ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۷ - داستان کاردار
کارداری براند گرم بهدشت
شامگاهان به قریهای بگذشت
لقمهایخورد و جرعهایپیوست
دیده بر هم نهاد خسته و مست
تاکهاز باغ خاست بانگ خروس
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۸ - فرار آیرم از ایران
میر لشگر ز من مکدر گشت
تاکه شاهنشه از سفر برگشت
چون درآمد شه از سفربه حضر
میرلشگر ببست بار سفر
پسری نوجوان و رعنا داشت
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۹ - در ریاست سرپاس مختاری
داد شه جای او به مختاری
صبح پیدا شد از شب تاری
با من آیرم بگفته بودکه شاه
اشقیا را براند از درگاه
برگزیند ملک چو بیداران
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۰ - داستان انقلاب خراسان
و آن قضایا که در خراسان بود
هم ز جهل پلیس نادان بود
که به یک روز پاسبان بلد
راند قانون به مردم مشهد
کرد نسخ کله بهانهٔ خوبش
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۱ - در صفت پاسبان
پاسبان باید از نژاد اصیل
تا کند عیب خلق را تعدیل
پاسبان دوستدار خلق بود
رهبر و غمگسار خلق بود
پاسبان باید آدمیزاده
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۲ - گفتار دهم در صفت زن گوید
چادر و رویبند خوب نبود
زن چنان مستمند خوب نبود
جهل اسباب عافیت نشود
زن روبستهتربیت نشود
کار زن برتر است از این اسباب
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۳ - در صفت زن خوب
زنشناسم به روی همچو نگار
مالک ملک و درهم و دینار
مشربی باز و فکرتی روشن
بی عقیدت به گلخن و گلشن
شوهری زشت و ابله و بدخو
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۴ - صفت زن بد
نیز دانم زنی ثقیل وگران
در عزای حسین، جامهدران
خاندانش مقدس و مومن
شوی برنا و خود کثرالسن
پایبند امید و بستهٔ بیم
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۵ - در طبیعت زن
راست خواهی زنان معمایند
پیچ در پیچ و لای بر لایند
زن بود چون پیاز تو در تو
کس ندارد خبر ز باطن او
نیست زن پایبند هیچ اصول
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۶ - گل و پروانه
بامدادان به ساحت گلزار
بنگر آن جلوهٔ گل پر بار
گویی آن رنگ و بو وسیلهٔ اوست
تا کشد جرعهای ز ساغر دوست
گل که پروانه را به خویش کشد
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۷ - شعور پنهان و شعور آشکار
دو شعور است در نهاد بشر
آن غریزی و این به علم و خبر
آن نهانست و این دگر پیدا
و آن نهانی بود به امر خدا
آن شعوری که از برون در است
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۸ - خاتمهٔ کتاب شهید بلخی
بود روزی شهید بنشسته
درکتبخانه در به رخ بسته
نسخها چیده از یمین و یسار
بود سرگرم سیر آن گلزار
ناگه آمد ز در، گرانجانی
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » چهار خطابه » خطابهٔ اول
شاه جهان، پهلوی نامدار
ای ز سلاطین کیان یادگار
خنجر بران تو روز هنر
هست کلید در فتح و ظفر
تیغ کجت چون زپی نظم خاست
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » چهار خطابه » خطابهٔ دوم
پادشها قصهٔ پاکان شنو!
شمهای از حال نیاکان شنو
جمله نیاکان تو ایرانیاند
جز پسر بهمن و دارا نیند
از عقب دولت سامانیان
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » چهار خطابه » خطابهٔ سوم
بهبه از این عهد دلافروز نو
عصر نو و شاه نو و روز نو
پادشها! از پس ده قرن سال
قرن تو را داده شرف، ذوالجلال
تاج کیان تا به تو خسرو رسید
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » چهار خطابه » خطابهٔ چهارم
پهلویا! یاد ز میراث کن
مدرسهٔ پهلوی احداث کن
پهلوی آموخته اهل فرنگ
خوانده خط پهلوی از نقش سنگ
سغدی و میخی و اوستا همه
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » مذمت مگس (ذوبحرین) » ای مگس!
ای مگس، ای دشمن نوع بشر
ای همه از عقرب و افعی بتر
در ره و در خانه و صحرا و باغ
موجب دردسر و موی دماغ
قصهٔ پتیاره و مرگ سیاه
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » مذمت مگس (ذوبحرین) » داستان «خرفستر»
بشنوی ار گفتهٔ پیر مغان
گیری ازین دیو چه آه و فغان
خلقتش از دیو شد این شوم ذات
کشتن وی زان بود از واجبات
مؤبدی این قصهٔ خرفستران
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » مذمت مگس (ذوبحرین) » خانه را پاک دار تا مگس نیاید
دعوت او مسکن پر چرک تست
مسکن پر چرک تو از شرک تست
پاکی و پاکیزگی از دین بود
مشرک و بیدین سگ چرکین بود
چون مگس از اهرمن آمد پدید
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » دل مادر » دل مادر
بود در بصره جوانی ز اعراب
شده از عشق بتی مست و خراب
دختری آفت دل، غارت دین
غمزهاش در ره جانها به کمین
چشم جادوش به کفر آغشته
[...]