گنجور

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۷۱ - تهرانی

 

دمادم در پی عیش و تناسانی است تهرانی

ز بغدادی و کوفی نسخهٔ ثانی است تهرانی

به هنگام حوادث گر بنای امتحان آید

چو پیش لشگر افغان‌، صفاهانی است تهرانی

گر ایرانی بود باری خراسانی و تبریزی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۷۲ - آزرم

 

ای برادر، تا توانی گیر با آزرم‌ خوی

مرد بی‌آزرم باشد چون زن بسیار شوی

غیرت و صدق و امانت‌، کاین سه اصل مردمیست

اصلشان ز آزرم خیزد، گیر با آزرم‌خوی

هرکه در پیش کسان آزرم خود بر خاک ریخت

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۷۳ - به شکرانهٔ بازوی قوی

 

برخیز ساقیا بده آن جام خسروی

تا درکشم به یاد شهنشاه پهلوی

شاها به شوکت تو زیانی نمی‌رسد

گر یک نصیحت از من درویش‌ بشنوی

بنشین درون قلب رعیت که‌ این مکان

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۷۴ - نفرین به انگلستان

 

انگلیسا در جهان بیچاره و رسوا شوی

ز آسیا آواره گردی وز اروپا، پا شوی

چشم‌پوشی با دل صد پاره از سودان و مصر

وز بویر و کاپ، دل برکنده و در وا شوی

باکلاه بام خورده با لباس مندرس

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۷۵ - به مناسبت پیوند مصر و ایران

 

ای لطف خوشت صیقل آیینهٔ شاهی

روشن دل تو آینهٔ لطف الهی

عالم متغیر، صفتت نامتغیر

دنیا متناهی‌، هنرت نامتناهی

پروردهٔ آن گوهر پاکی که ز اضداد

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۷۶ - راز طبیعت

 

دوش در تیرس عزلت جان‌فرسایی

گشت روشن دلم از صحبت روشن‌رایی

هرچه‌پرسیدم ازآن دوست مراداد جواب

چه به از لذت هم صحبتی دانایی

آسمان بود بدانگونه که از سیم سپید

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سروده‌ها » شمارهٔ ۱۵ - قسمتی از قصیده در انتقاد قرارداد وثوق الدوله

 

داد که دستورِ دیوخوی ز بیداد

کشورِ جم را به بادِ بی‌هنری داد

داد قراری که بی‌قراریِ ملّت

زآن به فلک می‌رسد ز ولوله و داد

کاش یکی بردی این پیام به دستور

[...]

فرخی یزدی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱

 

ای در طلبت صد چاک از غصه گریبان‌ها

خون‌ها ز غمت جاری از دیده به دامانان‌ها

در زواویه هجرت بنشسته به خون دل‌ها

در بادیه عشقت سر کرده قدم جان‌ها

آلوده به خون باشد از پای مجانینت

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - در نعت حضرت ختمی مرتبت موید مجتبی محمد مصطفی (ص)

 

ای مایه امید دل ای رحمت خدا

ای اولین تجلی حق ختم انبیا

ای کنیت مقدس و اسماء اقدست

بوالقاسم و محمد و محمود و مصطفا

آید چو نام نامی جان پرورت بگوش

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح اعلیحضرت شاه ولایت علی علیه‌السلام

 

الا تا خویشتن بینی نبینی روی جانان را

بلی ابر از نظر پنهان کند خورشید تابان را

مقام وحدت است اینجا تو و جانان نمی‌گنجد

از آن مگذر که خود بینی ز خود بگذر ببین آن را

چو جویی آن صنم باز آی از دیر و حرم یعنی

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - در مدح مظهرالعجائب حضرت مولی‌الموالی علی علیه السلام

 

کند ثابت حدیث قدسی این فرخنده معنا را

که یزدان در عبودیت ربوبیت دهد ما را

ز آدم تا بخاتم چون امیرالمؤمنین حیدر

طریق بندگی نسپرده کس معبود یکتا را

اگر کنه عبودیت ربوبیت بود یاران

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - در تهنیت عید مولود

 

مرحبا عیدی که در آن شد ز رحمت فتح باب

یعنی از برج نبوت سر برآورد آفتاب

مرحبا عیدی که در آن ز امر رب‌العالمین

رحمه للعالمین برداشت از صورت نقاب

مرحبا عیدی که در آن چون دل صاحبدلان

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - در مناقب و مدایح ائمه طاهرین صلواه الله علیهم اجمعین

 

ایدل گرت هوای بهشت است رو متاب

از درگه محمد و آلش بهیچ باب

از غیر خاندان نبی کام خود مجوی

لب تشنهٔی کجا شده سیراب از سراب

حق را مظاهرند به تحقیق و مهرشان

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - در منقبت امام‌المتقین حضرت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

 

اختران را گرچه یک اندر شمار است آفتاب

لیک در آن جمع فرد از اقتدار است آفتاب

گردد او گرد خود و انجم بگردش لاجرم

در میان اختران دائر مدار است آفتاب

این که می‌بینی قراری نیست در سیارگان

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - در تهنیت عید مولود مولی الکونین ابی‌الحسنین علی علیه‌السلام

 

ساقی کنون که میکده را گشت فتح باب

بنمای پرسبوی وجود من از شراب

زان باده در ایاغ کن ای مه که قطره‌ها

کز آن فروچکد همه ماه است و آفتاب

تا چند کرد بایدم از مفتی احتراز

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - در تهنیت عید مولود مهدی موعود علیه صلوات‌الله الملک المعبود

 

ای منفعل تو را ز رخ انور آفتاب

از ذرهٔی به پیش رخت کمتر آفتاب

گر پرتوی بخوانمش از عکس روی تو

این رتبه را به خود نکند باور آفتاب

روز ازل اگر نه ز طبع تو خو گرفت

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - در مدح امیرالمؤمنین امام المتقین حضرت علی علیه‌السلام

 

آنکه می‌گوید مؤثر بهر این آثار نیست

راستی از نعمت انصاف برخوردار نیست

کی توان گفتن شود موجود بی موجد پدید

نقش بی‌نقاش نبود خانه بی‌معمار نیست

دست استادی بگردش آورد پرگار را

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در منقبت امام المتقین امیرالمؤمنین اسدالله الغالب علی علیه‌السلام

 

نقاش نقش بی‌عدد ما سوا یکی است

قدرت فزون تر از حد و قدرت‌نما یکیست

بر برگ هر گیاه که میروید از زمین

بنوشته است خامه قدرت خدا یکیست

گر از هزار نای نوا آیدت بگوش

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - در مدح فاتح خیبر خواجه قنبر حضرت علی علیه‌السلام

 

با وجود اینکه دارد طوبی و کوثر بهشت

از تو با این قامت و لب کی بود خوشتر بهشت

نیست هرگز دلگشاتر از بهشت عارضت

هرچه باشد دلکش و جانبخش و جانپرور بهشت

داری از قد طوبی از رخ حور و از رخ سلسبیل

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - در مدح سفینه النجات حلال مشکلات امیرالمؤمنین علیه‌السلام

 

روی حق روی حق نمای علیست

علی (ع) آئینهٔ خدای علیست

بولای علی (ع) قسم ایمان

به خدای علی (ع) ولای علیست

شب معراج شد لقاءالله

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۳۶۵
۳۶۶
۳۶۷
۳۶۸
۳۶۹
۳۷۳