گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

نور رویش پرتوی بر ماهتاب انداخته

جعد زلفش سایبان بر آفتاب انداخته

سنبل زلفش پریشان کرده بر رخسار گل

بلبل شوریده را در پیچ و تاب انداخته

ساقی سرمست ما رندانه جام می به دست

آمده در بزم ما از رخ نقاب انداخته

لاابالی وار با رندان نشسته روز و شب

از رقیب ایمن سپر بر روی آب انداخته

بر کشیده تیر عشق و عاشقان خویش را

بر سر کوی محبت بی حساب انداخته

آتشی انداخته در جان شمع از عشق خود

عقل را پروانه وش در اضطراب انداخته

وعدهٔ دیدار داده عاشقان خویش را

ذوق و وجدی در وجود شیخ و شاب انداخته

زاهد و مفتی به عشق جرعه ای از جام او

آن یکی سجاده و این یک کتاب انداخته

نعمت الله را حریف مجلس خود ساخته

جام وحدت داده و مست و خراب انداخته

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ابن یمین

آمد آن سرو سهی بر رخ نقاب انداخته

سایه شعر سیه بر آفتاب انداخته

بر کشیده لاله گلبوی را نیل صبوح

سنبل سیراب را در پیچ و تاب انداخته

عارضش غرق عرق از می ولی با رنگ و بوی

[...]

جامی

ای ز سنبل خط تو برگل نقاب انداخته

زلف شبرنگت بر اوج مه طناب انداخته

جعدتر داری به رخ یا راقم خط لبت

شسته مشکین لیقه و بر آفتاب انداخته

از لبت دل در خیال آب حیوان تشنه ایست

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
هلالی جغتایی

چشم او می خورده و خود را خراب انداخته

تا نبیند سوی من، خود را بخواب انداخته

چیست دانی پردهای غنچه بر رخسار گل؟

جلوه حسن تو او را در حجاب انداخته

چون نگردد عمر من کوته؟ که آن زلف دراز

[...]

بیدل دهلوی

در محیطی‌کز فلک طرح حباب انداخته

کشتی ما را تحیر در سراب انداخته

با دو عالم شوق بال بسملی آسوده‌ایم

عشق بر چندین تپش از ما نقاب انداخته

بر شکست شیشهٔ دلهای ما رحمی نداشت

[...]

بلند اقبال

عکس رخ آن ماه در جام شراب انداخته

کرده نیکوئی ولیکن اندر آب انداخته

چهره را افروخته است از تاب می چون آتشی

اتشی از غم به جان شیخ وشاب انداخته

جوشن طوس است یا پرچین کمند اشکبوس

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه