دوش در تیرس عزلت جانفرسایی
گشت روشن دلم از صحبت روشنرایی
هرچهپرسیدم ازآن دوست مراداد جواب
چه به از لذت هم صحبتی دانایی
آسمان بود بدانگونه که از سیم سپید
میخها کوفته باشد به سیه دیبایی
یا یکی خیمهٔ صد وصله که از طول زمان
پاره جایی شده و سوخته باشد جایی
گفتم از رازطبیعت خبرت هست؟ بگو
منتهایی بودش، یا بودش مبدایی؟
گفت از اندازهٔ ذرات محیطش چه خبر؟
حیوانی که بجنبد به تک دریایی
گفتم آن مهر منور چه بود؟ گفت: بود
در بر دهر، دل سوختهٔ شیدایی
گفتماین گویمدورکهزمینخوانی چیست؟
گفت سنگی است کهن خورده برو تیپایی
گفتم این انجم رخشنده چه باشد بهسپهر
گفت: بر ریش طبیعت، تف سربالایی
گفتمش هزل فرو نه سخن جد فرمای
کفت: والاتر از این دنیی دون دنیایی
گفتمش قاعدهٔ حرکت واین جاذبه چیست؟
کفت: از اسرار شکآلود ازل ایمایی
گفتم اسرار ازل چیست بگو گفت که گشت
عاشق جلوهٔ خود، شاهد بزمآرایی
گشت مجذوب خود و دور زد و جلوه نمود
شد از آن جلوه به پا شوری و استیلایی
سربهسر هستی ازین عشق و ازین جاذبه خاست
باشد این قصه ز اسرار ازل افشایی
گفتمش چیست جدال وطن و دین، گفتا
بر یکی خوان پی نان همهمه و غوغایی
گفتم امید سعادت چه بود در عالم؟
گفت با بیبصری، عشق سمن سیمایی
گفتم این فلسفه و شعر چه باشد گفتا
دست و پایی شل وانگه نظر بینایی
گفتمش مرد ریاست که بود گفت کسی
کز پی رنج و تعب طرح کند دعوایی
گفتم از علم نظر علم یقین خیزد؟ گفت
نظر علم و یقین نیست جز استهزایی
گفتمش چیست به گیتی ره تقوی؟ گفتا
بهتر از مهر و محبت نبود تقوایی
گفتم آیین وفا چیست درین عالم؟ گفت
گفتهٔ مبتذلی، یا سخن بیجایی
گفتم این چاشنی عمر چه باشد؟ گفتا
از لب مرگ شکرخندهٔ پرمعنایی
گفتم آن خواب گران چیست به پایان حیات
گفت سیریست به سرمنزل ناپیدایی
گفتمش صحبت فردای قیامت چه بود؟
گفت کاش از پس امروز بود فردایی
گفتمش چیست بدین قاعده تکلیف بهار
گفت اگر دست دهد عشق رخ زیبایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟
گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟
نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی
گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی
گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو
[...]
بده ای کف تو را قاعده لطف افزایی
کف دریا چه کند خواجه به جز دریایی
چون تو خواهی که شکرخایی غلط اندازی
ز پی خشم رهی ساعد و کف میخایی
صنما مغلطه بگذار و مگو تا فردا
[...]
تو پری زاده ندانم ز کجا میآیی
کآدمیزاده نباشد به چنین زیبایی
راست خواهی نه حلال است که پنهان دارند
مثل این روی و نشاید که به کس بنمایی
سرو با قامت زیبای تو در مجلس باغ
[...]
اثر لطف خدایی که چنین زیبایی
تا تو منظور منی شاکرم از بینایی
نیست ما را شب وصل تو میسر زیرا
که شب تیره شود روز چو رخ بنمایی
چون خیال تو ز پیشم نفسی خالی نیست
[...]
محرمی کو که پیامی برد از من جایی
خدمتی رفع کند پیش جهان آرایی
عجبی ، نادرهیی ، طُرفه کشی ، چالاکی
شکرینی ، نمکینی ، صنمی ، زیبایی
امشب ای پیکِ صبا گر قدمی رنجه کنی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.