زهی با چهره ات گلبار گلزار
رخت گلگونۀ رخسار گلزار
شکسته تاب زلفت پای سنبل
نهاده دست حسنت خار گلزار
مگر در گلستان بگذشته یی دوش
که می خندد در و دیوار گلزار
چو عهدت سست بدزین پیش و اکنون
چو خشمت تیز شد بازار گلزار
صبا کو با تن بیمار هر دم
بجان کوشید در تیمار گلزار
چو بوی زلف و رنگ عارضت دید
بیک ره سست شد در کار گلزار
خراب آباد بد، گر لطف خواجه
نگشتی چون صبا معمار گلزار
نگار سرو قد دیدی بآیین
نگه کن قدّ آن سرو نگارین
قبای لطف بر بالای سروست
ولی بی تو که را پروای سروست؟
اگر در چشم آیی جای آن هست
که اندر جویباران جای سروست
ببالای تو ماند راستی را
دلم را زین سبب سودای سروست
چو سرو آزاد کرد قامت تست
چرا گویم قدت همتای سروست؟
مگر شادی قدّت خورد نرگس
که مست افتاده اندر پای سروست
همه پشت زمین روی شکوفه ست
همه زیر فلک بالای سروست
چو رای خواجه میلش زی بلند یست
از ان طبعم چنین جویای سروست
چنار از جان هوا خواه بهارست
ز بس کش دست نعمت بر چناراست
ز زلفت بس که می ریزد بنفشه
ز گلبرگت همی خیزد بنفشه
جهان شد چون دهانت تنگ بروی
که در لعل تو آویزد بنفشه
غذای نرگس بیمارت اینست
که با شکّر بر آمیزد بنفشه
چه جادوییست چشم ناتوانت؟
که از آتش برانگیزد بنفشه
ز رویت سر چرا برتافت زلفت؟
مگر کز لاله پرهیزد بنفشه
فرو می پیچد از دست خطت پای
که از گلزار بگریزد بنفشه
سر زلف چو نوک کلک خواجه ست
که بر کافور می ریزد بنفشه
بآتش غنچه زان پیکان در آکند
که نیلوفر سپر بر آب افکند
دهد مردم لب خندان غنچه
نشانی از دل ویران غنچه
درآمد تازه روی و قرطه بگشاد
زهی! صد آفرین بر جان غنچه
هم اکنون باد نوروزی بیک دم
همه پیدا کنم پنهان غنچه
مگر لاله دهان زان بازکردست
که گیرد در دهان پستان غنچه
بدین ده دانۀ گاورس کافکند
صبا اندرین انبان غنچه
بخون دل فراهم کرد صد برگ
که بلبل می رسد مهمان غنچه
چو سوفار از نسیم لطف خواجه
لبالب خنده شد پیکان غنچه
صبا چون من ز عشق روی دلدار
گهی دیوانه باشد گاه بیمار
زهی نقش رخت بر گلشن گل
گرفته سنبلت پیرامن گل
ز رعنایی ترا عاری نباشد
که تر نیکوتر آید دامن گل
بناز و لابۀ ما هر دو ماند
خروش بلبل و خندیدن گل
مگر با خار سرتیزاندر آویخت؟
کزینسان پاره شد پیراهن گل
خط سبزت توان برخواندن از دور
بشبگیر از چراغ روشن گل
زرشک روی تو وز آه سردم
بیفسردست خون اندر تن گل
ز شرم تست یا از خشم خواجه
که آتش بردمید از خرمن گل
همه یا رنگ رز یا بو فروشند
که زیر سر و تنها باده نوشند
خوشا بوقت سحر آواز بلبل
خوشا بر شاخ گل پرواز بلبل
چمن بس با نوا جاییست کآنجا
همه برگ گلست و ساز بلبل
نمیشاید تحمّل کردن انصاف
بدلتنگیّ غنچه ناز بلبل
نوای چنگ و بانگ عاشقانست
بهر شام و سحر دمساز بلبل
صبا برسوسن و گل جامه بدرید
از آن شد آشکارا راز بلبل
خوشست این گنبد گل خاصه وقتی
که پیچد اندرو آواز بلبل
رسیل بلبلم در مدح خواجه
تو طوطی دیده یی انباز بلبل؟
جهان در بزم نوروزی نشسته ست
بیاد خواجه جام لاله در دست
گرافتد عکس رایش در شکوفه
بتابد همچنان اختر شکوفه
و گر درسایۀ دستش کند جای
چو گل زرّین شود یکسر شکوفه
همی زاید چو رای روشن او
بطفلی پیر از مادر شکوفه
درخت خشک از وجودش خورد آب
کند درحال سیم و زر شکوفه
ز جود دست او روزی چونرگس
ز زر بر سر نهاد افسر شکوفه
صبا از خاک پایش شمّه یی داشت
دروم زان ریختش بر سر شکوفه
درم بخشید و سر سبزی بدل یافت
چو دست صدر دین پرور شکوفه
همایون رکن دین ، مسعود ساعد
که دین را زو ممهّد شد قواعد
زعدلش گر کند دستور نرگس
نیاید در چمن مخمور نرگس
نهد گردن بخاک پایش ارچه
بتاج زر بود مغرور نرگس
بجای مردم چشمش کند کار
اگر بیند رخش از دور نرگس
خراب ار بود وقتی اندرین دور
شدست از سیم و زر معمور نرگس
خیال رایش ار در خواب بیند
شود با دیدۀ پر نور نرگش
عجب نبود گر از بهر دواتش
سیه گردد چو چشم حور نرگس
نیارد کرد در ایّام عدلش
نظر در غنچۀ مستور نرگس
زهی تاریخ دولت روزگارت
مبارک باد فصل نوبهارت
ببستان تا دهان بگشود سوسن
بمدحت صد زبان فرسود سوسن
زبهر دور باش بندگانت
سنان آبگون بنمود سوسن
چو کاغذ صفحۀ رخسار خود را
برای خطّ تو بزدود سوسن
چمن هرّای زرّش ساخت از گل
که همچون گوش خنگت بود سوسن
برآمد خنجر چون آب در دست
چو نام دشمنت بشنود سوسن
کشید از خاک پاییت سرمه نرگس
کف راد ترا بستود سوسن
دو چشمش گشت زراندود نرگس
زبانش گشت سیم آلود سوسن
هزارآوای بستان شریعت
پناه خلق ، سلطان شریعت
زبأست خون شود در سنگ لاله
زشرم خلقت آرد رنگ لاله
زبون شد آتش از سهم تو زینست
که گیرد هردمش در چنگ لاله
بیمن عدل تو عالم چنان شد
که ساغر میزند برسنگ لاله
نسیم لطف تو هرجا که بگذشت
دمد فرسنگ در فرسنگ لاله
اگرچه ز آتش سودا چو خصمت
دلی دارد چو دود آهنگ لاله
بسعی خاطر روشنگر تو
کنون بزداید از دل زنگ لاله
بمشک ومی بشست اوّل دهان پس
سوی مدحت تو کرد آهنگ لاله
صبا از شرم لطفت ناتوان شد
جهان پیر از فرّت جوان شد
چو گشت از روی تو دلشاد نوروز
در گنج طرب بگشاد نوروز
یکایک هرچه نقد خوشدلی بود
بطبع بندگانت داد نوروز
مثال بندگیّ خود ادا کرد
بدست سوسن آزاد نوروز
برو بد خاک درگاه تو هر روز
بجعد سنبل و شمشاد نوروز
جهان زانصاف مینازد که آموخت
ز تو آیین عدل و داد نوروز
همی تا خرمن گل را بصحرا
دهد هر صبحدم بر باد نوروز
حسودت را زدم هر دم خزانست
ترا هر روز از نو باد نوروز
قوام الدّین چو بختت همنشین باد
چنین خودهست و تا بادا چنین باد
سر افرازی که جاویدش بقا باد
کفش سر چشمۀ فیض سخا باد
بدان تا نگسلد از گردش چرخ
زجانش رشتۀ جانت دو تا باد
چو پشت او قوی از بازوی تست
چو فرمان تو کام او روا باد
تو سعد اکبری او ماه انور
قرآن هر دو با هم سالها باد
بداندیش شما از هر مرادی
چو خوبی از وفا دایم جدا باد
شما بایکدیگر چون نور و خورشید
جهان در سایۀ عدل شما باد
نفسهای دهان صبح صادق
همه آمین این ورد دعا باد
طناب عمرتان اندر سلامت
بهم پیوسته بادا تا قیامت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر در مورد زیبایی و ظرافت گلها و رابطه آن با محبوب است. شاعر با توصیف زیبایی چهره محبوب، به ویژگیهای گل و بهار اشاره میکند و از آنها برای بیان عشق و احساسات خود استفاده میکند. او به تأثیر عشق بر خود و دنیا اشاره میکند و میگوید زیبایی محبوبش بر تمام چیزها چیره است. شاعر همچنین به نقش محبت و عدالت در زندگی و حفظ آنها در مقابل خساست و دشمنی اشاره میکند و از وحدت بین خود و محبوب صحبت میکند. این شعر به نوعی تمجید از بهار و جشنی به نام نوروز است که در آن امید و شکرگزاری وجود دارد.
هوش مصنوعی: چهرهات همچون گلهای زیبا در باغ است و رخسارت، شاداب و سرخ مثل گلهای تازه.
هوش مصنوعی: زلف تو آنقدر زیباست که نمیتوانم تحمل کنم و پای سنبلها را روی زمین گذاشتهام، در حالی که زیبایی تو مثل خاری در گلزار است.
هوش مصنوعی: آیا دیشب در باغ گلستان نبودهای که اکنون دیوارها و گلها سرشار از خوشحالی و شادی به نظر میرسند؟
هوش مصنوعی: وقتی که پیمانت ضعیف بود، به فرار و دزدی متوسل شدی، اما اکنون که خشم تو شدید شده، حالا در گلزار شلوغی به سر می بری.
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی، به خاطر وجود بدن رنجورم، هر لحظه تلاش میکند تا جانم را در زیبایی گلزار بهبود بخشد.
هوش مصنوعی: وقتی بوی مو و رنگ چهرهات را حس کردم، به یکباره در دنیای گلها و زیباییها غرق شدم.
هوش مصنوعی: اگر لطف و محبت معشوق شامل حال ما نمیشد، حتی زیباترین مکانها نیز به یک ویرانه تبدیل میشد.
هوش مصنوعی: به تماشای عشوهها و زیباییهای معشوق بنشین، زیرا قامت او همچون سرو زیبا و خوشنماست.
هوش مصنوعی: لباس زیبای محبت بر قامت سرو مینشیند، اما در غیاب تو، هیچکس به فکر زیبایی سرو نیست.
هوش مصنوعی: اگر در چشمانت بیایی، ارزش تو از هر درخت بلندی در کنار جویبار بیشتر است.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر زیبایی تو در آسمانها رنج میکشد، زیرا عشق تو مانند سروهای بلند و زیباست.
هوش مصنوعی: وقتی قد بلند و زیبا همچون سرو آزاد را مشاهده میکنم، دیگر نمیتوانم بگویم که قد تو با زیبایی سرو همترازم است.
هوش مصنوعی: شاید زیبایی قد تو باعث شده است که نرگس، به حالت مستی و سرخوشی، در پای سرو افکنده شود.
هوش مصنوعی: تمامی موجودات روی زمین به زیبایی شکوفهها مشغولاند و در زیر آسمان، درختان سرو را میبینیم که به سوی بالا رشد میکنند.
هوش مصنوعی: وقتی که نظر و خواستهی بزرگمردان به چیزهای عالی و بلند میرسد، طبیعت من نیز به دنبال زیبایی و خوشحالی است.
هوش مصنوعی: چنار از عشق بهار زندگی میکند و به خاطر آن، دست نعمتی که از بهار به او میرسد را کنار گذاشته است.
هوش مصنوعی: از زیبایی و جذابیت موهای تو، بنفشهای از گلبرگ تو میروید و میخزد.
هوش مصنوعی: جهان مانند دهانی تنگ شده است که در آن بنفشهای به لعل تو آویخته است. به عبارت دیگر، فضای اطراف به گونهای شده که نمیتواند زیبایی و لطافت تو را به خوبی نشان دهد.
هوش مصنوعی: غذای نرگس بیمار این است که با شکر مخلوط شود و بنفشه به آن اضافه شود.
هوش مصنوعی: چشم نازک و احساسات تو چه قدرتی دارد که میتواند حتی گل بنفشه را از آتش زنده کند؟
هوش مصنوعی: چرا موهای تو مانند زلفت درخشنده است؟ آیا بنفشه از لاله دوری میکند؟
هوش مصنوعی: دستی که با محبت و شوق نوشته شده، همچون گلی که از باغچه دور میشود، زیبایی و لطافت را در دل خود میفشارد.
هوش مصنوعی: موهای سرش مانند نوک قلمی است که بر روی کافور، عطر بنفشه را میپاشد.
هوش مصنوعی: با آتش گرمی که از آن پیکان به غنچه میرسد، نیلوفر به خاطر حفاظت خود بر آب میافتد.
هوش مصنوعی: مردم با لبخند خود، نشانهای از دل شکسته و غمگینشان را به نمایش میگذارند.
هوش مصنوعی: به تازگی چهرهای زیبا وارد شده و گلهایش را باز کرده است. چه خوب، هزار بار نیکوست برای روح گل!
هوش مصنوعی: همین حالا نسیم بهاری را حس میکنم که در یک لحظه، آثار آن را به وضوح ببینم و در عین حال، غنچههای پنهان را هم شناسایی کنم.
هوش مصنوعی: آیا گل لاله دهانش را باز کرده که غنچه پستان را در دهان خود بگیرد؟
هوش مصنوعی: صبا در این کیسه غنچه، دانههای گلی را پراکنده میکند.
هوش مصنوعی: دل را آماده کرده است که صد برگ برای بلبل فراهم کند، زیرا بلبل به عنوان مهمان به سراغ غنچه میآید.
هوش مصنوعی: چون نسیم ملایم و دلپذیر از طرف دوست می وزد، غنچه مانند سوفار (این ساز) پر از شادی و خنده میشود.
هوش مصنوعی: نسیم وقتی که به عشق چهره معشوق میفروشد، گاهی مرا به جنون میبرد و گاهی بیمار میکند.
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی تو مانند نقش و نگاری در باغی است که پر از گلها است و زیبایی سنتبلت دور این گلها را فراگرفته است.
هوش مصنوعی: تو به زیبایی خود افتخار کن، چرا که زیبایی تو از دامن گل نیز زیباتر است.
هوش مصنوعی: زیبایی و شادابی ما هر دو به اندازه صدای پرنده و لبخند گل، دلنشین و دلانگیز است.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که با خارهای تیز به سر تو برخورد کرده باشد؟ زیرا به این دلیل، پیراهن گل پاره شده است.
هوش مصنوعی: با نور روشن گل، از دور پیامت را میخوانم و به تو پاسخ میدهم.
هوش مصنوعی: عشق تو همچون زرشک است و آه سرد من باعث خنک شدن آن میشود و این درد در دل من همچون خون در تن گل جاری شده است.
هوش مصنوعی: آیا این شرم توست یا خشم آن آقا که عشق من مانند آتش، گلها را میسوزاند؟
هوش مصنوعی: همه یا زیبایی گل را میفروشند یا عطر را، در حالی که فقط خودشان به نوشیدن شراب مشغولند.
هوش مصنوعی: در هنگام صبحگاه، صدای دلنشین بلبل خوشایند است و پرواز آن بر روی گلها زیبایی خاصی دارد.
هوش مصنوعی: چمن مکانی زیبا و دلنشین است که در آن همهجا گلها و صدای خوش بلبل به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: تحمّل کردن بینظمی و بیانصافی برای دلی که پر از محبت است، درست نیست. غنچهی زیبای بهار نمیتواند به راحتی غم بلبل را بپذیرد.
هوش مصنوعی: صدای چنگ و آواز عاشقان در هر شام و صبح، همدم و همراه بلبل است.
هوش مصنوعی: نسیم به گل و سنبل وزید و پارچههای گل را چاک کرد، و از این رو راز عشق بلبل نمایان شد.
هوش مصنوعی: این گنبد زیبا بسیار دلنشین است، بهویژه هنگامی که صدای بلبل در آن طنین انداز میشود.
هوش مصنوعی: بلبل در وصف خواجه تو، مانند طوطی که در کنار بلبل نشسته، در حال نغمهسرایی و مدحگویی است.
هوش مصنوعی: دنیا در جشن نوروزی حاضر است و به یاد بزرگی دمی را سپری میکند و گل لالهای در دست دارد.
هوش مصنوعی: اگر تصویر زیبای تو در گلها نمایان شود، مانند ستارهای درخشان در دل شکوفهها میدرخشد.
هوش مصنوعی: اگر در سایه دست او قرار بگیری، مانند گل زرین تمام و کمال خواهید شد و به شکوفه خواهید نشست.
هوش مصنوعی: چنانکه فکر روشن او به مانند کودکی که از مادرش به جهان میآید، همیشه نو و تازه است.
هوش مصنوعی: درخت خشک با وجود خود آب را میخورد و همزمان به شکوفههای نقرهای و طلایی ظاهر میشود.
هوش مصنوعی: از بخشندگی او روزی مانند گل نرگس، به مجموعهای از زر (طلا) بر سر گذاشته شده و تاجی همچون شکوفهای زیبا دارد.
هوش مصنوعی: نسیم از پای او مقدار کمی خاک برداشت و آن را بر سر شکوفهها پاشید.
هوش مصنوعی: مردی که درخت عمران را آب داد، به سرسبزی و شادابی دست پیدا کرد، درست مانند شکوفههایی که از دستان یک پیشوای معنوی میروید.
هوش مصنوعی: مسعود ساعد، که رکن اصلی دین است، به طور مؤثر پایههای دین را استحکام بخشید.
هوش مصنوعی: اگر به عدالت او دستوری داده شود، نرگس مستی خود را در چمن نشان نخواهد داد.
هوش مصنوعی: هر چند او تاج زرینی بر سر دارد، اما اگر شخصی به او احترام بگذارد و سرش را به خاک پایش بگذارد، خود را مغرور نکنید.
هوش مصنوعی: اگر چشمانش به جای مردم، تنها کار کند، وقتی که دورتر از او رخش را مشاهده کند، مانند نرگس مینگرد.
هوش مصنوعی: اگر جایی در این دوران آشفته و خراب باشد، جایی است که از زیبایی و ثروت پر نشده است، مانند نرگسی که در آن بیداری و نشاطی نیست.
هوش مصنوعی: اگر او در خواب، خیال محبوبش را ببیند، چشمانش چون نرگس پرنور خواهد شد.
هوش مصنوعی: تعجبی ندارد اگر به خاطر جوهرش، چشمی مثل چشمهای زیبا و سیاه حور، تاریک و سیاه شود.
هوش مصنوعی: در زمانهای عدالتش، به گل نرگس پنهان و خوابیده توجهی نمیکند.
هوش مصنوعی: ای کاش زمانهی خوشی و موفقیتهای تو همیشه برقرار باشد و فصل سرسبز و جوانیات همیشگی و خوشیآور باشد.
هوش مصنوعی: سوسن با زیباییاش سخن گفت و وقتی دهانش را باز کرد، زبانها به تحسینش مشغول شدند و از زیباییاش سخن گفتند.
هوش مصنوعی: برای دوری از بندگانت، سنان (نیزه) که مانند آب درخشان است، به شکل سوسن نمایان گشته است.
هوش مصنوعی: مثل کاغذی که صورت خود را برای نگارش عشق تو پاک میکند، سوسن در زیباییاش جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: چمن با طلاهایش مانند گلی ساخته شده است که شبیه به سوسنی است که فقط به صدای خود گوش نمیدهد.
هوش مصنوعی: وقتی که خنجر در دست به مانند آب در حال آمادهباش است، به محض اینکه نام دشمن را میشنود، به سرعت واکنشی نشان میدهد.
هوش مصنوعی: پای تو از زمین برخواست و نرگس، با سرمهای به تو نظر کرد و سوسن تو را ستود.
هوش مصنوعی: دوچشم او مانند طلای زرد و زیباست و زبانش همانند نقرهای درخشان و پرخلوص است.
هوش مصنوعی: بستان پر از صدای زیبای هزاران آواز، مکانی امن و پناهگاهی است برای مردم، و شریعت به عنوان حاکم و فرمانروا بر آن است.
هوش مصنوعی: در اثر شرم و حیا، خون در سنگ لاله میشود و رنگ لاله را به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: زبان آتش از شدت حسادت و عشق تو به تنگ آمده است، به همین دلیل است که هر لحظه در دام گلهای لاله گرفتار میشود.
هوش مصنوعی: با وجود عدالت تو، جهان به شکلی درآمده که اکنون جام شراب بر سنگ لاله میزند.
هوش مصنوعی: نسیم محبت تو هر جا که بگذرد، گلهای لاله را به شکوفایی و زیبایی میآورد.
هوش مصنوعی: اگرچه در دل من عشق و شوقی همچون آتش وجود دارد، اما تو همانند دودی هستی که در میان گلها میرقصد.
هوش مصنوعی: با تلاش و کوشش تو، افکار پاک و روشن تو میتواند غم و دلگدازی را از دل دور کند.
هوش مصنوعی: او ابتدا به بوی خوش عطر و شراب دهان خود را شست و شو داد، سپس به سمت ستایش و تعریف تو روی آورد مثل گل لاله.
هوش مصنوعی: نسیم با لطافت تو آنچنان شرمگین شده که نمیتواند حرکت کند، و این در حالی است که جهان پیر به خاطر طراوت و زیبایی تو، جوان و شاداب گردیده است.
هوش مصنوعی: وقتی که دیدنم از سوی تو خوشحال شد، نوروز به گنجینه شادی دست یافت و آن را گشود.
هوش مصنوعی: هر چه که شادی و خوشی بود، به طور جداگانه به بندگان خود در روز نوروز بخشیدی.
هوش مصنوعی: سوسن با زیبایی و لطافتی که دارد، به خوبی نشاندهندهی محبت و خدمتگزاری واقعی است و این احساس را در جشن نوروز به خوبی نمایان میکند.
هوش مصنوعی: هر روز به یاد تو به خاک درگاهت بروم و برایت سنبل و شمشاد بکارم، انگار که نوروز است.
هوش مصنوعی: جهان به خاطر عدالت و انصاف تو به خود میبالد و این را از تو آموخته است که چگونه باید در روز نوروز رفتار کرد.
هوش مصنوعی: هر صبح، بهار گلها را به صحرا میفرستد و زیباییهای نوروز را در باد پخش میکند.
هوش مصنوعی: هر روز که میگذرد، حسودان حسرت میخورند و این حسادت مثل فصل خزانی بر زندگییشان سایه میاندازد، در حالی که تو به تازگی و طراوت فصل نو، یعنی بهاری تازه، پا به زندگی میگذاری.
هوش مصنوعی: وقتی که همسایه تو بخت و اقبال خوش باشد، خودت هم همینگونه خواهی بود و امیدوارم همیشه همینطور بماند.
هوش مصنوعی: آرزو میکنم که او به زندگی جاودان دست یابد و پایش بر روی چشمهای از بخشندگی و فراوانی قرار گیرد.
هوش مصنوعی: بدان که تا چرخ روزگار از حرکت نایستاده، رشته جانت را به دو بخش تقسیم نکن.
هوش مصنوعی: وقتی که پشت او به توانایی تو بستگی دارد، پس هرگاه که تو بخواهی، میتوانی خواستهاش را برآورده کنی.
هوش مصنوعی: تو به مثابه سعد اکبر و او مانند ماهی روشن از قرآن است، هر دو با هم سالها به خوشی بگذرانند.
هوش مصنوعی: بسیار اندیشیدهام که شما هرگز به هیچ هدفی نمیرسید؛ زیرا خوبی و وفا همیشه از شما فاصله دارد.
هوش مصنوعی: شما مانند نور و خورشید در دنیا هستید که در زیر سایه عدالت شما قرار دارد.
هوش مصنوعی: نفسهای صبحگاهی که به تصویر میآورند، همه با زبان خود دعا میکنند و آن را تأیید میکنند.
هوش مصنوعی: امیدوارم عمرتان همیشه در سلامت و تداوم باشد تا پایان دنیا.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.