خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۱۶
سر انگشت میرزد بیبی
بر من انگشت میگزد بیبی
نای را دشمن است و دف را دوست
بر ره دف همی وزد بیبی
از پی یک نشان دوم جامه
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۱۷
گر به دل آزاد بودمی چه غمستی
عقدهٔ سودا گشودمی چه غمستی
غم همه ز آن است کاشنای نیازم
گر نه نیاز آزمودمی چه غمستی
گر به مشامی که بوی آز شنودم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۱۸
کوهکن در عشق شیرین غیرتی گر داشتی
نقش شیرین را به چشم دیگران نگذاشتی
بود بیغیرت که نقش یار را بر سنگ کند
ور به لوح سینه کندی صورتی پنداشتی
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۱۹
یک مشت خاکی ارچه دربند کاخ و کوخی
برگ از خدا طلب کن بگذار شاخ و شوخی
نیکوت داشت اول، نیکوت دارد آخر
این بیت معتقد ساز از قاضی تنوخی
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۲۰
گفتی که سپاس کس مبر بیش
کز دهر به بخت نیک زادی
آری منم از دعای پیران
خورده بر کشتزار شادی
باقی شدم از هدایت عم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۲۱ - شکرانهٔ صلت اسپهبد کیالواشیر
ای جهان داوری که دوران را
عهد نامهٔ بقا فرستادی
وی کیان گوهری که کیوان را
مدد از کبریا فرستادی
عزم را چند روزه ره به کمین
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۲۲
ابر دستا ز بحر جود مرا
عنبر در ثمن فرستادی
یمن و ترک هست شوم و به من
یمن فال یمن فرستادی
طغرلی و همای و بلبل را
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۲۳
نیست در موکب جهان مردی
نیست بر گلبن فلک وردی
پدر مکرمت ز مادر دهر
فرد مانده است، بینوا فردی
رصد روز و شب چه میباید
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۲۴
پاکا ملکا قد فلک را
جز بهر سجود خم نکردی
جلاب خواص درد سر را
الا به سپیده دم نکردی
بر من که پرستشت نکردم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۲۵
طبع روشن داشت خاقانی حوادث تیره کرد
ور نکردی خاطر او نور پیوند آمدی
گر کلید خاطرش نشکستی اندر قفل غم
از خزانهٔ غیب لفظش وحی مانند آمدی
گر به اول نستندندی اصل شیرینی ز موم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۲۶
اگر معزی و جاحظ به روزگار منندی
به نظم و نثر همانا که پیشکار منندی
ز بورشید و ز عبدک مثل زنند به شروان
وگر به دور منندی دواتدار منندی
به زور و زر نفریبم چو زور و زر وزیران
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۲۷
گر دیده یک اهل دیده بودی
دل مژده پذیر دیده بودی
جان حلقه به گوش گوش گشتی
گر نام وفا شنیده بودی
این قحط جهان کسی نبردی
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۲۸ - در مدح عز الدین امیر یوسف سپه سالار
چون یوسف سپهر چهارم ز چاه دی
آمد به دلو در طلب تخت مشتری
سیارهای ز کوکبهٔ یوسف عراق
آمد که آمد آن فلک ملک پروری
هان مژده هان که رستی ازین قحط مردمی
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۲۹ - در مدح علاء الدین اتسز شاه خوارزم
افاق زیر خاتم خوارزم شاهی است
مانا ز بخت یافت نگین پیمبری
پیش سپید مهرهٔ قدرش زبونتر است
از بانگ پشه دبدبهٔ کوس سنجری
از بهر آنکه نامهٔ درگاه او برد
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳۰
کیست ز اهل زمانه خاقانی
که تو اهل وفاش پنداری
دوستی کز سر غرض شد دوست
هان و هان تاش دوست نشماری
خواجه گوید که دوست دار توام
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳۱
رو که سوی راستی بسیج نداری
مایه به جز طبع پیچ پیچ نداری
دایم پنداشتی که داری چیزی
هیچ نداری خبر که هیچ نداری
تا کی گوئی که بودهام به بسیجات
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳۲ - در جواب مردی سروده که عنصری را بر او ترجیح داده است
به تعریض گفتی که خاقانیا
چه خوش داشت نظم روان عنصری
بلی شاعری بود صاحبقران
ز ممدوح صاحبقران عنصری
ز معشوق نیکو و ممدوح نیک
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳۳
صدرا تو را جلالت اسکندر است لیک
خضری که آب علم ز بحر یقین خوری
هم ظل ذوالجلالی و هم نور آفتاب
بر اسمانی و غم اهل زمین خوری
بر گنج سایه از پی بذل زر افکنی
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳۴ - شعر قاضی تنوخی
رضیت بما قسم الله لی
و فوضت امری الی حالقی
لقد احسن الله فیما مضی
کذلک یحسن فیما بقی
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳۵ - در حماسه و مدح خود
شاعر مفلق منم، خوان معانی مراست
ریزه خور خوان من عنصری و رودکی
زنده چو نفس حکیم نام من از تازگی
گشته چو مال کریم حرص من از اندکی
قالت من نیمروز، حالت من نیمشب
[...]