ای دلارام و دل آشوب و دلاویز پسر
عهد کرده بوفا با من و نابرده بسر
غم عشق تو روانم بلب آورده بلب
درد هجر تو توانم بسر آورده بسر
شمنان چون تو ندیدند و نبینند صنم
پریان چون تو نزادند و نزایند پسر
تا فراق تو خبر بود عیان بود تنم
تا فراق تو عیان گشت تنم گشت خبر
گر بنالم کنم از تف جگر دریا خشک
ور بگریم کنم از آب مژه هامون تر
تو بزر اندر پوشیده همی داری سیم
من بسیم اندر پوشیده همی دارم زر
من بیارایم هر روز رخان را بسرشگ
تو بیارائی هر روز میان را بکمر
نه همی کم شود از تف جگر آب مژه
نه همی کم شود از آب مژه تف جگر
قمر از چرخ دو صد بار مرا سجده برد
گر یکی بار کنم وصف رخانت بقمر
بدو بادام تو اندر همه احکام سرور
بدو یاقوت تو اندر همه احکام ثمر
من بخیلی نکنم هرگز با تو بروان
تو بخیلی چکنی با من چندین بنظر
نکنی شکر مرا گرت ببوسم بلبی
که بر او کرده بود مدح خداوند گذر
آفتاب همه شاهان جهان لشگری آن
که گه خشم شرنگست و گه جود شکر
بوالحسن آن دل احسان که ز گفتارش نور
علی آن گنج معانی که ز کردارش در؟
نه درم را بر او هست گه جود محل
نه عدو را بر او هست گه جنگ خطر
تخت راز و محل آمد چو فلک را ز نجوم
ملک را زو شرف آمد چو صد فراز درر
ای همه سال مظفر شده بر خیل عدو
بر تو نایافته یک روز عدوی تو ظفر
نیک خواهان ترا شر همی گردد خیر
بد سکالان ترا خیر همی گردد شر
درم از دست تو باشد هم ساله بفغان
اجل از تیغ تو باشد همه ساله بحذر
بگه رزم چه مردم شکری و چه شکار
بگه بزم چه دریا شمری و چه شمر
تو همه جنگ سگالی و بداندیش گریز
تو همه تیر فشانی و بداندیش سپر
قیمت تاج بسر باشد و اکنون که توئی
تاج اشرار بتاج است همه قیمت سر
برده از جود تو افضال همه ساله حشم
برده از گنج تو ارزاق همه ساله حشر
شاعران سوی تو آرند همه گنج ثنا
زائران پیش تو آرند همه کان هنر
بدل گنج ثناشان تو دهی گنج درم
عوض کان هنرشان تو دهی کان گهر
درمت هست بسی لیک نه در خورد سخا
گهرت هست بسی لیک نه در خورد گهر
نوک خشت تو بجسم اندر سازد چو روان
نوک تیر تو بچشم اندر تازد چو بصر
رهیان تو بر تو رهیان تو بوند
نبوندت رهی ارشان بکنی دور زبر
من رهی سر بتو افرازم و فخر از تو کنم
گر بر تو بوم و گر بر شاهان دگر
تا ز تاریکی همواره نشان دارد ابر
تا ز رخشانی همواره اثر دارد خور
باد تاریکی بر حاسد تو کرده نشان
با درخشانی بر ناصح تو کرده اثر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیفی از عشق عمیق و درد فراق است. شاعر از دلخوشیها و غمهای ناشی از آن صحبت میکند و به زیبایی معشوقش اشاره میکند. او دربارهی احساسات شدیدش از دوری معشوق و ناتوانی در فراموشی او میگوید. شاعر همچنین از مقایسهی خود و محبوبش سخن میگوید و به ستایش فضایل معشوق میپردازد. عشق او همچون آتش در دلش شعلهور است و در این میان، به قدرت و شکوه معشوق نیز اشاره میشود که تبدیل به موضوعی برای ستایش شاعران و هنر دوستان گردیده است. در نهایت، او بیان میکند که عشق و جود معشوق بر تمامی موانع پیروز است و انکار ناپذیر است.
هوش مصنوعی: ای جانم، تو که دل را آرام میکنی و دل را در tumult میافکنی و زیبا به نظر میرسی، بیا به یاد عهدی که با من بستهای، وفا کن و مرا بیخبر نگذار.
هوش مصنوعی: غصهٔ عشق تو روح و جانم را به هم ریخته، و درد جدایی تو را با تلاش و زحمت تحمل کردهام.
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ کسی شبیه تو را ندیده و نخواهد دید. همچنین هیچ موجودی مانند تو، که همچون پریان زیبایی باشد، متولد نشده و نخواهد شد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که جدایی تو در زندگیام وجود داشت، این جدایی برای من آشکار بود و تأثیرش را بر جسمم حس میکردم. اما حالا که این جدایی به وضوح در وجودم نمایان شده است، تأثیرش بیش از پیش حس میشود.
هوش مصنوعی: اگر از سوز دل خود ناله کنم، دریا خشک میشود و اگر از چشمانم اشک بریزم، هامون پر آب میشود.
هوش مصنوعی: تو در دل خود به طور پنهانی داراییهای با ارزشی را نگهداشتهای و من نیز در دل خود، ثروت و ارزشمندی را به طور نهان حفظ کردهام.
هوش مصنوعی: من هر روز با زیباییهای چهرهام را میآرایم، اما تو با اشکهای خود هر روز وسط من را جلوهگر میکنی.
هوش مصنوعی: آب چشم تو از سوز دل من کم نمیشود و بیتابی من هم از اشکهای تو کم نمیشود.
هوش مصنوعی: اگر قمر به اندازهی دویست بار بر من سجده کند، هرگز نمیتواند حتی یک بار تو را به زیبایی تو توصیف کند.
هوش مصنوعی: در اینجا سخن از این است که تو همچون بادامی هستی که در هر حکمی جلوهگر است و همچنین مانند یاقوتی در هر حکمی میوهای با ارزش به شمار میآیی. این تصویر به زیبایی و ارزش وجود تو اشاره دارد که در هر موقعیتی، درخشان و برجسته هستی.
هوش مصنوعی: من هرگز نسبت به تو بخیل نیستم، اما تو نسبت به من بسیار بخیلی میکنی. این موضوع برای من آشکار است.
هوش مصنوعی: اگر مرا شکر نکنی، مرا ببوس، مانند بلبلی که بر او مدح خداوند را خواندهاند.
هوش مصنوعی: خورشید، فرمانده تمام پادشاهان است؛ زمانی خشمگین و تلخ همچون زهر، و زمانی بخشنده و شیرین مثل شکر.
هوش مصنوعی: بوالحسن، دل مهربان و نیکوکار، آن که گفتارش همچون نوری درخشنده است و رفتار و کردار او گنجینهای از معانی عمیق و ارزشمند را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که نه سخاوت و بخشش در محل خود بر او اثر دارد و نه دشمنی و جنگ میتواند او را به خطر بیندازد. به عبارت دیگر، شخصی در برابر نعمتها و خطرات مقاوم و بیتوجه است.
هوش مصنوعی: تختی که به عنوان مکان راز و اسرار شناخته میشود، وقتی به دور از ستارهها و زوایای آسمان قرار گیرد، حقیقت را به گونهای از خود به نمایش میگذارد که همچون جواهرات باارزشی در بالای کوهها درخشندگی دارد.
هوش مصنوعی: ای سالها که بر دشمنانت پیروز شدهای، با وجود این هیچگاه دشمن تو را شکست نخواهد داد.
هوش مصنوعی: خواستههای نیک و خیر تو میتواند به شر تبدیل شود و در عوض، بدیها و دشواریها به نفع تو تمام خواهند شد.
هوش مصنوعی: اگر برای من از تو چیزی بماند، هر سال باید از تیغ (خطر) تو بگریزم و نگران مرگ باشم.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به دو جنبه از زندگی انسانهاست: یکی جنبه جنگ و رزم، و دیگری جنبه خوشگذارانی و بزم. در مورد جنگ سخن از این است که برخی افراد با شکوه و افتخار میجنگند و برخی دیگر به شکار میپردازند. در مورد بزم نیز، برخی به خوش گذرانی در کنار دریا میپردازند و برخی دیگر به شادی و سرور در مجالس مینشینند. در نهایت، این ابیات به نوعی تقابل و تنوع زندگی اشاره دارند.
هوش مصنوعی: تو در تمام نبردها به مانند یک سگ وحشی هستی و به خاطر بداندیشی فرار میکنی. تو مانند کسی هستی که تیرهایی پرتاب میکند اما تمام راههایت به خاطر تفکر نادرستت، محافظتی ندارد.
هوش مصنوعی: قیمت تاج بر سر متعلق به توست و اکنون که تو هستی، تاج بدترینها نیز به قیمت سر توست.
هوش مصنوعی: بخشش و generosity تو باعث شده که هر سال هندسه ی نعمتها و خوبیها را به دیگران برسانی. از ثروت تو هر سال، روزی و برکت به مردم میرسد و این نعمتها به همه جا میرسد.
هوش مصنوعی: شاعران برای ستایش و شعر گفتن به سوی تو میآیند و از تمامی هنرهای خود در کنار تو بهره میجویند. زائران نیز برای دیدن تو و احترام به هنرت به نزد تو میآیند.
هوش مصنوعی: تو به جای هنر و فضائلشان، ثروت و گنجی به آنها هدیه میدهی، زیرا فضائل و هنرهای تو از هر گوهری گرانبهاتر است.
هوش مصنوعی: در وجود تو چیزهای زیادی وجود دارد، اما نه به اندازه کافی برای بخشش. در ثروت تو چیزهای فراوان وجود دارد، اما نه به اندازه کافی برای به اشتراک گذاشتن.
هوش مصنوعی: نوک خشت تو به جسم وارد میشود، مانند اینکه نوک تیر به چشم مینشیند.
هوش مصنوعی: اگر تو خود را در دلبستگی به دیگران بیندازی، آنها نیز از تو دور خواهند شد؛ پس اگر میخواهی از بند آنها رها شوی، باید از وابستگی دست بکشی.
هوش مصنوعی: من به خاطر تو صدای خود را بلند میکنم و به تو افتخار میکنم، حتی اگر در کنار تو زندگی کنم یا در کنار پادشاهان دیگر.
هوش مصنوعی: ابر همیشه نشانی از تاریکی را به یاد دارد و خورشید همواره تأثیری از روشنی را باقی میگذارد.
هوش مصنوعی: باد شب، نشانهای از حسادت را بر چهره تو به تصویر کشیده و در عوض، بر خیرخواهی تو تاثیر جالبی گذاشته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از خضاب من و از موی سیه کردن من
گر همی رنج خوری، بیش مخور، رنج مبر!
غرضم زو نه جوانی است؛ بترسم که زِ من
خردِ پیران جویند و نیابند مگر!
رمضان رفت و رهی دور گرفت اندر بر
خنک آن کو رمضان را بسزا برد بسر
بس گرامی بود این ماه ولیکن چکنم
رفتنی رفته به و روی نهاده بسفر
سبکی کرد و بهنگام سفر کرد و برفت
[...]
عید شاداب درختیست که تا سال دگر
از گل و میوۀ او بوی همی یابی و بر
بوی آن گل بترازد چو خرد کار دماغ
بر آن میوه بتازد چو خرد سوی جگر
زین گل و میوه همان به که یکی گیرد بار
[...]
دستهها بسته به شادی بر ما آمدهای؟
تا نشان آری ما را ز دل افروز بهار؟
رمضان شد چو غریبان به سفر بار دگر
اینت فرخ شدن و اینت به هنگام سفر
بود شایسته ولیکن چه توان کرد چو رفت
سفری را نتوان داشت مقیمی به حضر
گرچه در حق وی امسال مقصر بودیم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.