر چندین تپش از ما نقاب انداخته
بر شکست شیشهٔ دلهای ما رحمی نداشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.