گنجور

 
مجیرالدین بیلقانی

ای سرافراز مهتری که به دهر

کس ندیدست چون تو آزاده

دولت از بوستان فضل، ترا

هر زمان تحفه دگر داده

مادر بخت بهر خدمت تو

دختران زاده و فرستاده

نزد من کهتر آمدند امروز

خواجه پیر و کودکی ساده

باده ای چند خورده و کرده

طبع از بهر باده آماده

به کریمی و مهتری بفرست

سیم و نقل و صراحی باده

تا بدان سیم و باده آن کودک

مست خشنود گردد و گاده