گنجور

 
صفی علیشاه

کنون خواهم‌ درود از حق‌ دگر باز

به‌ روح انبیاء و اهل‌ اعجاز

درود اوّل به‌ روح پاک آدم

که‌ باشد صفوت‌ ﷲ مکرم

دگر نوح نبی‌ ﷲ و دیگر

خلیل‌ و حضرت‌ ابراهیم‌ آذر

دگر بر موسی‌(ع) صاحب‌ فتوحش‌

دگر بر عیسی‌(ع) پاکیزه روحش‌

به‌ هر یک‌ ز انبیاء حق‌ به‌ تعیین‌

ز آدم جمله‌ تا ختم‌ النبیین‌

به‌ اصحاب‌ و به‌ آل طیّبینش‌

خلیفه‌ زادگان و جانشینش‌

علی‌(ع) کو لنگر عرش است‌ و افلاک

دگر همجفت‌ او صدیقه‌ پاک

سلام بی‌شمار از حی‌ّ داور

به‌ زهرا(س) و به‌ سبطین‌ و به‌ حیدر

دگر هم‌ بر علی‌(ع) و بر محمد(ع)

به‌ جعفر(ع) نونهال باغ‌ احمد

درود از حق‌ بلا فصل‌ و مکرر

به‌ روح اطهر موسی‌ بن‌ جعفر(ع)

دگر هم‌ بر علی‌(ع) فرزند موسی‌(ع)

که‌ قطب‌ اعظم‌ است‌ و شمس‌ اجلی‌

تحیات‌ و سلام از حق‌ دگر هم‌

تقی‌(ع) و هم‌ نقی‌(ع) را خوش دمادم

دگر بر عسگری(ع) سلطان ذوالنصر

دگر بر مهدی(ع) دین‌ صاحب‌ عصر

خود این‌ اثنا عشر شاه و امامند

خلیفه‌ حق‌ پس‌ از خیرالانامند

تحیات‌ و سلام بی‌تناهی‌

به‌ روح این‌ امامان از الهی‌

دگر بر اولیاء و اهل‌ توحید

که‌ از حق‌ بودشان تکمیل‌ و تآیید

خصوص آنها که‌ میرند و مکمل‌

شود بر نامشان ختم‌ سلاسل‌

کمیل‌ و ادهم‌ و طیفور و معروف‌

ز هر یک‌ سرّ وحدت‌ گشته‌ مکشوف‌

همه‌ اندر طریقت‌ پیر و استاد

وز آنها ابتدا شد رسم‌ ارشاد

پس‌ از معروف‌ شیخ‌ دین‌ سری بود

که‌ ماهی‌ در سپهر رهبری بود

جنید از بعد او قطب‌ جهان شد

دلیل‌ و پیشوای عارفان شد

پس‌ از او بوعلی‌ رودباری

نکو شد پیر وقت‌ از لطف‌ باری

پس‌ از او بوعلی‌ کاتب‌ آمد

ز پیر رودباری نایب‌ آمد

از آن پس‌ شیخ‌ ابو عمران عیان گشت‌

ز مغرب‌ نور حق‌ مشرق نشان گشت‌

ابوالقاسم‌ از آن پس‌ حق‌ نسب‌ شد

که‌ او را گورکانی‌ خود لقب‌ شد

ابوبکر است‌ زآن پس‌ صاحب‌ تاج

که‌ نام اوست‌ عبدﷲ نساج

شد احمد را از آن پس‌ رتبه‌ عالی‌

که‌ خوانند اهل‌ توحیدش غزالی‌

ابوالفضل‌ است‌ دیگر پیر ارشاد

که‌ اصل‌ او بود از شهر بغداد

ابوالبرکات‌ زآن پس‌ حق‌ نفس‌ شد

وز آن پس‌ بوسعید از اندلس‌ شد

ابومدین‌ دگر کو مغربی‌ بود

چو شمس‌ از مشرق توحید بنمود

شهید راه حق‌ او بوالفتوح است‌

که‌ صاحب‌ خرقه‌ و فرزانه‌ روح است‌

از آن پس‌ شد کمال الدین‌ کوفی‌

همانا قطب‌ وقت‌ و پیر صوفی‌

دگر از اهل‌ بربر شیخ‌ صالح‌

بر ابواب‌ معانی‌ بود فاتح‌

از آن پس‌ یافعی‌ شد شیخ‌ آگاه

به‌ اسم‌ و رسم‌ عبد خاص ﷲ

وز آن پس‌ یافت‌ خرقه‌ نعمت‌ ﷲ

که‌ باشد رهنمای کل‌ در این‌ راه

کسی‌ کابطال این‌ نام و نسب‌ کرد

به‌ نفی‌ یافعی‌ ترک ادب‌ کرد

بهل‌ او را که‌ باشد بند تقلید

کند از حمق‌ نفی‌ اهل‌ توحید

نماید نعمت‌ ﷲ خود تفاخر

به‌ شیخ‌ یافعی‌ دور از تشاجر

غرض شد نعمت‌ ﷲ ولی‌ هم‌

ز عبدﷲ شیخ‌ و قطب‌ عالم‌

خلیل‌ ﷲ که‌ او برهان دین‌ است‌

پدر را در طریقت‌ جانشین‌ است‌

محب‌الدین‌ حبیب‌ ﷲ در این‌ راه

هم‌ آمد یادگار نعمت‌ ﷲ

کمال الدین‌ هم‌ از وی یادگار است‌

که‌ نسل‌ سیم‌ از آن شهریار است‌

دگر هم‌ قطب‌ عالم‌ در عیانی‌

از آن پس‌ شد خلیل‌ﷲ ثانی‌

وزآن پس‌ میر شمس‌الدین‌ چو ماهی‌

فروزان شد بگو بی ‌اشتباهی‌

عیان شد پس‌ حبیب‌ الدین ‌ثانی‌

ز چرخ دل چو ماه آسمانی‌

دگر شد شاه شمس‌الدین‌ ثانی‌

بنای معرفت‌ را پیر و بانی‌

کمال الدین‌ ثانی‌ پس‌ کله‌ دار

شد اندر سلسله‌ هم‌ صاحب‌ اسرار

از آن پس‌ شاه شمس‌الدین‌ ثالث‌

شد از جد و پدر بر خرقه‌ وارث‌

رسید این‌ خرقه‌ پس‌ بر شیخ‌ محمود

دگر بر شیخ‌ شمس‌الدین‌ مسعود

علی‌ شاه رضا را او خلیفه‌

نمود اندر دکن‌ چون بُد وظیفه‌

فرستاد او به‌ ایران و اینت‌ معلوم

شهی‌ را کو بود سلطان معصوم

هم‌ آن شه‌ خرقه‌ بر نورعلی‌ داد

که‌ بود آن شاه ماه چرخ ارشاد

حسین‌ شیخ‌ زین‌الدین‌ از او دلق‌

گرفت‌ و گشت‌ دُرجی‌ هادی خلق‌

پس‌ از وی پیر مجذوبعلی‌ بود

که‌ اندر عهد خود قطب‌ و ولی‌ بود

به‌ زین‌ العابدین‌ شیروانی‌

رسید این‌ خرقه‌ با رسم‌ و نشانی‌

و زو رحمتعلی‌ هم‌ گشت‌ ذی قدر

که‌ در شیراز بود او نایب‌الصدر

صفی‌ دریافت‌ فیض‌ خدمت‌ او

نصیب‌ جان ما شد رحمت‌ او

مراد از خرقه‌ بود و وضع‌ ارشاد

نبودم قصد شرح حال اوتاد

که‌ گویم‌ حال هر یک‌ را به‌ تفصیل‌

تو وصف‌ جمله‌ در خود کن‌ به‌ تحصیل‌