گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۱ - سرآغاز

 

خداوندا دلم را چشم بگشای

به معراج یقینم راه بنمای

به رحمت باز کن گنجینهٔ جود

درونم خوان بشادروان مقصود

دلی بخش از ثنای خویش معمور

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۲ - در توحید

 

به نام آنکه جان را زندگی داد

طبیعت را به جان پایندگی داد

خداوندیکه حکمت بخش خاکست

کمینه بخشش او جان پاکست

دو کون از صنع او یک گل به باغی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۳ - مناجات

 

خدایا چون به منشور الهی

رقم کردی سپیدی و سیاهی

ز باران عنایت گل سرشتی

برات مردمی بر وی نبشتی

مثال هستی ما هم ز اول

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۴ - وصف معراج نبی

 

سخن آن به که بهر ارجمندی

ز معراج نبی یابد بلندی

رسولی کاسمان را پایه داده

رکابش عرش را پیرایه داده

شبی تنگ آمده زین حجرهٔ تنگ

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۵ - در فضیلت عشق

 

جهان بی عشق سامانی ندارد

فلک بی میل دورانی ندارد

نه مردم شد کسی کز عشق پاکست

که مردم عشق و باقی آب و خاکست

چراغ جمله عالم عقل و دینست

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۶ - آغاز داستان

 

به تاریخ عجم دانندهٔ راز

چنین کرد این حکایت را سرآغاز

که چون خورشید هرمز رفت در خاک

کشید اکلیل خسرو سر بر افلاک

جهان را خسرو از سر کار نو کرد

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۷ - گریختن خسرو از مداین

 

چو بر هرمز سر آمد پادشاهی

ز خسرو تازه گشت آن کینه خواهی

بر آن شد کاتش کین بر فروزد

درو بهرام چوبین را بسوزد

فراوان داد رایت را بلندی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۸ - رسیدن خسرو به شیرین در شکارگاه

 

چو صورتگر نمود آن صورت حال

به دام افتاد مرغ فارغ البال

ملک را در گرفت آنحال شیرین

که شیرین آمدش تمثال شیرین

سوی ارمن شتابان شد سبک خیز

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۹ - اظهار عشق کردن خسرو به شیرین

 

چو صبح از پرده راه عاشقان کرد

برون زد شعلهٔ گرم و دم سرد

دگر ره باز شیرین مجلس آراست

حریفان راست گشتند از چپ و راست

دو بی دل باز در زاری درامد

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۱۰ - آگاه کردن خسرو شیرین را از قصد سفر خود به سوی قیصر روم

 

حلاوت سنج شیرین شکر خند

چنین برداشت مهر از حقه قند

که با خسرو چو شیرین بست پیمان

که این بلقیس گردد آن سلیمان

ملک بر رسم اول چند گاهی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۱۱ - یاری خواستن خسرو از قیصر و لشکر کشی او به مداین و شکست خوردن بهرام چوبینه

 

چو قیصر دید ز اوج پایهٔ خویش

چنان خورشید اندر سایهٔ خویش

به تاج و تخت دادش سرفرازی

کمر در بست در مهان نوازی

پس از چندی به خویشی مژده دادش

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۱۲ - وفات مریم

 

شناسای معانی موبد پیر

چنین کرد این خبر در نامه تحریر

که چون خسرو ستد گنجینهٔ روم

خلافش رومیان را گشت معلوم

چو غالب گشته بود از تیغ کین خواه

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۱۳ - عشرت کردن خسرو و شیرین بر لب شهر و دو افسانه گفتن آنان

 

شبی همچون سواد دیده پر نور

هوا عنبر فشان چون طره حور

زمانه برگ عشرت ساز کرده

فلک درهای دولت باز کرده

فرو مرده چراغ صبح گاهی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۱۴ - عقد بستن دختران با پسران به فرمان خسرو

 

چو خندان گشت صبح عالم افروز

زمانه داد شب را مژدهٔ روز

نماند اندر فلک ز انجم نشانی

به نیلوفر به دل شد گلستانی

ملک بر وعدهٔ دوشینه برخاست

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۱۵ - پاسخ شیرین به خسرو

 

شکر پاسخ ز شکر بند بگشاد

به پاسخ لعل شکر خند بگشاد

که باشم من به خدمت زیر دستی

کنیزان ترا آئین پرستی

وگر نزد تو قدری دارد این خاک

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۱۶ - نصیحت کردن شاپور به خسرو و دلالت کردن او را به شکر

 

سخن پرداز گویای خردمند

چنین برداشت از درج گهر بند

که چون خسرو ز یار عصمت اندیش

به مشگوی خود آمد با دل ریش

ندیم خاص شاپور خردمند

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۱۷ - رفتن خسرو به اصفهان به هوای شکر

 

هوای دلبر نو کرده در دل

همی شد ده به ده منزل به منزل

رها کرده همه ترتیب شاهان

درامد بی سپاه اندر سپاهان

بزرگ امید را در حال فرمود

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۱۸ - غزل سرائی شکر در مجلس خسرو

 

چه فرخ روزگاری باشد آن روز

که گردد هم نشین دو یار دل سوز

همه سرمایهٔ عشرت مهیا

ز موج شادمانی دل چو دریا

مراد و خوش دلی و کامرانی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۱۹ - بردن شکر خسرو را به خانهٔ خویش به مهمانی

 

به صد خواهشگری شهرا پریروی

به عشرتگاه خود شد میهمان جوی

شهنشه نیز نگذشت از رضایش

به مهمان رفت در مهمان سرایش

چو هر گل کرد خوش با بلبلی جای

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۲۰ - عقد کردن خسرو شکر را

 

عروس صبح دم چون پرده برداشت

جهان را جلوهٔ خور در نظر داشت

طلب کردند موبد را نهانی

که عقدی بست بر رسم مغانی

چو شد شرط زناشوئی همه راست

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode