ای اخی‌ بر خود تنیدن تا به‌ کی‌

خواب‌ بی‌ تعبیر دیدن تا به‌ کی‌

شرع حق‌ مانند حلم‌ مؤمن‌ است‌

شرع باطل‌ خواب‌ نفس‌ رهزن است‌

عشق‌ باشد غایت‌ شرع رسول

[...]

رو بخوان طهر ثیابک‌ را تو باز

حمل‌ آن را لیک‌ کم‌ کن‌ بر مجاز

صورت‌ آن جامه‌ کوته‌ کردن است‌

معنی‌ آن ز آرزوها مردن است‌

جامه‌ء کوته‌ بود دور از دنس‌

[...]

ای نصارا خواب‌ عاشق‌ صادق است‌

جانْت‌ بر رؤیای صادق لایق‌ است‌

آنچه‌ می‌دیدی به‌ خواب‌ شرع ما

یافت‌ نک‌ تعبیر، برکش‌ تیغ‌ لا

رو به‌ میدان نفی‌ غیر یار کن‌

[...]

شبلی‌ اندر نزد شیخ‌ دین‌ جنید

آن شه‌ وارسته‌ از هر شرط و قید

گفت‌ ﷲ، گفت‌ شیخ‌ پاک دلق‌

از چه‌ بردی نام او را نزد خلق‌

غایب‌ از چشم‌ تو گر آن حضرت‌ است‌

[...]

بر لبم‌ چون نام عبدﷲ رفت‌

هرچه‌ جز عشق‌ از نظر ناگاه رفت‌

وقت‌ میدان داری عبدﷲ است‌

کو برادر زادة شاهنشه‌ است‌

در کنار عم‌ّ خود او شد شهید

[...]

باز یاران جذب‌ عشق‌ آورد زور

بر سر سودائیم‌ افکند شور

باز یاران یارم آمد در عتاب‌

کرد بنیاد حواسم‌ را خراب‌

باز یاران کرده زه تیر خدنگ‌

[...]

شیخ‌ نوری گفت‌ روزی با جنید

حرب‌ من‌ سخت‌ است‌ بِرهانم‌ ز قید

هست‌ سی‌ سال آنکه‌ او را طالبم‌

چون شود حاضر من‌ از وی غایبم‌

غایبم‌ تا آنکه‌ او حاضر بود

[...]

کرد عزم حج‌ مریدی از شقیق‌

گفت‌ شیخش‌ رو به‌ بسطام از طریق‌

هم‌ زیارت‌ کن‌ شه‌ آگاه را

بایزید آن پیشوای راه را

چون به‌ بسطام آمد از ره آن فقیر

[...]

این‌ سخن‌ بیرون ز وهم‌ است‌ ای پناه

تاخت‌ عبدﷲ سوی قتلگاه

دید خنجر هِشته‌ دیو واژگون

بر گلوی شاه، دردش شد فزون

دست‌ وی بگرفت‌ کای دیو عنود

[...]

شیخ‌ درویشان جنید ممتحن‌

روزی از توحید می‌ گفتا سخن‌

رهروی برخاست‌ کای عالی‌ مقام

من‌ نیابم‌ آنچه‌ گویی‌ در کلام

فهم‌ من‌ بر درک رازت‌ نارس است‌

[...]

شیخ‌ عالم‌، قطب‌ معنی‌، بحر دید

قبله‌ اهل‌ حقیقت‌ بایزید

گفت‌ ده سال و دو کردم از مَری

نفس‌ خود را روز و شب‌ آهنگری

در ریاضت‌ کوره می‌ بنهادمش‌

[...]

این همه‌ گفتیم‌ حرف‌ از هر مقام

لیک‌ حرف‌ شبلی‌ است‌ آخر کلام

مر وِرا گفتند وقت‌ احتضار

هست‌ این‌ دم حرف‌ تهلیلت‌ به‌ کار

این‌ زمان کت‌ رو به‌ سوی آن سراست‌

[...]

مرغ‌ عشقم‌ باز در پرواز شد

باب‌ عشقم‌ باز بر دل باز شد

نغمه‌ای دیگر در این‌ ره ساز کرد

داستان عشق‌ و عقل‌ آغاز کرد

گوش جان بگشا گرت‌ دل مرده نیست‌

[...]

کنون خواهم‌ درود از حق‌ دگر باز

به‌ روح انبیاء و اهل‌ اعجاز

درود اوّل به‌ روح پاک آدم

که‌ باشد صفوت‌ ﷲ مکرم

دگر نوح نبی‌ ﷲ و دیگر

[...]

خلق اشیاء جمله را شش روز کرد

روز خلق از شش جهت فیروز کرد

گر تو را گوید کس از وسواس و شک

روز و شب باشد ز مقدار فلک

اندر آن حضرت نه شب بود و نه روز

[...]

از پی تفسیر قرآن مجید

باشد از حق عمر و توفیقم امید

تا به شکر آنکه دادم نطق و کام

معنی قرآن به نظم آرم تمام

ابتداء از نام خویش اندر کتاب

[...]

گویم از هستی بیانی در نخست

تا بیابی ره به گفتارم درست

دانش هستی بود باب سرای

فهم هستی کن ز در وآ نگه درآی

گر نداری ره به تحقیق وجود

[...]

از فیوض عام و خاصش در نمود

حمد او گویند ذرات وجود

عین حمد اوست بود ممکنات

ظاهر از بودش وجود ممکنات

حمد او هر یک ز موجودات او

[...]

چون برآرند این ذراری سر ز خاک

حکم آید بر نجات و بر هلاک

زهرة شیران بدرد از نهیب

هم شود مخطی هراسان هم مثیب

آتش قهر آید آن ساعت به طوف

[...]

هستی مطلق ز غیب ذات خویش

خواست گردد جلوه گر ز آیات خویش

از احد کاطلاق ذات الله بُد

گشت ظاهر در صفات الله شد

صورت الله گر دانی مقام

[...]