اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - مدح سلطان ارسلان طغرل
ای کمین گاه فلک ابروی تو
آبروی آفتاب از روی تو
جای جانها گوشه شب پوش تو
دام دلها حلقه گیسوی تو
رنگکی دارد بهشت آباد و باغ
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - مدح سلطان مظفرالدین قزل ارسلان
ای بنده ی لب تو لب آبدار می
گلگونه کرد عکس رخت برعذار می
تخت هوس نهاده رخت بربساط گل
رخت خرد فکنده لبت در جوار می
چون صبح جامه چاک زده غنچه حباب
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - مدح
ای پایه شرف ز فلک بر گذاشته
مدح تو را زمانه بدل برنگاشته
هر روز شاه شرق براین چتر آبگون
در ظل رایت تو علم برفراشته
مثال تو یک خلف پدر و مادر وجود
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - مدح فخرالدین عربشاه پادشاه کهستان
ای بخوبی پای بوس عارضت ماه آمده
دست نقص از دامن حسن تو کوتاه آمده
تیر چرخ از ترکش جزع تو یک بیلک شده
لطف جان از خرمن لعل تو یک کاه آمده
دلبربائیهای زلفت را چه دانم گفت لیک
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - تأسف از درگذشت صدر اجل و سپردن سه پسر او بهاءالدین- جمال الدین- حسام الدین به سلطان الب ارسلان غازی
سری کجاست که تیغ اجل بدو نرسید
تنی که راست؟ که حکم ازل بدو نرسید
خزانه ایست خلل یافته، سرای حدوث
قدم سراست، که هرگز خلل بدو نرسید
حدوث، صاحب حکم دو مملکت نشود
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶
ای دل بیرحم تو را، مایهٔ شادی غم ما
این چه بلا بود قضا، من ز کجا تو ز کجا
تا که ز من جور و جفا، شرم نداری ز خدا
اینت بلائی که توئی، یارب زنهار تورا
یا رب زنهار ز تو سخت بلائی که توئی
[...]
کمالالدین اسماعیل » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - فی نعت سیدالمرسلین و خاتمالنبیین محمدالمصطفی (ص)
ای جز به احترام خدایت نبرده نام
وی سلک انبیا ز وجود تو با نظام
در دست عقل، نور مساعی تو چراغ
بر کام نفس، حکم مناهی تو لگام
از آتش سنان تو یک شعله نور صبح
[...]
کمالالدین اسماعیل » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - و قال ایضا یمدحه
تا همی بر گل نگارم خطّ مشکین آورد
مرکب صبر مرا هر لحظه در زین آورد
چرخ از کفّ الخضیب انگشت حیرت هر زمان
پیش آن رخسارزی دندان پروین آورد
شاه را عرصۀ عشق رخ او عقل را
[...]
کمالالدین اسماعیل » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - وله ایضا یمدحه
ای برخ روشن و زلف سیاه
کرده شب و روز جهانی تباه
سلسلۀ زلف تو بر پای باد
آینۀ حسن تو در دست ماه
صورت جان روی نماید مرا
[...]
کمالالدین اسماعیل » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - و قال ایضا یمدحه
رفت آنکه روز ما ز ستم تیره رنگ بود
واندوه را بنزد دل ما درنگ بود
وان شد که گفتی از در و دیوار روزگار
خورشید تیغ آخته با ما بجنگ بود
وان عهد شد که چون گل رعنا بخون دل
[...]
کمالالدین اسماعیل » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - و قال ایضاً یمدح الصّدر رکن الدّین صاعد
ای برده آتش رخ تو آب کارگل
بر باده داده عارض تو روزگار گل
با چهرۀ تو زحمت باغ است گل ، از آن
برچین نهاد زخار همه رهگذر گل
خونین شدست سربسر اندام نازکش
[...]
کمالالدین اسماعیل » ترکیبات » شمارهٔ ۷ - و قال ایضاً یمدحه
تا زلف مشکبار به رخ برفکندهای
سوزی ز رشک در دل مجمر فکندهای
در گردنم فکن، که کمندیست عنبرین
آن گیسوی دراز که در برفکندهای
چون غنچه تا قبای نکویی ببستهای
[...]
کمالالدین اسماعیل » ترکیبات » شمارهٔ ۸ - وله ایضا یمدحه و یصف الرّیاحین
زهی با چهره ات گلبار گلزار
رخت گلگونۀ رخسار گلزار
شکسته تاب زلفت پای سنبل
نهاده دست حسنت خار گلزار
مگر در گلستان بگذشته یی دوش
[...]
کمالالدین اسماعیل » ترکیبات » شمارهٔ ۹ - وله یمدح المولی عضد الملّة والدّین عماد الاسلام والمسلمین حسن بن عبد الصمد الخجندی
چون مشک زلف بر گل رخسار بشکند
پشت بهارو رونق گلزار بشکند
بر آتش ستم جگرم زان کباب کرد
تا آرزوی نرگس بیمار بشکند
گفتم دلم شکسته شد از غم بطنز گفت
[...]
کمالالدین اسماعیل » ترکیبات » شمارهٔ ۱۰ - در مدح نظام الدّین محمّد
جانا به سحر چشم جهانی ببستهای
زین حلقههای زلف که بر هم شکستهای
آخر چه فتنهای؟ که ز عشق تو در جهان
برخاست رستخیز و تو فارغ نشستهای
حقّا که در مشهّرۀ لعل فستقی
[...]
کمالالدین اسماعیل » ترکیبات » شمارهٔ ۱۱ - فی المرائی من کلامه و له فی مرثیه الصّدر الشّهید رکن الدّین صاعد قدس الله روحه العزیز
کو خروش و شغب و ناله، چراخاموشید؟
خواجه راحال برین حال و شما باهوشید
عصمت آواره شد و امن چو راحت بگریخت
عافیت رخت برون برد و شماخاموشید
گربدانید حقیقت که چه کار افتادست
[...]
کمالالدین اسماعیل » ترکیبات » شمارهٔ ۱۲ - و قال ایضاً فی مرثیة الصّدر السّعید جلال الاسلام طاب مثواه
دل بر احوال روزگار منه
رنج بر خود باختیار منه
گل مقصود نشکفد زین خار
خویشتن را تو خیره خار منه
دشمن تست نفس امّا ره
[...]
کمالالدین اسماعیل » ترکیبات » شمارهٔ ۱۳ - وله ایضاً فی مرثیة المولی صدرالدّین عمر الخجندی رحمه الله
خیزید تا غریو بعیّوق بر کشیم
فریاد دردناک ز سوز جگر کشیم
از دیده آب گرم فشانیم همچو شمع
وز سینه باد سرد چو وقت سحر کشیم
این اشک گرم رو را سر در جهان نهیم
[...]
کمالالدین اسماعیل » ترکیبات » شمارهٔ ۱۴ - و قال ایضاً یرثی الصّدر السّعید رکن الدّین مسعود
بر هیچ آدمی اجل ابقا نمی کند
سلطان مرگ هیچ محابا نمی کند
عامست حکم میراجل بر جهانیان
این حکم بر من و تو بتنها نمی کند
غارت گر حوادث در خانۀ وجود
[...]
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۱۰ - وله ایضا
زهی یار من نیست همتاش و الله
گرش دوست دارم بود جاش والله
ز صد ملک به سوز و سوداش حقا
ز صد صلح به خشم و صفراش والله
برای تری لفظ و الفاظ خوبش
[...]