آمد آن سرو سهی بر رخ نقاب انداخته
سایه شعر سیه بر آفتاب انداخته
بر کشیده لاله گلبوی را نیل صبوح
سنبل سیراب را در پیچ و تاب انداخته
عارضش غرق عرق از می ولی با رنگ و بوی
بود گوئی سیب سرخ اندر گلاب انداخته
تار باید دل ز هشیاران و پنداری که هست
نرگس مست ترا در نیم خواب انداخته
کرده چوگان از کمند زلف مشک افشان خویش
گوی دلها را زغم در اضطراب انداخته
در هوای آتش رخسار چون گلنار تو
من چو نیلوفر سپر بر روی آب انداخته
از هوای خاک پایش آب چشم پر نمم
آتش اندوه را در التهاب انداخته
در دل ابن یمین مهر رخ چون ماه تو
گنج آبادست در کنج خراب انداخته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نور رویش پرتوی بر ماهتاب انداخته
جعد زلفش سایبان بر آفتاب انداخته
سنبل زلفش پریشان کرده بر رخسار گل
بلبل شوریده را در پیچ و تاب انداخته
ساقی سرمست ما رندانه جام می به دست
[...]
ای ز سنبل خط تو برگل نقاب انداخته
زلف شبرنگت بر اوج مه طناب انداخته
جعدتر داری به رخ یا راقم خط لبت
شسته مشکین لیقه و بر آفتاب انداخته
از لبت دل در خیال آب حیوان تشنه ایست
[...]
چشم او می خورده و خود را خراب انداخته
تا نبیند سوی من، خود را بخواب انداخته
چیست دانی پردهای غنچه بر رخسار گل؟
جلوه حسن تو او را در حجاب انداخته
چون نگردد عمر من کوته؟ که آن زلف دراز
[...]
در محیطیکز فلک طرح حباب انداخته
کشتی ما را تحیر در سراب انداخته
با دو عالم شوق بال بسملی آسودهایم
عشق بر چندین تپش از ما نقاب انداخته
بر شکست شیشهٔ دلهای ما رحمی نداشت
[...]
عکس رخ آن ماه در جام شراب انداخته
کرده نیکوئی ولیکن اندر آب انداخته
چهره را افروخته است از تاب می چون آتشی
اتشی از غم به جان شیخ وشاب انداخته
جوشن طوس است یا پرچین کمند اشکبوس
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.