شمارهٔ ۸ - در تهنیت عید مولود مولی الکونین ابیالحسنین علی علیهالسلام
ساقی کنون که میکده را گشت فتح باب
بنمای پرسبوی وجود من از شراب
زان باده در ایاغ کن ای مه که قطرهها
کز آن فروچکد همه ماه است و آفتاب
تا چند کرد بایدم از مفتی احتراز
تا چند داشت بایدم از زاهد اجتناب
برخیز و پایکوب و قدح بخش و بوسهده
با بانک چنگ و تار و نی و بربط و رباب
از پیچ و تاب دهر بکن فارغم ز می
ای همچو من همیشه دوزلفت بپیچ و تاب
بخت منست و فتنه که تا آیدم بیاد
بیدار بوده این یک و بوده است آن بخواب
تنها وفا و مهر نه در گلر خان کم است
کاندر تمام خلق جهانست دیر یاب
تنها همین نه جور و جفا نیکوان کنند
کز نیک و بد بجور و جفا میرود صواب
جز آستان پیر مغان هرچه بنگرم
بینم جهان و خلق جهان را در انقلاب
تا کی غم زمانه توان خورد میبده
تا خویش چون زمانه نمایم ز میخراب
بی میدمی مرا نبود تر دماغ جان
آری درخت خشک شود چون نخورد آب
بنگر چگونه عمر بتعجیل میرود
ساقی ز جای خیز و توهم کن بمی شتاب
امروز در شماره هر روز نیست هان
ده جام بیشمار و بده بوسه بیحساب
امروز روز و جد و نشاط است و خرمی
مر خلق را ز عالی و دانی ز شیخ و شاب
امروز از تولد شاهی برآمده
کام چهار مادر و امید هفت باب
امروز تا جهان رهد از ظلمت مجاز
بنمود آفتاب حقیقت رخ از سحاب
امروز گشت در افق مکه آشکار
از برج کعبه روی چو خورشید بوتراب
وین آبرو تراب چو از بوتراب یافت
صدبار عرش گفت که یالیتنی تراب
گیرم نقاب از رخ مطلب ز رخ گرفت
امروز شاهد ازلی در حرم نقاب
بیپرده گویمت ز پسپرده شد عیان
آن کنز مخفیئی که نهان بود در حجاب
شاهی قدم بملک جهان زد که بیگزاف
از بحر لطف اوست جهان خود یکی حباب
گردید نوح در همه آفاق و عاقبت
از بهر خویش خاک درش کرد انتخاب
دانی بهشت را ز چه آدم ز دست داد
میخواست خویش را برساند بدانجناب
صندوق مهر او دل پرنور هر نبی
وصف جلال او خط مسطور هر کتاب
با حب او نوشته نگردد ز کس گناه
با بغض او قبول نگردد ز کس ثواب
بالله ز مهر اوست رود هرکه در جنان
بالله ز قهر اوست رسد هرکه را عقاب
از بیم و اضطراب محب وی ایمن است
روزی که خلق را همه بیم است و اضطراب
جز قرب او مجوی که این است خود نعیم
از بعد او بترس که این است خود عذاب
گر نیست اسم اعظم حق نامش از چهرو
دل را ز غم رهاند و جان را ز التهاب
شاها تویی که در تو فنا میشوند و بس
آنانکه جای گرددشان ایزدی قباب
میکال و جبرئیل به وقت سواریت
این یک عنانگرفتی و آن دیگری رکاب
در روز رزم نعرهات از پردلان همی
غارت نمود صبر و تحمل توان و تاب
چون رو به ار گریخت عدو از تو این رواست
با شیر حق شوند چسان روبرو کلاب
سنی اگر ز فضل تو از من کند سئوال
گویم بجای من ز نصیری شنو جواب
شاها منم صغیر که عمریست کردهام
مهر تو کسب و شادم از اینگونه اکتساب
چشمم بود بلطف تو ای شاه و خواهشم
اینست ای دعا بجناب تو مستجاب
کز غیر خود رهانی و جز آستان خویش
چشم امید من نگشائی به هیچ باب
از گلستان و بحر همی خلق را بدهر
آید بدست تا گل خوشبو در خوشاب
گلزار آرزوی محبت شکفته باد
بحر امید منکر فضلت شود سراب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به میخانه و لذتهای ناشی از شرابنوشی اشاره میکند و از ساقی میخواهد که او را با بادهای ناب سیراب کند. او به این نکته تأکید میکند که از زاهدان و پرهیزکاران دوری کند و به شادی و خوشی روی آورد. شعر به طراوت جوانی، زیبایی، و گذر زمان پرداخته و از بخت و سرنوشت سخن میگوید. شاعر برای تجربه لحظههای خوش و بینیازی از غم زمانه، دعوت به جشن و خوشی میکند و به عشق، دوستی، و وجود حق تعالی نیز اشاره مینماید. او بر این باور است که تنها در آغوش حب الهی است که انسان میتواند آرامش یابد و به سعادت برسد. شاعر در پایان به دعا و خواستههای خود از خداوند اشاره میکند و امید خود را به عنایت الهی معطوف میسازد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، حالا که در میکده در باز شده است، نشان بده که پرسبوی وجود من پر از شراب است.
هوش مصنوعی: ای ماه، از آن شراب در جام بریز، زیرا هر قطرهای که از آن بچکد، همانند تمامی ماه و آفتاب میدرخشد.
هوش مصنوعی: چقدر باید از سخنان مفتی دوری کنم و چقدر باید از زهد و پرهیزگاری دوری بگزینم؟
هوش مصنوعی: بجنب و شاداب باش و با دستهای خود شراب بپاش و لبخند بزن. با آهنگهای چنگ، تار، نی، بربط و رباب، جشن بگیر و لذت ببر.
هوش مصنوعی: از چرخش و تغییرات زندگی خودت را رهان کن و مانند من با گیسوانت بازی کن و از زیباتری لذت ببر.
هوش مصنوعی: بخت و سرنوشت من در زمانی که به یاد میآیم، در حال ایجاد فتنه و آشوب بوده و این در حالی است که لطف و آرامش در خواب به سر میبرده است.
هوش مصنوعی: در دنیا وفا و محبت بهاندازهای که در گلر خان وجود دارد، کم یافت میشود و این نوع احساسات در سایر انسانها به سختی پیدا میشود.
هوش مصنوعی: تنها افراد خوب نیستند که به آدمی ظلم و ستم میکنند، بلکه از نیک و بد هم در مسیر بیعدالتی و بدرفتاری گذر میکنند.
هوش مصنوعی: جز در حضور ریشسفید مغان، هر چیزی را که نگاه میکنم، میبینم که دنیا و مردم در حال تغییر و تحول هستند.
هوش مصنوعی: تا کی باید از غم و نگرانیهای زندگی رنج ببریم؟ بیا تا شراب بنوشیم و خود را مانند دنیا بکنیم.
هوش مصنوعی: بدون نوشیدن شراب، جانم در تنگنای سختی است. درست مثل درختی که اگر آب دریافت نکند، خشک و بیروح میشود.
هوش مصنوعی: بنگر که چگونه عمر به سرعت در حال گذر است. ای ساقی، از جا برخیز و فکر کن که مرگ به زودی خواهد آمد.
هوش مصنوعی: امروز دیگر مانند روزهای دیگر نیست. بیا که چندین جام پر از نوشیدنی بیاور و بوسههایی بیپایان بدهیم.
هوش مصنوعی: امروز روز شادی و نشاط است و خوشحالی برای مردم، چه بزرگترها و چه کوچکترها.
هوش مصنوعی: امروز روزی است که شاهی به دنیا آمده و خانوادهاش از این بابت خوشحال و شادمان هستند. آنها به آینده امیدوارند و آرزوهای زیادی برای فرزندشان دارند.
هوش مصنوعی: امروز، زمانی که جهان از تاریکی غیرواقعی رهایی یابد، خورشید حقیقت چهرهاش را از ابرها نمایان میکند.
هوش مصنوعی: امروز در افق مکه، از برج کعبه چهرهای نمایان شد که مانند خورشید درخشان است.
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این است که وقتی خاک از بوته زار زیبایی و آبرو میگیرد، عرش (مرتبه بالا) با شگفتی و ارادت میگوید که ای کاش من هم خاک بودم. در واقع، این یادآوری از ارزش و اهمیت خاک و ارتباط آن با زیبایی و عظمت است.
هوش مصنوعی: اگرچه امروز پرده از چهره حقیقت برداشته شده، اما در حرم عشق، همچنان شاهد ازلی باقی مانده است.
هوش مصنوعی: به تو بهطور صریح میگویم که آن راز پنهانی که در پس پرده بود، اکنون آشکار شده است.
هوش مصنوعی: یک پادشاه با قدرت و عظمت به سرزمین جهان قدم گذاشت، و بدون هیچ زیادهگویی میتوان گفت که وجود جهان تنها نتیجهای از آن لطف و generosity اوست، همچون یک حباب که در سطح آب قرار دارد.
هوش مصنوعی: نوح در تمام دنیا سفر کرد و در نهایت تصمیم گرفت که خاک سرزمین خودش را برای خود انتخاب کند.
هوش مصنوعی: میدانی چرا آدم بهشت را از دست داد؟ زیرا او میخواست خود را به مقام بالاتری برساند.
هوش مصنوعی: صندوق مهر او دلهای روشن هر پیامبر است و شکوه او در خط هر کتاب نوشته شده است.
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند به خاطر محبت او گناهی را مرتکب شود، و هیچ عملی از کسی به خاطر کینهاش مورد پذیرش قرار نمیگیرد.
هوش مصنوعی: به خدا سوگند، محبت او مثل رود است؛ هر کسی که در بهشت برود، به خاطر قهر اوست که به عذاب میرسد.
هوش مصنوعی: در روزی که همه مردم نگران و مضطرب هستند، محبوب او از این نگرانیها در امان است.
هوش مصنوعی: تنها به دنبال نزدیکی به خداوند باش، زیرا این خود خوشبختی است. از دوری او بترس، زیرا این خود عذاب و رنج است.
هوش مصنوعی: اگر اسم بزرگ و اعظم حق وجود ندارد، چرا دل را از غم آزاد میکند و جان را از اضطراب میرهاند؟
هوش مصنوعی: ای پادشاه، تو هستی که همه به خاطر تو نابود میشوند و هیچکس جز تو نیست که شایستهی مقام الوهیت است.
هوش مصنوعی: در زمان سوار شدن تو، میکال و جبرئیل در کنارت هستند؛ یکی از آنها مهار اسب را در دست دارد و آن دیگری پایت را حمایت میکند.
هوش مصنوعی: در روز نبرد، صدای تو باعث شد که دلیران، صبر و استقامتشان را از دست بدهند و نتوانند تحمل کنند.
هوش مصنوعی: وقتی که دشمن از تو فرار میکند، این حق است که با قدرت و شجاعت مواجه شوی، همانطور که شیر با دشمنانش روبهرو میشود.
هوش مصنوعی: اگر کسی از من درباره فضل و کرامت تو سوال کند، به جای من بیا و از نصیری (شاعر) پاسخ بده.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، من همواره در حال کوچکبودن و کمسنوسال بودن هستم، اما سالهاست که عشق تو را به دست آوردهام و از این عشق و دستاورد خوشحالم.
هوش مصنوعی: چشمم به لطف و محبت تو است، ای پادشاه، و آرزوی من این است که دعایم به نزد تو پذیرفته شود.
هوش مصنوعی: به جز درگاه خودت هیچ راهی به من نشان ندهی و به کسی غیر از خودت بینیازم نگذاری.
هوش مصنوعی: از گلستان و دریا بهرهای به مردم میرسد که بتوانند گلی خوشبو را در آب شیرین بیابند.
هوش مصنوعی: باغ آرزوهای شیرین عشق باید پر از گل باشد، اما دریای امید من به خاطر فقدان فضیلت تو به یک سراب تبدیل شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا کی کنی عذاب و کنی ریش را خضاب؟
تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب؟
گفتم متاب زلف و مرا ای پسر متاب
گفتا که بهر تاب تو دارم چنین بتاب
گفتم نهی برین دلم آن تابدار زلف
گفتا که مشک ناب ندارد قرار و تاب
گفتم که تاب دارد بس با رخ تو زلف
[...]
ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب،
بشنو سؤال خوب و جوابی بده صواب:
بنگر به چشم دل که دو چشم سرت هگرز
دیدهاست چشمهای که درو نیست هیچ آب
چشمهست و آب نیست، پس این چشمه چون بُوَد؟
[...]
چون از فراق دوست خبر دادم آن غراب
رنگ غراب داشت زمانه سیاه ناب
چونانکه از نشیمن بر بانگ تیر و زه
بجهد غراب ناگه جستم ز جای خواب
از گریه چون غرابم آواز در گلو
[...]
ای تیغ تو کشیده ترا ز تیغ آفتاب
ای نجم دین و از تو به کفر اندر اضطراب
با همت تو وهم نداند برید راه
با هیبت تو دهر نیارد چشید خواب
حکم ترا مطیع بود روز و شب فلک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.