صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۲ - نتیجه راستی
قافله ئی بد برهی رهسپار
شد بکف رهزن چندی دچار
یکتن از آن قافله ز اندازه بیش
گشت هراسان و فکار و پریش
گفت بوی دیگری اینحال چیست
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۳ - کار و کارگر در سال ۱۳۰۷ شمسی سروده شد
کار کن و کار کن و کار کن
بار خود ای جامعه خود بار کن
رفته توئی از تو که یادش بخیر
نفی شدستی تو در اثبات غیر
هیکلت ای جامعهٔ ذولجاج
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۴ - علم و عمل
چون به ازل طرح جهان ریختند
عالم و عمل را بهم آمیختند
بهر بشر هست دو پر در مثل
زان دو یکی علم بود یک عمل
زین دو پر آن مرغ بلند آشیان
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۵ - پنبهٔ ایران
گوش فرا دار که گوید صریح
پنبهٔ ایران به زبان فصیح
کی بسیه روزی و محنت قرین
ملت بیچارهٔ ایران زمین
من همه نفعم که خداوند پاک
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۶ - مس و چینی
دوش رسیدند بخوان نعم
ظرف مس و کاسهٔ چینی بهم
بانگی از آن هر دو درآمد بگوش
کآمد از آن دیگ دل من بجوش
داشت در آواز خود از روی لاف
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۷ - اشتر و گله
اشتری از سردی دی گشتزار
رفت سوی آغلی از کشتزار
آن گلهدان را بد از عجز خفت
وز پس در با گلهٔ خام گفت
کی منتان بنده بر این خسته جان
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۸ - شیر و روباه
گرسنه شیری چو حریصان بدشت
در طلب طعمه بهر سوی گشت
روبهی افتادیش اندر به چنگ
خواست درد پیکر آن بیدرنگ
گفت که ای بر تو سراسر سباع
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۹ - حاسد و محسود
بود دو تن را دو درخت کهن
حاسد و محسود بدند آن دو تن
خواست شبی حاسد شوریده بخت
قطع ز محسود نماید درخت
جست یکی اره کش تیشه زن
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۰ - سخت و سست
سخت گرانی به درختی نشست
سست بدآن شاخ و بهم درشکست
چونکه بدان شاخ شکست اوفتاد
مرد از آن اوج به پشت اوفتاد
خورد شد اندر تن وی استخوان
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۱ - گل و خار
گفت گلی از سر نخوت بخار
کی ز تو هر خاطر خرم فکار
میکنی از جلوه ناخوش مدام
عیش تماشائی بستان حرام
نقص کمالات چمن گشتهای
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۲ - نتیجهٔ ظلم
بود یکی ظالم مردم گداز
مردم از او در حذر و احتراز
روز و شبان بود به پیکار خلق
کار نبودش مگر آزار خلق
کمکمش این خصمی و بیگانگی
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۳ - ماست کش و یخ کش
ماست کشی بود به عهد قدیم
در هنر ماست کشی مستقیم
بود همی ماست کشی پیشهاش
ماستکشی روز و شب اندیشهاش
ماست همی ساخت به غایت نکو
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۴ - خانهٔ تنگ
خانه ما هست بسی تنگتر
از رحم مادر و صلب پدر
هست همانا مثل ما در آن
همچو جنین در رحم مادران
حجره و صحنش همه بر روی هم
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۵ - کیفیت صلحیهٔ اصفهان
گوش فرا دار که سازم بیان
کیفیت صلحیهٔ اصفهان
بودم از این اسم بسی در شگفت
کش به چه منظور توانم گرفت
مصلح این عالم اضداد کیست
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۶ - مصاحبت دو نادان
بود یکی مرد تهی مغز خام
با زن خود خفته شبی روی بام
کرد به حیرت سوی گردون نظر
وز زن خود جست ز انجم خبر
زن ز کسان آنچه که بشنیده بود
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۷ - شلتاق پلتاق
صیحگهی پر فن حیلتگری
از همه در مکر و حیل برتری
چابک و طرار و ره آموخته
حیله و تزویر و فن اندوخته
برد سوی دکهٔ صراف رخت
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۸ - قدک و صباغ
داد به صباغ کسی یک قدک
گفت که ای خم تو رشگ فلک
این قدک من فلکی رنگ کن
رود به انجام وی آهنگ کن
هرچه که خواهی دهم ای بیعدیل
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۹ - پند لقمان
حضرت لقمان که بنوع بشر
هست ز حکمت به حقیقت پدر
با پسر خویش برای رشاد
گفت سخنها ز طریق و داد
لاجرم از آن درر آبدار
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۰ - حکمت افلاطون
دید فلاطون مرضی در مزاج
جست ز شاگرد خود آنرا علاج
گفت ز روی ادب ای ذوفنون
صد چومنی را تو بره رهنمون
ما ز تو علم و هنر آموختیم
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۱ - در مذمت نوشابه
بود یکی خانه چو باغ جنان
سر بسر اسباب تجمل در آن
سیم و زر و لعل و در شاهوار
نیز در آن خانه بدی بیشمار
خانه خدا داشت ز دزدان هراس
[...]