گنجور

 
صغیر اصفهانی

چون به ازل طرح جهان ریختند

عالم و عمل را بهم‌ آمیختند

بهر بشر هست دو پر در مثل

زان دو یکی علم بود یک عمل

زین دو پر آن مرغ بلند آشیان

شاید اگر بگذرد از آسمان

عالم عاری ز عمل ابتر است

مرغ نه بل جانور یک پر است

مقصدم از علم و عمل صنعت است

کان به جان سلم هر ملت است

ملک ز صنعت اگر آباد نیست

خاطر ملت نفسی شاد نیست

بهر تعالی همه خلق جهان

پای نهادند بدین نردبان

علم برای عمل‌ آموختند

ثروت و علم و شرف اندوختند

مدرسهٔ علم و عمل ساختند

مرکب همت به فلک تاختند

مدرسه باید که ز روی اساس

باز نماید ز فنون هم کلاس

تا که محصل به تقاضای ذوق

وارد فنی شود از روی شوق

صنعتی از خویش کند ابتکار

صاحب عنوان شود و افتخار

ماحصل عمر خود آرد بکف

نام نکو یابد و جاه و شرف

نی که شود زحمت بی‌حاصلش

مایهٔ درد سر و رنج دلش

یا که ز تحصیل چو یابد فراغ

پر شودش از می‌شهوت ایاغ

میز دوائر طلبد بهر کار

رشوه دهد تا که شود رشوه خوار

مغلطه در‌ امر محقق کند

ناحق و حق را حق و ناحق کند

خود نه همین خفت و ذلت برد

کآبروی دولت و ملث برد

هست موظف بشر اندر جهان

کار کند بهر خود و دیگران

از ره پیوستگی و‌ امتزاج

نوع بشر راست به هم احتیاج

علم و عمل باید و کسب و هنر

تا که دهد دست رفاه بشر

علم طلب بهر وطن پروری

نی پی خود خواهی و تن پروری

علم طلب کاسب بازار باش

مسگر و آهنگر و نجار باش

علم طلب واقف اسرار شو

تاجر و داروگر و عطار شو

جان برادر ز صغیر این نیوش

بهر عمل در طلب علم کوش

خواهی اگر عاقبت خود بخیر

راحت خود کم طلب از رنج غیر