گنجور

 
صغیر اصفهانی

آنکه می‌گوید مؤثر بهر این آثار نیست

راستی از نعمت انصاف برخوردار نیست

کی توان گفتن شود موجود بی موجد پدید

نقش بی‌نقاش نبود خانه بی‌معمار نیست

دست استادی بگردش آورد پرگار را

گرچه خط پیدا ز پرگار است از پرگار نیست

بر بیاض نامهٔی جز با بنان خط نویس

این بود ثابت که هرگز خامهٔی سیار نیست

بی‌وجود ناظمی قادر به تصدیق خرد

نظم حاصل در مدار گنبد دوار نیست

این همه گردندهٔ مطلق عنان را در مسیر

یکسر مو اختلاف سیر در ادوار نیست

محدثی باید جهان را کان بود ذاتی قدیم

وین حقیقت مختفی نزد الوالابصار نیست

بر جمیع ماسو الله فیض یزدان جاری است

در تمام کارها جز لطف حق در کار نیست

معرفت حاصل کن و حق را بچشم دل ببین

ورنه در این بارگه بی‌معرفت را بار نیست

ذات حق از کفر و از ایمان ما مستغنی است

شاد و پژمان هیچ از اقرار و ز انکار نیست

نفع و ضر در کفر و ایمان هرچه هست از بهر ماست

بهر حق سود و زیانی اندر این بازار نیست

بیخودی آور بدست از بی‌خدایی دم مزن

نفس خود بین راز خود بینی به حق اقرار نیست

گر شود روشن بنور معرفت چشم دلت

غیر او بینی در این دیر کهن دیار نیست

گوش جان گر آشنا شد با نوای کاینات

نغمهٔی جز نغمه منصور در این دار نیست

مکتب عرفان حق را در جهان آموزگار

بهتر از فخر رسولان احمد مختار نیست

بعد احمد شیر حق شاه ولایت رهبر است

هیچ‌کس چون او بعالم عالم اسرار نیست

گر تو بر حق و حقیقت عاشقی روسوی وی

عاشقان را کار با یار است با اغیار نیست

دیگری چون دیگران مگزین بر او مگذر ز حق

مسند کرار جای مردم فرار نیست

گر نباشد سبحه در گردش بذکر نام او

هیچ فرقی در میان سبحه و زنار نیست

گاه نزع جان ببیند هرکسی رخساروی

امتیاز مؤمن و کافر در این دیدار نیست

وین عجب نبود که بیند طلعت او در حیات

هرکه را آئینه دل محو در زنگار نیست

گر خدا نبود خدا را هست آنشه خانه زاد

هیچ‌کس را نزد حق این رتبت و مقدار نیست

من چگویم وصف آن ذاتی که از روی یقین

در خور وصفش کسی جز ایزد دادار نیست

یا علی بر آستانت بندهٔ شرمنده را

هست حاجتها ولیکن حاجت گفتار نیست

از تو حل مشکلات خویش میجوید صغیر

ایکه کاری با وجود قدرتت دشوار نیست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فرخی سیستانی

اندرین گیتی به فضل و رادی او را یار نیست

جز کریمی و عطا بخشیدن او را کار نیست

تیز بازاری همی بینم سخا را نزد او

اینت بازاری که در گیتی چنین بازار نیست

از پی نام بلند و از پی جاه عریض

[...]

ناصرخسرو

جز جفا با اهل دانش مر فلک را کار نیست

زانکه دانا را سوی نادان بسی مقدار نیست

بد به سوی بد گراید نیک با نیک آرمد

این مر آن را جفت نی و آن مر این را یار نیست

مرد دانا بدرشید و چرخ نادان بد کنش

[...]

خواجه عبدالله انصاری

روز محشر عاشقان را با قیامت کار نیست

کار عاشق جز تماشای و صال یار نیست

از سر کویش اگر سوی بهشتم می برند

پای ننهم که در آنجا وعدهٔ دیدار نیست

قطران تبریزی

روز کوشیدن چو تیغت شیر جان او بار نیست

روز بخشیدن چو کفت ابر گوهر بار نیست

نابریده تیغ تو روز وغا پولاد نیست

نابسوده کف تو روز عطا دینار نیست

در خور گفتار هرکس مر ترا گفتار نیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
امیر معزی

ذوالجلال‌ است آن‌ که در وصف جلالش بار نیست

هرچه خواهد آن‌ کند کاری برو دشوار نیست

ملک او را ابتدا و انتها و عزل نیست

ذات او را آفت و کیفیت و مقدار نیست

آن خداوندی‌ که هست او بی‌نیاز از بندگان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه