گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۶ - در مدح عمیدالملک بونصر

 

بوستان را مهرکانی باد زر آگین کند

رنگ بستاند ز گلها باده را رنگین کند

روی هامون را کند مانند سوزن گرد زرد

هر گیاهی را بر او چون سوزن زرین کند

دختران تاک رز را گر ببیند باده خوار

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۷ - در مدح ملک جستان

 

تا زمین را آسمان پر لؤلؤ عمان کند

کوه و صحرا را صبا پر لاله نعمان کند

بوستان پیراهن از پیروزه گون دیبا کند

گلستان پیرایه از بیجاده گون مرجان کند

باد نوروزی بشاخ گل برآید بامداد

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۸ - فی المدیحه

 

روی مرجانی ز چشمم دوست پنهانی کند

تا سرشک چشم من چون روی مرجانی کند

چون نبیند لعل ریحانی لبش با لعل خویش

ای بسا چون خویش بیند لعل ریحانی کند؟

چون کمان ابروش دارد قامت من چون کمان

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۹ - در مدح میر ابوالهیجا منوچهربن وهسودان

 

هرکه جانان را بمهر اندر عدیل جان کند

گر تواند جان خویش اندر ره جانان کند

هرکه جوید رای دلبر کی رضای دل کند

هرکه خواهد کام جانان کی هوای جان کند

سرو بالا دلبر تیرافکن و پیکان مژه

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۰ - در مدح شاه ابوالخلیل جعفر

 

آن پری نشگفت اگر از خوبرویان سر بود

گر بنفشه پر گر و از سنبلش افسر بود

شکر لؤلؤ نمایست آن لب رامش فزای

گر میان شکر اندر چشمه کوثر بود

اندر آن بالا و روی او پدید آید همی

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۱ - در مدح ابومنصور وهسودان بن مملان

 

تا بجان در عقل باشد تا بتن در جان بود

جان و تن را از لب و جام و لب جانان بود

جان و تن را خود غذا می باشد و جانان بدانک

می غذای تن بود جانان غذای جان بود

گرچه تن باشد غمی با جام می باشد قوی

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۲ - در مدح ابوالمظفر فضلون

 

تا ترا گرد مه از مشک سیه پرهون بود

در تمنای رخت جان و دلم مرهون بود

گر ترا یارا به جای من بود یار دگر

در دو چشم من به جای خواب هر شب خون بود

تا بود معجون به مشک ناب تار زلف تو

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۳ - در مدح ابوالخلیل جعفر

 

گه بهار همه خلق جفت یار بود

مر از یار جدائی گه بهار بود

مرا چگونه بود در فراق یار قرار

که در وصال کنون باز بی قرار بود

کنون که خلق همه در کنار دارد یار

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۴ - در مدح ابوالیسر سپهدار اران

 

هرکه او را میل خاطر سوی ارزانی بود

او برنج و خواری ارزانی و ارزانی بود

من بچشم یار از آن خوارم که ارزان یافتست

چون ببینی خواری هرچیز ز ارزانی بود

بر جفای صد شبش ناید پشیمانی شبی

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین

 

اگر ببرد ز بستان خزان نسیم بهار

بساز بزم چو بستان ز زلف و روی نگار

چو زلف او ندهد بوی هیچ اسپر غم

چو روی ندهد هیچ روزگار نگار

نسیم آن ببهار است و آن این همه روز

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۶ - در مدح ابوالفتح علی

 

اگر بتگر چنو داند نگاریدن یکی پیکر

روا باشد اگر دعوی خلاقی کند بتگر

نه چون او پیکری آید نه حورالعین چنو زاید

نه گر باشد پری شاید چنو هرگز پری پیکر

بدو رخ چون شکفته گل بدو لب چون فشرده مل

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۷ - در مدح ابوالحسن علی لشگری

 

ای دلارام و دل آشوب و دلاویز پسر

عهد کرده بوفا با من و نابرده بسر

غم عشق تو روانم بلب آورده بلب

درد هجر تو توانم بسر آورده بسر

شمنان چون تو ندیدند و نبینند صنم

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۸ - فی المدیحه

 

ای کرده تیره روز معادی بتیغ و تیر

آمد بخدمت تو گرانمایه ماه تیر

بنشین بناز شاهی و باده دریده خور

لب را ز نوش بهره و جان را ز باد تیر

رفتی بتاختن بسوی شهر دشمنان

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۹ - در مدح ابوالخلیل جعفر

 

ای ماه خوش حدیث و نگار نکو کنار

با شاخ زی من آر یکی نازه کو کنار

کرده تهی ز دانه زمانه میان او

کرده پر آب لاله همه تنش روزگار

ماند بمانده ناری بر شاخ نار بر

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۰ - در مدح شاه ابونصر جستان و پسرش ابوالمعالی شمس الدین

 

باد فروردین بگیتی در کند هر شب سفر

اوفتاده است از سفر کردنش بر گیتی ظفر

بوستان شد چون بهار چینیان از رنگ و بو

کوه چون یاقوت و چون پیروزه سرو غاتفر

بلبل اندر گلستان هر ساعتی دارد نفیر

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - در مدح ابوالخلیل جعفر

 

با ماه تو تا مشک شد برابر

چون مشک بجوشم همی بر آذر

از بسکه مرا آذر است بر دل

آزار نجویم همی ز آذر

از بویه تو هر زمان بنالم

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۳ - در مدح ابومنصور

 

بتا گل رخ تو کرده از بنفشه سپر

دو زلف تست دو جراره بنفشه سپر

ز تیر چشم تو ترسنده شد گل رخ تو

ز مشگناب زره کرد و از بنفشه سپر

میان زلف تو و چشم تو نبرد افتاد

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۴ - در مدح ابودلف

 

بتی سرو بالا و سرو سمنبر

که شمشاد دارد ببرگ سمن بر

رخش همچو ماهی که گل بار دارد

برش همچو سروی که دارد سمن بر

روان گردد از نقش رویش منقش

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۵ - در مدح ابوالمعمر

 

بتی که راستی از قد او رباید تیر

بتیر غمزه ز گردون فرود آرد تیر

نه سیب سرخ بود با رخان او مر مهر

نه با درنگ بود چون رخان من مه تیر

ز خواب دیده پر آب من ندارد بهر

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۶ - در مدح ابومنصور

 

بلای غربت و تیمار عشق و فرقت یار

شدند با من دلخسته این سه آفت یار

همیشه بود نشاط دلم ز دیدن دوست

همیشه بود قرار تنم بصحبت یار

برفت یار و مرا غم گرفت جای نشاط

[...]

قطران تبریزی
 
 
۱
۴۹
۵۰
۵۱
۵۲
۵۳
۳۷۳