تا بجان در عقل باشد تا بتن در جان بود
جان و تن را از لب و جام و لب جانان بود
جان و تن را خود غذا می باشد و جانان بدانک
می غذای تن بود جانان غذای جان بود
گرچه تن باشد غمی با جام می باشد قوی
ورچه جان غمگین چو با جانان بود شادان بود
خوش بود خوردن ز دست دوست می آن را که دوست
بچه خاقان و می پرورده دهقان بود
ساغر می مستمند درد را دارو بود
روی جانان دردمند عشق را درمان بود
روضه رضوان بود با حور و کوثر دلگشای
خانه جانان بمی چون روضه رضوان بود
در تن مخمور می صافی تر از کوثر بود
در دل مهجور جانان خوشتر از ولدان بود
سرخ تر باشد ز گل در ماه بهمن جام می
در زمستان روی جانان خوشتر از بستان بود
آنکه جاویدان نماند زین دو باشد ناشکیب
چون شکبید زین دو آن کو مانده جاویدان بود
خلق جاویدان نبوده است و نباشد گر بود
میر ابومنصور وهسودان بن مملان بود
هم فرشته صورت است و هم فرشته سیرتست
زی فرشته مرگ ناید تا فلک گردان بود
این جهان یزدان بر و تا روز محشر وقف کرد
از پس او پادشاه این جهان یزدان بود
عمر او صد ره ز عمر نوح باشد بیش و باز
هرکجا او باشد از در و گهر طوفان بود
بود از آن طوفان بلا و رنج جان انس و جان
لیک زین طوفان شفای جان انس و جان بود
هرچه در وی ظن برند از دانش و فرهنگ خیر
چون بچشم دل ببینندش دو صد چندان بود
لفظ درافشان او دارد درافشان جان خلق
جان درافشان گردد از لفظی که درافشان بود
طبع او گنج وفا شد جان او کان خرد
گر وفا را گنج باشد یا خرد را کان بود
دولت شاه جهان بستست با دوران چرخ
شاه را دولت بود تا چرخ را دوران بود
گرچه روز افزون کسی باشد کزو برتافت روی
روز مال و ملک او هر روز بر نقصان بود
مرد و زن هستند مهمان کف او روز و شب
تیغ او را روز کوشش دام و دد مهمان بود
هرچه معطی خلق باشد پیش او سائل بود
هرچه دانا مرد باشد پیش او نادان بود
گاه بخشش پیش کافی کف او دریای ژرف
همچو پیش در بدریا قطره باران بود
انده یاران او چون بنگری شادان بود
نصرت خصمان او چون بنگری خذلان بود
مهر او بهتر ز ایمان کین او بدتر ز کفر
ایمنی زایمان بود چون فتنه از کفران بود
گرد شادروانش باشد بر رخ شاهان مدام
از رخ شاهانش دائم نقش شادروان بود
حبه حبه زر و سیم از خاک و سنگ آید برون
با دو صد دشواری و گفتن بلفظ آسان بود
با همه دشواری و سختی بهنگام سخا
زر و سیم و خاک و سنگ او را همه یکسان بود
گوشه ایوان او از فخر بگذشت از فلک
زیر او باشد فلک چون از زبر ایوان بود
زان بزرگ اندیشه والامنش نشگفت اگر
پایه ایوان او بر تارک کیوان بود
نیلگون دارد حسام و زر گون دارد قلم
نیل ازین دارد گران و زر از آن ارزان بود
زان بشهر دوستانش رامش و شادی بود
زین بشهر دشمنانش ناله و افغان بود
از ملک یزدان ملک را دوستر دارد بدانک
بر ملک پیدا بود هرچ از ملک پنهان بود
ورنه در فرمان او دارد ملکها را چرا
از ملک ها طاعت آید چون ازو فرمان بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی رابطه میان جان و تن، عشق و میپردازد. شاعر به تأثیرات عاطفی و معنوی عشق و می اشاره میکند و بیان میکند که جان و تن هر یک نیاز به تغذیه دارند؛ جان به عشق و تن به می. در این بین، دوستی و محبت به عنوان غذاهایی برای جان و تن مطرح میشود و نقش مهمی در شادابی و سلامت روانی ایفا میکنند.
شاعر همچنین به جاودانگی، سرنوشت انسان و قدرتش در تحمل رنجها و سختیها اشاره میکند و این که در نهایت، این جهان مادی و تمامی موجودات آن در برابر قدرت و اراده خداوند قرار دارند. او به فضایل انسانی و اخلاقی نیز تأکید دارد و بر این نکته پافشاری میکند که درک راستین انسانها از یکدیگر فراتر از ظواهر و قضاوتهای سطحی است.
در نهایت، شعر به توصیف نعمتهای الهی و اینکه چطور انسانها میتوانند با ایمان و عمل صالح از آنها بهرهمند شوند، میپردازد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که عقل در بدن باشد، جان و بدن با هم مرتبط هستند. جان و بدن از طریق لب و جام و لب معشوق به هم ارتباط مییابند.
هوش مصنوعی: زندگی و روح انسان به خودی خود به غذایی نیاز دارد، و معشوق او به این خاطر که روح را تغذیه میکند، برای جسم نیز مایحتاجی به شمار میآید. معشوق، غذای جان است.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه بدن ممکن است غمگین باشد، اما وقتی مشغول نوشیدن جام میباشیم، احساس قوی و شادی میکنیم. و اگرچه روح ممکن است غمناک باشد، اما نزد محبوب، آن روح شاد و خوشحال خواهد بود.
هوش مصنوعی: خوردن از دستان دوست لذتبخش است، چون آنچه به دست آمده، حاصل محبت و حمایت دوستانه است، خواه آن دوست از نسل بزرگانی باشد یا یک دهقان ساده.
هوش مصنوعی: مستی و سرخوشی، درد و رنج را بهبود میبخشد، همچنان که روی محبوب، تسکینی برای عاشق آسیبدیده است. عشق، مایه درمان و آرامش کسانی است که دچار درد و رنج هستند.
هوش مصنوعی: بهشت مانند باغی زیبا و دلنشین است که با زنان دلفریب و نعمتهای فراوان تزئین شده است. خانهی محبوبم همچون این باغ روحنواز و دلگشاست.
هوش مصنوعی: در بدن مست، شرابی وجود دارد که از آب کوثر خالصتر است و در دل کسی که از معشوق دور است، احساسی وجود دارد که از شادی و خوشحالی بچهها بهتر است.
هوش مصنوعی: در ماه بهمن، رنگ شراب از گل هم سرختر است و در زمستان، وجه محبوب از زیباییهای باغ نیز دلچسبتر است.
هوش مصنوعی: کسی که از این دو حالت نگذرد و صبر نکند، هرگز پایدار نخواهد ماند. اما آنکه صبر و استقامت نشان دهد، در نهایت برای همیشه باقی میماند.
هوش مصنوعی: هیچ کس در دنیا جاودانه نبوده و نخواهد بود، حتی اگر نام بزرگی مانند ابومنصور یا هسودان داشته باشد.
هوش مصنوعی: این شخص هم زیبا و هم باطن نیکویی دارد. او به قدری قوی و باارزش است که حتی مرگ هم به سراغش نمیآید و همیشه در بلندای آسمان قرار دارد.
هوش مصنوعی: این دنیا از آن خداوند است و تا روز قیامت تحت تدبیر او قرار دارد. پس از او، سلطنت این جهان نیز متعلق به خداست.
هوش مصنوعی: زندگی او به اندازه عمر نوح طولانیتر است و هر جا که او حضور داشته باشد، طوفانی از در و گهر (دروغ و شکست) به راه میاندازد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در دل طوفانهای سخت و دردها، عواطف و روح انسانها هم وجود دارد. اما از همین طوفانهای سخت میتوان به آرامش و شفای روح دست یافت. به عبارتی، در میان مشکلات و مصائب، میتوان به رشد و بهبودی رسید.
هوش مصنوعی: هر چیزی که دربارهی او به خاطر دانش و فرهنگش شک و تردید کنند، وقتی با چشم دل او را مشاهده کنند، ارزش و اهمیتش به مراتب بیشتر میشود.
هوش مصنوعی: کلمات او مانند نوری است که روح و جان مردم را روشن میکند، و این نور از کلماتی ناشی میشود که خود نیز پر نور و درخشندهاند.
هوش مصنوعی: طبیعت او به مانند گنجی از وفاداری است و جان او به قدری خردمند است که اگر وفا به عنوان یک گنج باشد، او به آن اهمیت میدهد، یا اگر خرد خود گنجی باشد، او نیز به آن ارزش مینهد.
هوش مصنوعی: خوشبختی و قدرت شاه جهان به دوران زمان وابسته است و تا زمانی که زمان در حال گردش است، حکومت و خوشبختی شاه نیز ادامه خواهد داشت.
هوش مصنوعی: هرچند که شخصی روز به روز به ثروت و داراییاش افزوده شود، اما اگر نتواند به درستی از آن استفاده کند و برتریاش را حفظ کند، در واقع هر روز از ارزش و اعتبار او کاسته خواهد شد.
هوش مصنوعی: مرد و زن به مانند مهمانانی هستند که در هر لحظه از زندگی، در کنار هم به سر میبرند. هر روز و شب تلاش و سختی آنها همچون یک تیغ است که در برابر چالشها و موانع زندگی قرار دارند. آنها در این مسیر از زندگی به مهمانی طبیعی و واقعیتهای دنیای اطراف خود پرداخته و با حیات و مشکلات آن روبرو میشوند.
هوش مصنوعی: هر کسی که در زندگی چیزهایی را به دیگران میبخشد، در واقع به نوعی در جایگاه سائل و درخواستکننده قرار میگیرد. همچنین، هر فرد دانشمند و آگاه، در محضر شخصی نادان، خود را حقیر و در جایگاه دانا میبیند.
هوش مصنوعی: گاه پیش کشیدن دست و دادن به کسی که نیاز دارد، مانند یک قطره باران در مقابل اقیانوس بزرگ است.
هوش مصنوعی: وقتی به یاران او نگاه میکنی، شاد و خوشحال به نظر میرسند، اما وقتی به دشمنان او توجه میکنی، در حال شکست و ناکامی هستند.
هوش مصنوعی: محبت او ارزش بیشتری از ایمان دارد، چرا که مشکلات و فتنهها ناشی از کفر و بیدینی است. در حقیقت، ایمنی و آرامش در عشق او قرار دارد.
هوش مصنوعی: هر وقت که به چهرهی شاهان نگریسته شود، همیشه تصویری از آن بزرگوار در ذهن باقی میماند و این تصویر در چهرهی آنان نقش میبندد.
هوش مصنوعی: به زحمت و تلاش بسیار، طلا و نقره از دل خاک و سنگ به دست میآید، در حالی که بیان کردن این حقیقت به ظاهری ساده و راحت است.
هوش مصنوعی: در شرایط سخت و دشوار، او هیچ تفاوتی بین طلا و نقره و حتی خاک و سنگ قائل نمیشد.
هوش مصنوعی: گوشهای از ایوان او به قدری جلال و شکوه دارد که از آسمان هم برتر و باشکوهتر به نظر میرسد، به طوری که برای آسمان زیر ایوان او احساس حقارت میکند.
هوش مصنوعی: بدین دلیل که او اندیشهای بزرگ و دارای نیکمنشی است، جای تعجبی نیست اگر پایههای کاخی که ساخته، بر بالاترین نقطه آسمان قرار گیرد.
هوش مصنوعی: حسام رنگ آبی دارد و قلم رنگ زرد. نیل (رنگ آبی) به خاطر ارزشش گرانتر است، در حالی که زر (طلا) به خاطر ویژگیهایش ارزانتر به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: در شهر دوستان، زندگی با شادی و نشاط همراه بود، اما در شهر دشمنان، تنها صدای ناله و غم به گوش میرسید.
هوش مصنوعی: خداوند به واسطهٔ ملک خود، نسبت به سلطنت و حکومت عشق و علاقهای دارد، زیرا هر چیزی که در حکومت و دنیا آشکار است، در واقع از امور پنهان و نهانی اطراف ملک مطلع است.
هوش مصنوعی: اگر کسی فرمانروایی داشته باشد، چرا مملکتها از او اطاعت نمیکنند؟ زیرا اطاعت تنها زمانی معنا دارد که فرمان از او باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا همی جولان زلفش گرد لالستان بود
عشق زلفش را بگرد هر دلی جولان بود
تا همی نا تافته تاب اوفتد در زلف او
تافته بودن دل عشاق را پیمان بود
مرمرا پیدا نیامد تا ندیدم زلف او
[...]
مهتر گو را چو حاتم کهتر و در بان بود
گر کسی گوید چنو باشد کسی نادان بود
آنکه این اندیشه او را باشد او را مرده دان
گو چنو باشد کسی گر کالبد چون جان بود
همچنین باشد به صورت لیکن اندر باب فضل
[...]
تا بنفشستان جانان گرد لالستان بود
عاشق از جانان بنفشستان و لالستان بود
تا دل عشاق را رویش همی آتش دهد
آب دادن دیدهٔ عشاق را پیمان بود
تاب زلفش تا همی پیدا بود بر عارضش
[...]
روی او ماهست اگر بر ماه مشک افشان بود
قد او سروست اگر بر سرو لالستان بود
گر روا باشد که لالستان بود بالای سرو
بر مه روشن روا باشد که مشک افشان بود
دل چو گوی و پشت چون چوگان بود عشاق را
[...]
رو ترش کردی مگر دی بادهات گیرا نبود
ساقیت بیگانه بود و آن شه زیبا نبود
یا به قاصد رو ترش کردی ز بیم چشم بد
بر کدامین یوسف از چشم بد آن غوغا نبود
چشم بد خستش ولیکن عاقبت محمود بود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.