قدوۀ اهل مهانی ای که هست
مهر تو همواره یار غار من
مایه از طبع تو اندوزد همی
چشم دریا طبع گوهر بار من
مدح تو همچون شهادت می رود
بر زبان خامة بیمار من
باشمت تا آسمان منّت پذیر
گر زمین گردد ترا رخسار من
بارها بستست نوک کلک تو
عقد مروارید اندر بار من
با کمال قوّت نظم سخن
قاصرست از شکر تو افکار من
هر کجا شعری فروشم بر کسی
گاه دلّالی و گه سمسار من
مشتری شاگرد دکّان منست
تا تو دادی رونق بازار من
تیر گردون خاک بر سر می کند
تا تو بودی راوی اشعار من
در جهانت جز غم من غم مباد
ای بتحقیق از کرم غمخوار من
خود بجز تیمارکی من خوردمی
گر نخوردی لطف تو تیمار من؟
ور نباشد پای لطفت در میان
سر به چیزی در نیارد کار من
با خیالت دوش تا وقت سحر
گفت صد بار این دل افکار من
ای شفای دردمندان یاد تو
چونی از درد سر بسیار من
پای مردی دیگرم دانی که کیست
خود به خود تمهید کن اعذار من
من به اقبال تو بس مستظهرم
تا قیامت باد استظهار من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رای آن داری که باشی یار من
گفت با تو برنیاید کار من
راز چون با من نگوید یار من
بند گردد پیش او گفتار من
عذر میگوید که یعنی خامشم
با تو میگوید دل هشیار من
با کسی دیگر زبان گردد همه
[...]
حلقۀ درنازدم بسیار من
نیک ترسانم ز ختم کار من
صدهزار آئینه دارد یار من
می نماید در همه دلدار من
دیدهٔ من روشن است از دیدنش
باد دایم روشن این دیدار من
جز خیالش نیست همخوابی مرا
[...]
چون ندیدی چارهای در کار من
گشتی از رحمت تو خود ستار من
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.