مجلس سامیّ مجد الدّینی ای کان هنر
چونی از رنج و صداع و زحمت بسیار من
چون ز من هرگز ندید آزار طبع نازکت
بی سبب شاید که جوید طبع تو ازار من؟
تو به دفع کار من مشغول و من فارغ که خود
دوستی دارم که هست او مشفق و غمخوار من
چون تقبّل کرده یی اکنون تقابل شرط نیست
چیست در کار آی و بهتر زین بخور تیمار من
بی تو دانم بر نیارد کار من زین مدبران
زانکه خود بی غصّه هرگز بر نیاید کار من
بر زبان کلکم این لفظ از سر طیبت گذشت
تا غباری بر دلت ننشیند از گفتار من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از رنج و دردهای خود سخن میگوید و به دوستش میگوید که او هرگز از نازکطبعیاش آزار ندیده است. شاعر احساس میکند که دوستش در رفع مشکلاتش تلاش میکند در حالی که او خود در آرامش است زیرا دوستی مهربان و دلسوز دارد. او به دوستش میگوید که نیازی به تقابل نیست و میخواهد که او در ناراحتیهایش نگران نباشد، چراکه بدون دغدغه نیز کارش پیش نمیرود. در نهایت، شاعر امیدوار است که کلماتش بر دل دوستش فشار نیاورد.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی بیانکنندهی تلاش و زحمت شاعر برای رسیدن به هنر و جایگاه خاصی است. شاعر اشاره دارد که در تلاش برای ابداع و خلق آثار هنری، با مشکلات و دردسرهای زیادی مواجه بوده است. بهعبارتی دیگر، او نشان میدهد که دستیابی به مهارت و موفقیت در هنر مستلزم سختیها و چالشهای زیادی است که او تحمل کرده است.
هوش مصنوعی: چون تو هیچگاه آزاری از من ندیدی، شاید طبع حساس و نازک تو بهانهای برای آزاردیدن من باشد.
هوش مصنوعی: تو درگیر حل مشکلات من هستی، اما من بیخیال از این قضایا هستم؛ چون دوستی دارم که همواره نگران و حمایتگر من است.
هوش مصنوعی: اگر به من توجه کردهای، دیگر نیازی به مقابله نیست. چه چیزی در کار است؟ بیا و با من رفتار بهتری داشته باش.
هوش مصنوعی: بدون تو میدانم که کار من از این تدبیرکنندگان برنمیآید؛ زیرا خودم هیچگاه بدون غم و اندوه نمیتوانم به پیش بروم.
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که کلام زیبایی از زبان شما بیرون آمد که تأثیری منفی بر دل شما نمیگذارد و باعث نمیشود که هیچ افسردگی یا کدورتی از گفتههای من در دل شما باقی بماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر چه آن سرخوش کند بویی بود از یار من
هر چه دل واله کند آن پرتو دلدار من
خاک را و خاکیان را این همه جوشش ز چیست
ریخت بر روی زمین یک جرعه از خمار من
هر که را افسرده دیدی عاشق کار خود است
[...]
چون مرا غمناک بیند شاد گردد یار من
زان سبب شادی نمیگردد به گرد کار من
اشک چشمم سر دل یک یک به رخها بر نبشت
گوییا با اشک بیرون میرود اسرار من
رخت ازین شهرم به صحرا برد میباید که شب
[...]
بت پرستی را شعار خود کنم تا یار من
از خدای خود نترسد چون کند آزار من
سر ز تقوی پا ز مسجد دست از طاعت کشم
تا شود آن نامسلمان راضی از اطوار من
کوشم اندر معصیت چندان که گردم کشتنی
[...]
چون زند موج حلاوت کلک شکر بار من
پسته خندان شود لب بسته از گفتار من
دامن فکر من است از دامن گل پاکتر
چشم شبنم می پرد در حسرت گلزار من
چون صدف دریادلان را باز می ماند دهن
[...]
اشک نبود این که می بارم ز روز تار من
روز اختر می شمارد چشم اختر بار من
من پریشان و پریشان دوستم بر تارکم
از پریشانی کند جاطره دستار من
بس که شب تابم ز آه گرم این ویرانه را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.