ای از پی آشوب ما از رخ نقاب انداخته
لعل تو سنگ سرزنش بر آفتاب انداخته
مه با خیال روی تو، گمگشته اندر کوی تو
شب با جمال موی تو، مشکین حجاب انداخته
ای عاقلان را بارها بر لب زده مسمارها
وی خستگان را خارها در جای خواب انداخته
ای کرده غارت منزلم آتش زده آب و گلم
زلف تو در حلق دلم مشکین طناب انداخته
زان نرگس جادو نسب جان مرا بگرفته تب
خواب مرا هم نیم شب بسته به آب انداخته
دل بر خسی بگماشتی کز خاک ره برداشتی
خاکی دلم بگذاشتی در خون ناب انداخته
چون چنگ خود نوحهکنان مانند دف بر رخ زنان
وز نای حلق افغانکنان بانگ رباب انداخته
ز آسیب دست دلبرش نیلی شده سیمین برش
سیارها نیلوفرش بر آفتاب انداخته
ای خوش به تو ایام ما بر دفتر تو نام ما
مدح تو اندر کام ما ذوق شراب انداخته
خاقانی دلسوخته با جور توست آموخته
در دل عنا افروخته، جان در عذاب انداخته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز آمد آن خورشید جان در رخ نقاب انداخته
وز عنبر تر برقعی بر آفتاب انداخته
شیرین لب جان پرورش بشکسته بازار شکر
سودای چشمش مستی ای اندر شراب انداخته
ای سنبلت روز مرا از چهره چون شب ساخته
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.