وفایی مهابادی » دیوان فارسی » مسمطات » شمارهٔ ۴
.....................
....................
ای تطاول بین که از دست شب یلدا کشم
ای امید ناامیدان، ای پناه بی کسان
نا امید و بی کسم دست من و دامان تو
[...]
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » مسمط در نعت صدیقه کبری فاطمه زهرا سلام الله علیها
برخاست به آیین کهن مرغ شبآویز
ای ترک ختاخیز به طبع طرب انگیز
بر بند طرب را زین بر توسن شبدیز
کن جام جم از گوهر می مخزن پرویز
ای خط تو پاکیزهتر از سبزهٔ نوخیز
[...]
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » در منقبت و مدح حضرت خاتم النبیین و سید المرسلین صلی الله علیه و آله و سلم
نیم شب از بام دل اول و بانگ خروس
از گلوی مرغ عشق زد ملک العرش کوس
کرد بعرش وجود خسرو وحدت جلوس
غیبت شمس سما از فلک آبنوس
گشت سوید ای دل مطلع شمس الشموس
[...]
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » مسمط بهاریه در نعت حضرت حجه عصر عجل الله تعالی فرجه
شد وقت آنکه باز بانوار یاسمین
پهلو بفر سینه سینا زند زمین
چون وادی طوی شد بستان و کرد هین
موسی گل برون ید بیضا ز آستین
گل را بماء قبطی ممزوج کرد طین
[...]
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » مسمط بهاریه در نعت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه فرماید
از شاخ سرو و مرغ سحرخیز زد صفیر
برخیز من غلام تو ای ترک بینظیر
سلطان سرخ گل زد زنگارگون سریر
ای لاله تو رهزن و مشک تو دستگیر
با گونه چو لاله بیاور شراب پیر
[...]
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » مسمط در منقبت حضرت شاه اولیا علی مرتضی روحی و ارواحنا فداه
بریز ماه من ای آفتاب آفاقی
ز خط جام جم دل شراب اشراقی
بیار ساقی ای فیض اقدست ساقی
از آن رحیق که بخشد به زهر تریاقی
مرا که فانی عشقم ز باده باقی
[...]
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » در مدح رکن الدوله والی خراسان
صبح عیان گشت باز خلق به خواب اندرون
سر ز خمار شراب برده به جیب سکون
مرغ صراحی ز حلق در دل بط ریخت خون
از دل بط خون مرغ باید خوردن کنون
قومو اضاق المجال یا ایها النائمون
[...]
حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » سایر اشعار » شمارهٔ ۴ - مسمط در میلاد با سعادت امام زمان علیه السلام
شد صبح وصل روشن یا ایهاالنائمون
قومو وقت الصباح یا معشرالمؤمنون
باده فراز آورید فانکم قادرون
عیان شد از جیب غیب ماکانو یوعدون
منعم مطلب رسید لعلکم تشکرون
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱
برخیز شتربانا بربند کجاوه
کز چرخ همی گشت عیان رایت کاوه
در شاخ شجر برخاست آوای چکاوه
وز طول سفر حسرت من گشت علاوه
بگذر به شتاب اندر، از رود سماوه
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲
سال نهمین است که این ملت بیدار
با خون خود آمد به حق خویش خریدار
شد نور عدالت ز پس پرده پدیدار
پوشید به تن خلعت نو سرو و سپیدار
زد شاهد مشروطه صلا از پی دیدار
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳
قدم گذار به دیوان عالی و بشناس
که کیست آنکه به کرسی نشسته چون نسناس
بگرد وی بنگر چند تن خدا نشناس
مگو که چرخ عجب مهره ای فکنده بطاس
که چرخ سفله بسی خوارها نموده عزیز
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴ - تضمین غزل زمان آقای سفیرالعارفین در مدح جلال الدین محمد مجدالاشراف
چو دلها را بتان کاشانه کردند
در اشگ از بصرها دانه کردند
سر زلف پریشان شانه کردند
زمان را در جهان افسانه کردند
مکان او را در این ویرانه کردند
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۵ - ترجمه اشعار ایل بیگی مرحوم جانشین تیمور
آرم از قول بزرگان مه برون از زیر ابر
طاعت عالم کنم تا بشکنم بازار جبر
گرم گردم در تماشای پلنگ و شیر و ببر
منع نتوانم نمود از مردم بی تاب و صبر
اینچنین بود است و خواهد شد چنین ای دوستان
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۴۹ - مسمط راز تیموری
بشنو ای فرزند تا ازین دفتر
خوانمت از بر راز تیموری
یک گروهی را بینم اندر سر
جقه عدل است تاج منصوری
حرفشان باشد سکه اندر زر
[...]
غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مسمط مربع
ز شوق آن روی با طراوت
نهاده بر کف سر ارادت
اگر برانی زهی شقاوت
وگر بخوانی زهی سعادت
بدرد عشق تو دردمندم
[...]
ملکالشعرا بهار » مسمطات » خمریه
انگور شد آبستن هان ای بچهٔ حور
برخیز و به گهواره فکن بچهٔ انگور
چندانش مهل کز دم دی گردد رنجور
کامد دی و افسرد دم ماه و دم هور
برکرد سیه ابر، سر ازکوه نشابور
[...]
ملکالشعرا بهار » مسمطات » شکوه
زال زمستان گریخت از دم بهمن
آمد اسفند مه به فر تهمتن
خور بهفلک تافت همچو رای پشوتن
آتش زردشت دی فسرد به گلشن
سبزه چو گشتاسب خیمه زد به گلستان
[...]
ملکالشعرا بهار » مسمطات » در مدح امیرمؤمنان (ع)
ای نگار روحانی، خیز و پرده بالا زن
در سوادق لاهوت کوس لا و الا زن
در ترانهٔ معنی دم ز سر مولا زن
وانگه از غدیر خم بادهٔ تولا زن
تا ز خود شوی بیرون زین شراب روحانی
[...]
ملکالشعرا بهار » مسمطات » پند سعدی
پادشاها ز ستبداد چه داری مقصود
که از این کار جز ادبار نگردد مشهود
جودکن در ره مشروطه که گردی مسجود
«شرف مرد به جود است و کرامت به سجود»
«هر که این هر دو ندارد عدمش به ز وجود»
[...]
ملکالشعرا بهار » مسمطات » فتح تهران
مژده که آمد برون خاطر ما ز انتظار
مژدهٔ فتحالفتوح داد به ما کردگار
حق در رحمت گشود بر دل امیدوار
فتح به ما شد قرین، بخت به ما گشت یار
ناصر ملت نمود فتحی بس نامدار
[...]