گنجور

عمعق بخاری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - در مدح نصیرالدوله نصر

 

الا یا مشعبد شمال معنبر

بخار بخوری تو، یا گرد عنبر؟

نه روحی، ولیکن چو روحی مصفا

نه نوری، ولیکن چو نوری منور

چو آرام گیری هوای تو بی جان

[...]

عمعق بخاری
 

عمعق بخاری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - در مدح نصر بن ابراهیم

 

سپیده دم، چو از گردون نهان شد گوهرین پیکر

زمین ساجگون بنهاد تاج عاجگون بر سر

هوای قیر گون بر چد نقاب قیرگون از رخ

برآمد روز روشن تاب از فیروزه گون منظر

شعاع صبح زرین کرد ارکان فلک یک ره

[...]

عمعق بخاری
 

عمعق بخاری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - در مدح خاقان ملک خضر

 

نسیم زلف آن سیمین صنوبر

مرا بر کرد دوش از خوابگه سر

گل افشانان ببالینم گذر کرد

پیامی داد ازان معشوق دلبر

عتاب آمیز گفت: ای سست پیمان

[...]

عمعق بخاری
 

عمعق بخاری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - در مدح نصیر الدوله ناصرالدین ابوالحسن نصر

 

خیز، ای بت بهشتی، آن جام می بیار

کار دی بهشت کرد جهان را بهشت وار

نقش خورنقست همه باغ و بوستان

فرش ستبرقست همه دشت و کوهسار

فرشی فگنده دشت، پر از نقش بافرین

[...]

عمعق بخاری
 

عمعق بخاری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - قصیدهٔ ناتمام در مدح ملک تاج الملوک محمود

 

وقت گل سوری، خیز ای نگار

بر گل سوری می سوری بیار

بربط سُغدی را گردن بگیر

زخمهٔ زیر و بم او برگمار

زان می نوشین، که چو جانم بدی

[...]

عمعق بخاری
 

عمعق بخاری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - در نکوهش اغل نام

 

ای آفتاب ملک، رهی خفته بود دوش

غایب شده ز عقل و جدا مانده ای ز هوش

وقت سحر، که چشم شود باز از قضا

دیدم بکوی خلقی ماننده سروش

گفتند بنده را که: اغل را شه جهان

[...]

عمعق بخاری
 

عمعق بخاری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - در نکوهش اغل نام

 

دهانت، ای اغل، گنده ریش، گنده بغل

همی کند همه شب گوه سگ به دندان حل

همه جهان زره کون همی ریند و تو باز

گه از دهان ریی و گه ز کون و گه ز بغل

به پیش شاه چنانی که پیش آدم دیو

[...]

عمعق بخاری
 

عمعق بخاری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - در مدح شمس الملک

 

رسول بخت بمن بنده دوش داد پیام

بدان گهی که فلک زد بدل ضیا بظلام

سپاه روز بر افگند خر گه از صحرا

زدند لشکر شب گرد کوه و دشت خیام

چه گفت؟ گفت که: ای تیره خاطر از چه چنین

[...]

عمعق بخاری
 

عمعق بخاری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - در مدح ابوالمظفر ابراهیم

 

مست و شادان در آمد از در تیم

کرده بیجاده جای در یتیم

زیر خط زبر جدش میمی

زیر زلف معنبرش صد جیم

زیر آن جیم طوبی و فردوس

[...]

عمعق بخاری
 

عمعق بخاری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - در مدح نصر

 

خیال آن صنم سرو قد سیم ذقن

بخواب دوش یکی صورتی نمود بمن

هلال وار رخ روشنش گرفته خسوف

کمند وار قد راستش گرفته شکن

هزار شعله آتش فروخته در دل

[...]

عمعق بخاری
 

عمعق بخاری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - قصیده ناتمام در مدح الب ارسلان

 

به گردون برین بر شد، ز فخر این ملکت ایران

که گسترد از برش سایه خجسته رایت سلطان

اگر ویران شد این ایران ز جور ترکمانان بد

ز عدل شاه نیک‌اختر به ساعت گردد آبادان

خداوند جهان، الب ارسلان، سلطان دین‌پرور

[...]

عمعق بخاری
 

عمعق بخاری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - در مدح کمال الدین محمود

 

زهی دولت! زهی ملکت! زهی همت! زهی سلطان!

زهی حشمت! زهی نعمت! زهی قدرت! زهی امکان!

سپاس آن را که توفیقش موافق گشت با دولت

بتابید چنین دولت، به اقبال چنین سلطان

چنین سلطان، که چشم ملک در علم چنو کمتر

[...]

عمعق بخاری
 

عمعق بخاری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - قصیده ناتمام در مدح شمس المک ناصر الدین نصر

 

ای نگار، از بس که اندر دلبری دستان کنی

هر زمان ما را به عشق خویش سرگردان کنی

عاشقی با تو خطر کردن بود با جان خویش

زانکه نپسندی تو دل تنها و قصد جان کنی

گه ز گرد مشک بر خورشید نقاشی کنی

[...]

عمعق بخاری
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در مدح سلطان گوید

 

غزو گوارنده باد شاه جهان را

ناصر دین راعی زمین و زمان را

آنکه چو او تا قران و حکم قران است

هیچ مدبر نبوده هیچ قران را

دولت او رایتی فراخت که خورشید

[...]

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - ایضاً له

 

شاه باز آمد برحسب مراد دل ما

ملت از رایت او ساخته عونی به سزا

خیل خیل از خدمش تعبه کرده دگر

جوق جوق از حشمش تاختنی برده جدا

سوی هر مرحله راهی (پیموده) برده یک تن

[...]

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح سیف الدوله محمود ابراهیم

 

بادبان برکشید باد صبا

معتدل گشت باز طبع هوا

خاک دیبا شدست پر صورت

جانور گشته صورت دیبا

شاخ چون کرم پیله گوهر خویش

[...]

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - در مدح سیف الدوله محمود ابراهیم به مناسب تعیین او به حکومت هندوستان

 

شاها نظام ملک و قوام جهانیا

با دولت مساعد و بخت جوانیا

چشم است بختیاری و در چشم نوریا

جسم ست کامکاری و در جسم جانیا

چون ملت از رسول به پاکی ستوده

[...]

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - در مدح خواجه منصور بن سعید بن احمد بن حسن میمندی صاحب دیوان عرض

 

امروز نشاطی است فره فضل و کرم را

و امروز وفاقیست عجب تیغ و قلم را

زیرا که در او بر شرف گوهر آدم

تقدیر همی وقف کند عرض حشم را

منصور سعید آنکه به انعام و به افضال

[...]

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - در مدح سیف الدوله محمود ابراهیم

 

نوروز جوان کرد به دل پیر و جوان را

ایام جوانی است زمین را و زمان را

هر سال در این فصل برآرد فلک از خاک

چون طبع جوانان جهان دوست جهانرا

گر شاخ نوان بود ز بی برگی و بی برگ

[...]

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - ایضاً له

 

زرود زاوه عبر کرد بحر ما

نبیره رجای خلق ابوالرجا

ابوالحسن علی که نعت خلق او

خبر دهد ز نام والدش ترا

عمید ملک شهریار محتشم

[...]

ابوالفرج رونی
 
 
۱
۷۷
۷۸
۷۹
۸۰
۸۱
۳۷۶