کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۶۳ - وله ایضا
ای که در خانۀ تو بیگه و گاه
اندر اید همه کس جز مهمان
سفره نان تو گر عورت نیست
چه کنی از همه خلقش پنهان؟
کیست جز نان تو در خانۀ تو
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۶۴ - وله ایضا
گشت یکباره حضرت خواجه
مجمع ناکسان و بی هنران
روز بازار فضل بود و شدست
جای بازاریان و برزگران
خیمۀ او مگر ز پاردمست
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۶۵ - وله ایضا
آن که سخت نشده هرگز سیر
نیست الّا شکم خواجه فلان
وان که بر خیر نشد هرگز چیر
نیست الّا قلم خواجه فلان
وان که روی از نظر کس ننهفت
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۶۶ - وله ایضا
نگشته هیچ مرادی مرا ز تو حاصل
دریغ در سر کار تو رفت هر دو جهان
چنان که سعی من از خدمت تو ضایع شد
خدای سعی تو ضایع کناد در دو جهان
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۶۷ - وله ایضا
امام عالم و قطب جهان جمال الّدین
که شد ز خاطر تو منفجر زهاب سخن
جهان معنی روشن شود چو بدرخشد
ز صبح صادق انفاست آفتاب سخن
خرد بلب گزد انگشت پیش خامۀ تو
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۶۸ - ایضا له
ای سروری که در دهن نفس ناطقه
دایم بود به مدح تو رطب الّلسان سخن
گاه جدل ز هیبت تو تیر چرخ را
از عجز شهر بند شود در دهان سخن
با رأی تو قضا و قدر گفته گاه سرّ
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۶۹ - ایضا له
ز من بشنو حدیث بخل خواجه
که نتوان خوبتر زین وصف کردن
اگر روزی مصافی آیدش پیش
نهد حالی به زخم تیغ گردن
نیندازد به دشمن تیر از بخل
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۷۰ - ایضاً له
ای همه عادت تو لطف و مواسا کردن
کار تو تربیت مردم دانا کردن
هست در شان تو ترتیب معایش دادن
هست در عادت تو قهر محابا کردن
وصمت خاطر خورشید وشت دانی چیست؟
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۷۱ - وله ایضا
ما نه مردان سرپنحه و بازوی توایم
کارما با جدل و قوّت بازو مفکن
ما به پشتیّ چو تو صدر همی سینه کنیم
این چنین لاغریان را تو ز پهلو مفکن
با روی شهر سلامت زرضای تو کنند
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۷۲ - وله ایضا
قدوۀ اهل مهانی ای که هست
مهر تو همواره یار غار من
مایه از طبع تو اندوزد همی
چشم دریا طبع گوهر بار من
مدح تو همچون شهادت می رود
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۷۳ - ایضا له
مجلس سامیّ مجد الدّینی ای کان هنر
چونی از رنج و صداع و زحمت بسیار من
چون ز من هرگز ندید آزار طبع نازکت
بی سبب شاید که جوید طبع تو ازار من؟
تو به دفع کار من مشغول و من فارغ که خود
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۷۴ - وله ایضا
آه از این زندگیّ ناخوش من
وز دل و خاطر مشوّش من
سپر زخم حادثات شدست
دل پر تیر همچو ترکش من
در همه عصر خویش نشنیدست
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۷۵ - وله ایضا
مژده کاقبال تو ز ناگه داد
ش نیک در خور دشمن
شد بریده ز آستانۀ تو
پای احداث چون سر دشمن
دست بر گرامیت بر داشت
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۷۶ - وله ایضا
بجز از غصّه های مشکل من
چیست از روزگار حاصل من؟
نیک سرگشته ام نمی دانم
که جهان ناخوشست یا دل من
حالی از خون دل نمی گویی
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۷۷ - ایضا له
سرورا رسم تصوّف آن بود
کز تو می بیند دل اگاه من
تربیت بر سنة الله می کنی
زان که هستی پیر نیکو خواه من
جملگی از پیش من برداشتی
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۷۸ - ایضا له
برون رفتم از خانه دی نگهبان
تهی بود از آیندگان کوی من
فرو رفته با خود به اندیشه یی
جوانی درآمد ز پهلوی من
گرانی به بالا دو چند اشتری
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۷۹ - و له ایضاً
ای کف راد تو معمار جهان
جاودان بادا معمار چنین
هم ز نور دل و رایت دارند
ماه و خورشیددو رخسار پنین
بدسگال تواگر شد کم و کاست
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۸۰ - وله ایضاً
ای ز تو کار همه کس بر مراد
تا کی آخر کار ما باشد چنین ؟
خود روا داری تو از روی کرم
کین دعا گو بی نوا باشد چنین
من نگویم هیچ و تو باشی خموش
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۸۲ - وله ایضا
ای ز گردون بشرف برده سبق
وز عطارد بهنر برده گرو
در شب خطّ تو معنیّ دقیق
گشت انگشت نما چون مه نو
اگرت ابر بهاری خوانم
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۸۳
دو چیز من بدعا خواستم همی ز خدای
کمیّ عمر عدو و فزونی زر تو
یکی بدان که توانگر شوم ز نعمت تو
یکی بدان که شود بیش رتبتم بر تو
خدای هر دو به اقبال تو میسّر کرد
[...]