گنجور

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۳

 

خسروا! بر بساط خدمت تست

قدم طبع آسمان سایم

چون وطن بر ستانه تو کنم

سر چرخ برین سزد جایم

شکر یزدان که عقد مدحت تست

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۴

 

به خدایی که در موجودات

جز به امرش نمی شود منظوم

که بماندم چو قالبی بی روح

تا ز دیدار تو شدم محروم

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۵

 

دین پناها! دم جانبخش ترا

نفس روح امین می گویم

وز سخن های تو یک نادره را

رشگ صد در ثمین می گویم

نیست مثل تو نه در صوب عراق

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۶

 

صاحبا! داننده اسرار می داند که من

جز به مدحت ده زبان چون غنچه سوسن نیم

روی من همچون لب کلک تو دایم تیره باد

گر برای مدح تو در عالم روشن نیم

مرد میدان فصاحت من توانم بود از آنک

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۷

 

سعد دین اسعد آن یگانه دهر

زو دو من باده خواستیم سه تن

تا بنوشیم با چهار حریف

پنجگان پنجگان می روشن

می فرستاد شش منی که از آن

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۸

 

جنت دنیاست عرض این همایون بارگاه

راحت جاوید را در ساحت او خانمان

دل گواهی می دهد کاین کعبه اقبال را

کرد معمار فلک دایم به معموری ضمان

پیش آن ایوان اگر تقدیر، دستوری دهد

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۹

 

این قوم نگر که باز هستند

در ملک قوام بی قوامان

از خبث عقیده زرد رویان

وز خون پیاله سرخ فامان

از دم سردی فقاع طبعان

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۰

 

ای خواجه تویی معامل من

برخیز ز خواب و چشم وا کن

بردار ترازوی زنخدان

وین گو ز مرا به پشم وا کن

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۱

 

ای صدر بکن هر چه توانی ز تغافل

تا روز خود از وعده تو می شمرم من

باشد که ادب گیرم و جایی ننشینم

چون سیلی مطل تو فراوان بخورم من

از شعر و تقاضا دل و مغزم به خلل شد

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۲

 

خدایگانا! معلوم رای روشن تست

خلوص بندگی و شرط نیک خواهی من

من آن کسم که مرا آن محل و مرتبه نیست

که کار ملک نکو گردد از تباهی من

من آن گدای سخن پیشه ام که وقت سخن

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۳

 

ای کلک تو بر عروس کاغذ

صد عقد ز مشگ ناب بسته

دست و قلمت کلاله حور

بر گردن آفتاب بسته

بویی ز تو چرخ شیشه کردار

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۴

 

شاها! تویی آنکه از دل تست

آوازه ماه و خور شکسته

صد بار کف چو آفتابت

بر ابر بهار بر شکسته

بر چهره ملک دست فتحت

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۵

 

پذرفته ای گلاب دعاگوی خویش را

ای از تو جود، کام دل خویش یافته

من بر امید آنکه به وعده کنی وفا

ده قطعه در ثنای شریف تو بافته

اکنون روا مدار که نومیدیم کند

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۶

 

ای رای رفعیت آسمان را

پیموده و در میان گرفته

خاک قدم تو منزل خویش

بر تاریک آسمان گرفته

بیشی زجهان ازین سبب راست

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۷

 

ای سرافراز مهتری که به دهر

کس ندیدست چون تو آزاده

دولت از بوستان فضل، ترا

هر زمان تحفه دگر داده

مادر بخت بهر خدمت تو

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۸

 

خرد را دوش گفتم کز که نازند؟

طبایع هر چهار و چرخ هر نه

پس از اندیشه شافی مرا گفت

ز رای اوحدالدین عز نصره

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۹

 

عیسی نفسا! تویی که هر دم

لطف و کرم از نوم فرستی

وز قرصه آفتاب دولت

قسمت همه پرتوم فرستی

مردم نیم از ره حقیقت؟

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۰

 

زهی ملک بخشی که خصمت ندارد

بجز تیره روزی و جز تنگ عمری

منم بلبل باغ معنی و لیکن

شدم آرزومند قمری ز غمری

همانا بکن صید اگر می توانی

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۱

 

خداوند من صارم الدین که طبعت

نشد قابل هیچ زرق و فسوسی

تواضع کنانند در پیش قدرت

چو ایام تندی چو گردون شموسی

به یاد جهان پهلوان ده حدیثم

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۲

 

یاد بادا از آنکه وجه معاش

ز تو صاحب نصاب خواستمی

هر چه از جنس آرزو بودی

زان همایون جناب خواستمی

آه ار امسال آرد بودی و گوشت

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 
 
۱
۶۶
۶۷
۶۸
۶۹
۷۰
۴۰۰