وقت گل سوری، خیز ای نگار
بر گل سوری می سوری بیار
بربط سُغدی را گردن بگیر
زخمهٔ زیر و بم او برگمار
زان می نوشین، که چو جانم بدی
گر شدی اندر تن من پایدار
آنکه بود در تن آزادگان
از همه شادی و طرب دستیار
گوهر جود است، که گردد بدو
از گهر مردم جود آشکار
گر نبدی خاصیت او به جود
جای نبودیش کف شهریار
خسرو محمود شهنشاه دهر
تاج ملوک و ملک شهریار
آتش سوزنده به هنگام رزم
مهر فروزنده به هنگام بار
آنکه ازو باغ بهار است ملک
کف زر افشانش ابر بهار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دعوت به شادی و جشن است. شاعر با اشاره به زیبایی گلها و دلنوازی موسیقی، از معشوق میخواهد که در شادی و نشاط در کنار او باشد. او بر اهمیت می و جامی که جانش را زنده میکند، تأکید میکند و از ویژگیهای نیکو، مانند سخاوت، سخن میگوید. شاعر همچنین به پادشاهی بزرگ به نام محمود اشاره میکند که در زمان جنگ و صلح، قوی و نیکوست. در نهایت، شاعر از زیباییهای بهار و ثروتهای زمین سخن میگوید و به جشن و شادی دعوت میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که گلهای سرخ شکفتهاند، ای محبوب، بر روی گلها بیا و زیباییات را به نمایش بگذار.
هوش مصنوعی: بربط سُغدی را در دست بگیر و به نواختن آن بپرداز، تا نوای زیر و بمش را به زیبایی تولید کنی.
هوش مصنوعی: از آن شراب شیرین بنوش که اگر روزی در تن من بماند، همچون جانم خواهد بود.
هوش مصنوعی: کسی که در وجود آزادگان، همراه شادی و خوشی است.
هوش مصنوعی: عطایای سخاوت باعث میشود که ویژگیهای نیکویی در مردم نمایان شود.
هوش مصنوعی: اگر ویژگی او به بخشش نبود، جایگاهش در دل شهریار وجود نداشت.
هوش مصنوعی: خسرو محمود، پادشاه بزرگ و قدرتمند زمانه، تاج و تختی از آن خود دارد که نمایانگر سلطنت و شکوه اوست.
هوش مصنوعی: در زمان جنگ، آتش به شدت سوزنده و خطرناک است، اما در زمان بارش باران، گرمای مهر تابان باعث رشد و زندگی میشود.
هوش مصنوعی: کس دیگری که بهار و زیبایی را به ارمغان میآورد و سرزمینی پر از گل و سرسبزی دارد، در دلش گنجهای بیپایانی از عشق و احساس را غرق کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای زینهار خوار بدین روز گار
از یار خویشتن که خورد زینهار
یک دل همی چرند کنون آهوان
با شیر و با پلنگ بیک مرغزار
وقتیکه چون دو عارض و زلفین تو
[...]
پند بدادمت من، ای پور، پار
چون بگزیدی تو بر آن نور نار؟
غره مشو گر چه نیابد همی
بی تو نه بهرام و نه شاپور پار
پشت گرانبار تو اکنون شدهاست
[...]
با رخت ای دلبر عیار یار
نیست مرا نیز به گل کار کار
تا رخ گلنار تو رخشنده گشت
بر دل من ریخته گلنار نار
چشم تو خونخواره و هر جادویی
[...]
دولت مسعودی با روزگار
چون تن و جان گشت بهم سازگار
تاج همی گوید جاوید باد
شاه زمانه ملک روزگار
بخت همی گوید پاینده باد
[...]
کام روان باد دل شهریار
بر همه کافی به جهان کامگار
عز فلک داور او رنگ بخش
حرز ملک خسرو دیهیم دار
بخت چو تختش شده خدمت پذیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.