لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۹۵ - به شاهد لغت سنه، بمعنی لعنت و نفرین و هم به شاهد لغت فریه، بمعنی نفرین
ای فرومایه و در کون هل و بی شرم و خبیث
آفریده شده از فریه و سردی و سنه
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۹۶ - به شاهد لغت غلیواژ، به معنی زغن
ای بچه حمدونه غلیواژ غلیواژ
ترسم بربایدت به طاق اندر برجه
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۹۷ - به شاهد لغت تزه، بمعنی دندانه کلید که از چوب کنند
دهقان بی ده است و شتربان بی شتر
پالان بی خر است و کلیدان بی تزه
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۹۸ - به شاهد لغت کونده، بمعنی چیزی که از گیاه بافند چون دامی و کاه بدان کشند
من بر تو فکنده ظن نیکو
و ابلیس ترا ز ره فکنده
مانند کسیکه روز باران
بارانی پوشد از کونده
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۹۹ - به شاهد لغت رنبه، بمعنی موی زهار
آنگاه که من هجات گویم
تو ریش کنی و زنت رنبه
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۰۰ - به شاهد لغت چنبه، بمعنی چوب پشت در . . .
دو چیزش برکن و دو بشکن
مندیش ز غلغل و ز غنبه
دندانش بگاز و دیده بانگشت
پهلو بدبوس و سر به چنبه
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۰۱ - به شاهد لغت نخکله، بمعنی گوزی ( گردویی) سخت
ای بزفتی علم بگرد جهان
بر نگردم بتو مگر بمری
گرچه سختی چو نخلکه مغزت
جمله بیرون کنم بچاره گری
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۰۲ - به شاهد لغت چیستان، بمعنی اغلوطه پرسیدنی که بعربی لغز گویند
اگر این چیستان تو بگشایی
گوی دانش ز موبدان ببری
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۰۳ - به شاهد لغت سور بمعنی مهمانی بانبوهی
سوری! تو جهانرا بدل ماتم سوری
زیرا که جهانرا بدل ماتم سوری
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۰۴ - به شاهد لغت مستی بمعنی گله کردن
باده خور و مستی کن مستی چه کنی از غم
دانی که به از مستی صد راه یکی مستی
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۰۵ - به شاهد لغت راژ، بمعنی قبه خرمن از غله
پای او افراشتند اینجا چنانک
تو براز کون راژها افراشتی
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۰۶ - به شاهد لغت بافکار، به معنی جولاه
بافکاری بود در شهر هری
داشت زیبا روی و رعنا دختری
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۰۷ - به شاهد لغت فرسنگسار، به معنی سنگچین که بر سر راهها برای نشان راه کنند، میلی که برای نشان فرسنگ ساخته باشند و آن را دروازه هزار گام نیز گویند
نیابی در جهان بی مهر یاری
نه فرسنگی و نه فرسنگساری
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۰۸ - به شاهد لغت بشکوه، به معنی صاحب حشمت و هیبت
ز بس بود بشکوه و بافرهی
جهان دید او را خواری شهی
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۰۹ - به شاهد لغت شارک، بمعنی مرغکی کوچک و خوش آواز و سیاه
الا تا درایند طوطی و شارک
الا تا سرایند قمری و ساری
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۱۰ - به شاهد لغت ناغوش، بمعنی سر بآب فروبردن و غوطه خوردن
گرد گرداب مگرد ای که ندانی تو شنا
که شوی غرقه چو ناگاهی ناغوش خوری
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۱۱ - به شاهد لغت لک، بمعنی سخنان بیهوده و هرزه و هذیان
رفت ریمن مرد خام لک درای
پیش آن فرتوت پیر ژاژخای
منوچهری » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲
چون قلم بست او میان در هجو تو لیکن دهانش
چون دوات از گفتههای خویشتن پر لوش باد
منوچهری » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳
هر که را شاه جهان بردارد و بنوازدش
در سخا گر قطرهای باشد چو صد دریا شود
آن نمیبینی که در باغ و چمن از خارها
در بهاران ز ابر نیسانی چه گل پیدا شود